Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 13:58

14
آبان
لالایی باران

لالایی باران

دیشب كه می‌خواستم بخوابم، باران بارید. صدای باران مثل لالایی آرام و قشنگ بود. من آهسته گفتم: «باران، برای من لالایی می‌خوانی؟» باران گفت: «آره عزیزم، تو بخواب تا یك خوابِ قشنگ ببینی.»

داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی

 

دیشب كه می‌خواستم بخوابم، باران بارید.

صدای باران مثل لالایی آرام و قشنگ بود. من آهسته گفتم:

«باران، برای من لالایی می‌خوانی؟»

باران گفت: «آره عزیزم، تو بخواب تا یك خوابِ قشنگ ببینی.»

من خوابیدم و چند تا خواب قشنگ دیدم!

خدایا خوشحالم كه همه مرا دوست دارند. حتی باران.


برچسب ها: لالایی، سرگرمی کودک، کوچولوها، شعر کوتاه کودک، شعر کودکانه، شعر لالایی باران، شعر و داستان کودک تعداد بازديد: 1260 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این شعر چیست؟

فیلم روز
تصویر روز