شعر و داستان - صفحه 10
بازدید: 43047
-
ماه
دیشب ماه افتاد توی حوضِ خانه ما. من ماه را برداشتم. با خوشحالی پیشِ مادرم رفتم و آن را به او نشان دادم و گفتم: «مادر، مادر، این مالِ تو». مادر لبخند زد.
-
خواب
باز لالایی میخونه گربه دُمدرازم میگه: «بخواب کوچولو پیشیِ خوب و نازم» پیشیِ خوب و نازش خوابه چشاشو بسته گربه دُمدرازم شده حسابی خسته
-
کبوتر
زخمِ تو خوب شد کبوتر * همینجا پیشِ من بزن پر * روی دشت روی گل پر بزن * بیا و به من هم سر بزن
-
راننده های خوب
صبح، من توی حیاط با ماشینهایم بازی میکردم. گربهام روی پشتبام دراز کشیده بود و بازی مرا تماشا میکرد. من به رانندههای ماشین یواشکی گفتم: «گربهام دارد ما را تماشا میکند.
-
لالایی
لالا، لالالا گُل دستهدسته کوچولوی من چشاشو بسته نگاش میکنه ماهِ آسمون با مهربونی با لبِ خندون میگه: «کوچولو چه نازی تو خواب!» میکشه به روت حریرِ مهتاب
-
کفشدوزک
صبح، رفتم کنار باغچه. یک کفشدوزک یواشیواش توی باغچه راه میرفت. با خوشحالی داد زدم: «سلام کوچولو!» کفشدوزک ترسید. تند تند دوید و رفت توی یک سوراخ. من برای کفشدوزک ناراحت شدم.
-
مادر و پرستوها
صبح، مادر با یک دستمالِ بزرگ شیشههای پنجره را پاک میکرد. یک دفعه پرستوهایی که توی آسمان پرواز میکردند به طرف خانه ما آمدند! مادر با لبخند گفت: «خوش آمدید، خوش آمدید.»
-
بوسه و نُقل
دس و دس و دس عید میاد شعر بخونیم شادِ شاد با هم میریم مهمونی چه خوبه شادمونی بوسه و نُقل و خنده بچهها بشیم پرنده
-
لالایی: حبه قند
لالا، لالالا گلم لالایی میبوسه تو رو حالا بابایی آهسته میگه: «مثلِ یک گُله، عزیزِ باباس ناز و خوشگله» دلت میشه شاد لبات میخنده بابایی میگه: «یه حبه قنده»
-
گنجشک های زرنگ
صبح، دانهدانه برف میبارید. من یک مُشت دانه پُشت پنجره گذاشتم تا گنجشکها دانه بخورند. وقتی گنجشکها آمدند، تند تند به دانهها نوک زدند. من خوشحال شدم.
-
گنجشک کوچیک
لالا، لالالا گنجشکِ کوچیک خیلی تو کردی جیک و جیک و جیک اینجا پریدی آنجا پریدی تو آسمونِ زیبا پریدی
-
آدم برفی مهربان
من و بابایی توی حیاط آدمبرفی درست کردهایم. آدمبرفی هر روز به ما لبخند میزند. من آدمبرفی را خیلی دوست دارم و شبها دعا میکنم تا زود آب نشود. صبح، یک کلاغ روی شانه آدمبرفی نشست.