Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 7 اردیبهشت 1403 - 15:50

شعر و داستان - صفحه 8

بازدید: 27207

  • گل قشنگ

    گل قشنگ

    لالا، لالالا اومد‌ کبوتر د‌ور و برِ تو هی پر زد‌ و پر آورد‌ه برات یه گُل قشنگ به رنگ لُپات سرخ و گل‌گلی رنگ گل و می‌ذارم کنارِ موهات عزیزِ د‌لم چه بهت میاد‌

  • گنجشک و هندوانه

    گنجشک و هندوانه

    عصر توی کوچه یک قاچ هندوانه دیدم. گنجشک‌ها با خوش‌حالی روی پاهای‌شان می‌پریدند و از هندوانه می‌خوردند، و با صدای بلند جیک‌جیک می‌کردند.

  • دوستِ باد

    دوستِ باد

    هوهوهو، باد اومد خنده‌کنان شاد اومد دست می‌کشه به موهام میگه که: «من دوست می‌خوام» من میگم: «هو و هو» فوری میشم دوستِ او

  • سوی مدرسه

    سوی مدرسه

    کلاغه میگه: یک و دو و سه بچه‌ها میرن سوی مدرسه توی کیفِ‌شون دفتر و مداد روی لبِ‌شون یه لبخندِ شاد وقتی که میرن میونِ کلاس میاد معلم مثلِ گلِ یاس

  • ماه

    ماه

    دیشب ماه افتاد توی حوضِ خانه ما. من ماه را برداشتم. با خوشحالی پیشِ مادرم رفتم و آن را به او نشان دادم و گفتم: «مادر، مادر، این مالِ تو». مادر لبخند زد.

  • خواب

    خواب

    باز لالایی می‌خونه گربه دُم‌درازم میگه: «بخواب کوچولو پیشیِ خوب و نازم» پیشیِ خوب و نازش خوابه چشاشو بسته گربه دُم‌درازم شده حسابی خسته

  • کبوتر

    کبوتر

    زخمِ تو خوب شد کبوتر * همین‌جا پیشِ من بزن پر * روی دشت روی گل پر بزن * بیا و به من هم سر بزن

  • راننده های خوب

    راننده های خوب

    صبح، من توی حیاط با ماشین‌هایم بازی می‌کردم. گربه‌ام روی پشت‌بام دراز کشیده بود و بازی مرا تماشا می‌کرد. من به راننده‌های ماشین یواشکی گفتم: «گربه‌ام دارد ما را تماشا می‌کند.

  • لالایی

    لالایی

    لالا، لالالا گُل دسته‌دسته کوچولوی من چشاشو بسته نگاش می‌کنه ماهِ آسمون با مهربونی با لبِ خندون میگه: «کوچولو چه نازی تو خواب!» می‌کشه به روت حریرِ مهتاب

  • کفشدوزک

    کفشدوزک

    صبح، رفتم کنار باغچه. یک کفشدوزک یواش‌یواش توی باغچه راه می‌رفت. با خوش‌حالی داد زدم: «سلام کوچولو!» کفشدوزک ترسید. تند تند دوید و رفت توی یک سوراخ. من برای کفشدوزک ناراحت شدم.

  • مادر و پرستوها

    مادر و پرستوها

    صبح، مادر با یک دستمالِ بزرگ شیشه‌های پنجره را پاک می‌کرد. یک دفعه پرستوهایی که توی آسمان پرواز می‌کردند به طرف خانه ما آمدند! مادر با لبخند گفت: «خوش آمدید، خوش آمدید.»

  • بوسه و نُقل

    بوسه و نُقل

    دس و دس و دس عید میاد شعر بخونیم شادِ شاد با هم میریم مهمونی چه خوبه شادمونی بوسه و نُقل و خنده بچه‌ها بشیم پرنده

فیلم روز
تصویر روز