Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 - 08:16

شعر و داستان - صفحه 15

بازدید: 27199

  • بره کوچولو

    بره کوچولو

    بره‌ کوچولو روی تپه بالا می‌پرید پایین می‌پرید که یکهو تشنه‌اش شد. رفت کنار برکه آب بخورد که بزغاله مع‌مع کرد و گفت: «تو که دوست خوبی هستی برو کنار من اول آب بخورم.»

  • ماشین قرمز

    ماشین قرمز

    یک ماشین قرمز بود، کوچولو و شیطون. هر چی مامانش می‌گفت ماشین کوچولو، این‌قدر تند نرو، گوش نمی‌کرد.

  • بازی داستان جنگل

    بازی داستان جنگل

    این بازی با همکاری بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای و شرکت ذهن زیبا برای سنین کودکان 3 تا 7 سال تولید شده است.

  • داستانك

    داستانك

    یكی بود یكی نبود. یك زرافه و كبوتر با هم دوست بودند. كبوتر مریض شد. دیگر نمی‌توانست پرواز كند و توی لانه‌اش روی درخت بلندی استراحت می‌كرد.

  • قاقالی قوقو

    قاقالی قوقو

    داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»، تصویرساز: سحر حقگو من یك خروس عروسكی دارم. صبح خروسم را ناز كردم و گفتم: «چه شده؟ چرا امروز آواز نخواندی؟!» خروس گفت: «امروز حوصله ندارم».

  • لالایی بابابزرگ

    لالایی بابابزرگ

    شعر: فریبرز لرستانی «آشنا»، تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی لالا، لالالا گلم لالالا بابا بزرگت میاد به این‌جا تورو می‌بینه از پشت عینك میگه: «تو هستی مثلِ عروسك»

  • «ملینا» به كمك تربیت كودكان می‌آید

    «ملینا» به كمك تربیت كودكان می‌آید

    بازی ملینا علاوه بر اینكه برای مخاطب كم سن و سال تولید می‌شود اما جذابیت لازم را برای جذب مخاطبان نوجوان نیز در بر خواهد داشت.

  • گل اومد، بهار اومد

    گل اومد، بهار اومد

    چند روز بود كه خاله رعنا خانه تكانی می‌كرد. بعدازظهر اتاق را جارو كرد. آینه خیلی بزرگ روی طاقچه را پاك كرد. شیشه پنجره را هم پاك كرد .بعد گلدان كوچكش را كنار پنجره گذاشت، و به غنچه‌‌ آن گفت: بهار كه بیاد باز میشی، ناز میشی.».

  • برفی

    برفی

    برفی از تعریف من خوشش آمد، چون با خوشحالی محكم به گلوله‌ برفی چنگ زد. یك دفعه دانه‌های برف به اطراف پاشیده شد، كه بیشتر آنها توی صورت و چشم برفی رفت. باور كنید برفی واقعاً یك گلوله برفی شده بود.

  • قصه‌های كتاب من؛ آدم برفی

    قصه‌های كتاب من؛ آدم برفی

    توی كتاب من یك آدم برفی مرا نگاه می‌كند. من می‌پرسم: «پس لبخندت كو؟» آدم برفی می‌گوید: «چرا من باید همیشه لبخند بزنم؟» من می‌گویم: «چون وقتی بچه‌ها تو را درست می‌كنند، دوست دارند با یك آدم برفی خندان بازی كنند.»

  • لالايی عمو جون

    لالايی عمو جون

    لالا، لالالا گلم لالالا فردا عموجون میاد به این‌جا

  • كلاغ مهربان

    كلاغ مهربان

    كلاغه روی درخت گفت‌ «قارقار» مامان به قاب عكس بابا نگاه كرد. بابا خندید. كلاغه دوباره گفت «قارقار» یعنی مامان تو هم بخند. مامانی با خوشحالی خندید. باز هم كلاغه داد زد «قارقار» وای!

فیلم روز
تصویر روز