Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 08:56

18
بهمن
آدم برفی مهربان

آدم برفی مهربان

من و بابایی توی حیاط آدم‌برفی درست کرده‌ایم. آدم‌برفی هر روز به ما لبخند می‌زند. من آدم‌برفی را خیلی دوست دارم و شب‌ها دعا می‌کنم تا زود آب نشود. صبح، یک کلاغ روی شانه آدم‌برفی نشست.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرسازی: مرجان بابامرندی

 

من و بابایی توی حیاط آدم‌برفی درست کرده‌ایم.

آدم‌برفی هر روز به ما لبخند می‌زند.

من آدم‌برفی را خیلی دوست دارم و شب‌ها دعا می‌کنم تا زود آب نشود.

صبح، یک کلاغ روی شانه آدم‌برفی نشست.

دور و برش را نگاه کرد.

بعد یواشکی توی گوش او حرف زد.

آدم‌برفی سرش را تکان داد.

مرا نگاه کرد و بیش‌تر لبخند زد.

چون کلاغه به او خبر داده بود حالا حالاها آب نمی‌شود.

بیشتر بخوانید:

همان‌جا

باغ قشنگ

زیبایی

مثل گل‌ها

بالش رنگی

 

برچسب ها: داستانک، سرگرمی کودکان، سرگرمی کودک، داستان کودکان، داستانک کودک، زندگی آنلاین، داستان کوتاه کودکان تعداد بازديد: 612 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز