نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرساز: مرضیه صادقی
تحریریه زندگی آنلاین : ما توی حیاطمان همسایه داریم. آنها یک پیرمرد و پیرزن هستند. ما به آنها میگوییم: «بیبی و بابابزرگ.» من همیشه پیش آنها میروم. بیبی با مهربانی به من کشمش و چایی میدهد. من ماشینم را هُل میدهم و تُندتُند میگویم: «بوق بوق.» بابابزرگ ماشین مرا نگاه میکند. لبخند میزند. بعد کشمش و چاییاش را به راننده تعارف میکند و میگوید: «بفرمایید. بفرمایید.» آنوقت آقای راننده هم خیلی خوشحال میشود.









