Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 10 فروردین 1403 - 00:51

4
اسفند
گنجشک های زرنگ

گنجشک های زرنگ

صبح، دانه‌دانه برف می‌بارید. من یک مُشت دانه پُشت پنجره گذاشتم تا گنجشک‌ها دانه بخورند. وقتی گنجشک‌ها آمدند، تند تند به دانه‌ها نوک زدند. من خوش‌حال شدم.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرسازی: مرجان بابامرندی

 

صبح، دانه‌دانه برف می‌بارید. من یک مُشت دانه پُشت پنجره گذاشتم تا گنجشک‌ها دانه بخورند.

وقتی گنجشک‌ها آمدند، تند تند به دانه‌ها نوک زدند.

من خوش‌حال شدم. مادر گفت: «عزیزم، بیا کنار تا راحت غذای‌شان را بخورند».

من از پشت پنجره دور شدم و باز به آن‌ها نگاه کردم.

گنجشک‌ها هم مرا نگاه کردند، و چند تا نوک به شیشه پنجره زدند. یعنی: «برگرد. برگرد».

من زودی رفتم کنار پنجره و لب‌هایم را گذاشتم روی شیشه تا آن‌ها را ببوسم.

اما گنجشک‌ها زرنگ‌تر بودند و تند تند از پشت شیشه به لب‌های من نوک زدند و مرا بوسیدند.

بیشتر بخوانید:

زنگ تفریح

بوق، بوق

شعر تولد

شعر صدای شادی ها

بوس محکم

 

برچسب ها: داستانک، داستان کودک، سرگرمی کودکان، سرگرمی کودک، بازی کودکان، بازی کودک، زندگی آنلاین، کاربرگ کودک، کاربرگ کودکان تعداد بازديد: 603 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز