شعر و داستان
بازدید: 63481
-
لالایی: گلِ قشنگ
لالا، لالالا اومد کبوتر دور و برِ تو هی میزنه پر
-
خُرخُری
من یک گربه عروسکی دارم که اسمش خُرخُری است. عصر به خُرخُری گفتم: «خُرخُری بیا، میخواهم برایت یک شعر تازه بخوانم.»
-
دانهدانه
صبح توی دفترم دانهدانه برف کشیدم. برفها آرامآرام میباریدند. بعد توی صفحه روبرو یک دانه گنجشک کشیدم. گنجشک گفت من گرسنهام. به من غذا میدهی؟
-
لاکی جون
عروسکم لاکلاکی جونه دوس داره هی نازش کنم پیشم میمونه
-
لالایی: بارونِ پاییز
لالا،لالالا نی نیِ عزیز برات میخونه بارونِ پاییز
-
پیرزنی با چشمهای بسته
دیروز، وقتی من و مادرم از اتوبوس پیاده شدیم، یک پیرزن دیدیم که گوشهای نشسته بود و صابون میفروخت. مادر به من گفت: «کمی صبر کن، میخواهم یک بسته صابون بخرم.» من کنار مادر ایستادم.
-
کدام یک؟!
کدام یک؟!
-
لالایی: شبِ یلدا
لالا، لالالا شد شب یلدا مادربزرگ هم اومده اینجا شاده که امشب پیشت میمونه
-
من گفتهام قارقار
آنها یک نینی کوچولو دارند که ما به آن لُپگُلی میگوییم. من لُپگُلی را بغل کردم. قلقلکش دادم و برایش شکلک در آوردم. لُپگُلی میخندید و قاقا میکرد.
-
چشمه
چشمه میگه: «تو باغم حالا بیا سراغم قُل و قُل و قُل صدامه صدای خندههامه
-
گریه پدر
«پدرم اصلا گریه نمیکند!» من این را به مادرم گفتم. او کمی فکر کرد و گفت: «آخر پدر مرد است. مرد که گریه نمیکند!»
-
برای کوچه
همچین و همچین کلاغه خورده بادامِ شیرین