Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 08:48

6
شهریور
ماه

ماه

دیشب ماه افتاد توی حوضِ خانه ما. من ماه را برداشتم. با خوشحالی پیشِ مادرم رفتم و آن را به او نشان دادم و گفتم: «مادر، مادر، این مالِ تو». مادر لبخند زد.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرسازی: مرضیه صادقی

 

دیشب ماه افتاد توی حوضِ خانه ما. من ماه را برداشتم.

با خوشحالی پیشِ مادرم رفتم و آن را به او نشان دادم و گفتم: «مادر، مادر، این مالِ تو».

مادر لبخند زد.

موهایم را ناز کرد.

ماه را هم ناز کرد.

بعد من و ماه را توی سینه‌اش گرفت و برای ما لالایی خواند.

بیشتر بخوانید:

لالایی: حبه قند

لالایی: لک لک

لالایی

لالایی: خنده های تو

لالایی باران

لالایی بابابزرگ

لالایی

 

برچسب ها: لالایی، سرگرمی کودکان، داستان کودکان، زندگی آنلاین، داستانک ماه، لالایی کودکان تعداد بازديد: 547 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز