داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی
باران میبارد ریز ریز، مادر روی پارچه یک غنچه کوچولو میدوزد.
من میگویم: «مادر، باران میبارد ریز ریز».
مادر سرش را بلند میکند.
وقتی باران را میبیند خوشحال میشود چون میداند غنچهاش به زودی باز میشود.
مثل غنچه باغچه