داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی
پنج تا قابلمه بودند. اولی گفت: «وقتی غذا میپزم درم با خوشحالی اینور آنور میپرد.»
دومی گفت: «وقتی غذا میپزم با خوشحالی سوت میزنم».
سومی گفت: «وقتی غذا میپزم قلقلكم میآید».
چهارمی گفت: «وقتی غذا میپزم میگویم حوصلهام سر رفت یكی مرا از روی اجاق بردارد».
پنجمی گفت: «وقتی غذا میپزم همه میگویند وای چه غذای خوشمزهای باز هم میخواهیم».
بقیه قابلمهها به هم نگاه كردند. بعد به قابلمه پنجمی گفتند: «ما هم میخواهیم. ما هم میخواهیم».