شعر و داستان - صفحه 14
بازدید: 42832
-
بهترین ثروتمندان دنیا
دوستم، خیلی پوست شکلات جمع کرده است. پوست شکلاتها رنگارنگ و نازک هستند. او آنها را دستم داد و گفت: «نگاه کن چقدر قشنگند!» من دو دستی آنها را گرفتم. خیلی سُر و نرم بودند.
-
لالایی: لک لک
لالا، لالالا گُلم، لالالا فردا یک لک لک میاد به اینجا میگه: «لک لکم پاهام بلنده اومدم نی نی با من بخنده آخه خندههاش خیلی شیرینه هر کسی میخواد اونو ببینه».
-
جوجو
صبح، یك كبوتر آمد پشت پنجره، داداش كوچولوی من با خوشحالی جیغ كشید و گفت: «جوجو، جوجو». من خندیدم و گفتم: «كوچولو، این كبوتر است. جوجو نیست».
-
بازی می کنی؟
من توی دفتر نقاشیام يه كم آسمان كشيدم. بعد پايين صفحه يه كم چمن كشيدم. توی چمن يك خرگوش هم كشيدم. خرگوش كوچولو توی چمن میدويد. به طرف من آمد و گفت: «يه كم با من بازی میكنی؟»
-
خدا جونم
خدا جونم چه خوب شد كه من را آفریدی صورت و دست و پا مو قشنگ و خوب كشیدی به من اجازه دادی كه دنیا رو ببینم گریه كنم، بخندم راه بِرَمو، بشینم
-
وقتی موهای خرسی را کوتاه کردم
صبح، من موهای خرسی را كوتاه كردم. انگشتهایم را مثل قیچی به هم میزدم و میگفتم: «قچ، قچ، قچ، قچ.» خرسی چشمهایش را میبست تا موهایی كه قیچی میشوند توی چشمانش نرود.
-
لالایی
لالالا، لالا گلم لالالا فردا خرگوشه مياد به اينجا
-
كلاه پشمي
كلاغه گفت: «قار و قار» كلاه پشمي دارم فصل زمستون شده اونو سرم ميذارم
-
هاپيشته
وقتي ننه سرما عطسه كرد...
-
داستانک من و خانم معلم
خواب دیدم كه: خانم معلم به خانه ما آمده است. من و مادرم خیلی خوشحال شدیم. من یك سیب توی بشقاب خانم معلم گذاشتم. خانم معلم مرا نگاه كرد و گفت: «مثل خودت لپ گُلی و قشنگ است.»
-
بهار و ننه سرما
بهار خانم وقتی رسید دید خانه سرد است. ننه سرما زیر لحاف خوابیده و لپهایش گل انداخته است. ننه سرما سرش را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: «بهار جان، ننه جان، چه خوب شد که آمدی.
-
مثل غنچه باغچه
باران میبارد ریز ریز، مادر روی پارچه یک غنچه کوچولو میدوزد. من میگویم: «مادر، باران میبارد ریز ریز». مادر سرش را بلند میکند. وقتی باران را میبیند خوشحال میشود.