شعر و داستان - صفحه 13
بازدید: 43046
-
قایقِ برگی
صبح یک برگ افتاد توی حوض. حوض فریاد زد: «من یک قایق برگی دارم.» من هم گفتم: «من یک قایق برگی دارم». قایق برگی مرا نگاه کرد و پرسید: «حالا مالِ کی هستم؟!» من قایق را فوت کردم.
-
هم قصه هم بازی با انگشت: لاكپشتها
پنج تا لاكپشت بودند. اولی گفت: «من آنقدر آهسته راه میروم كه مورچهها با من دوست شدهاند.» دومی گفت: «من آنقدر آهسته راه میروم كه كرمها با من دوست شدهاند.»
-
شعر صدای شادی ها
باز هم فصل، فصلِ پاییز است آسمان ابری و غمانگیز است چتر در دست سوی مدرسهایم گلِ چتری، درشت یا ریز است زنگ بازی صدای شادیها دلم از شور و شوق لبریز است
-
داستانک لق لقی
یک نیمکت بود که پایههایش همیشه لق میشد و جیرجیرِ صدا میکرد. بابای مدرسه یک نیمکت تازه سر کلاس بُرد و نیمکتِ لق لقی را گذاشت توی انباری. توی انباری یک گربه بازیگوش با مادرش زندگی میکرد.
-
دبستان
یه کیف دارم قشنگه زیپ داره رنگارنگه مداد دارم با دفتر من میکشم کبوتر میخوام برم دبستان با این لبای خندان
-
فقط میومیو
حیاطِ خانه مادربزرگ خیلی کوچک است. دیروز که توی حیاط نشسته بودم،گربه پشمالو از روی پشتبام مرا نگاه میکرد و دُمش را برایم تکان میداد. من حیاطِ کوچک را نگاه کردم.
-
سوسمار کوچولو
سوسمار کوچولو دوست داشت دُمش را محکم توی آب بکُوبد و به اطرافش آب بپاشد. بعد با خوشحالی بگوید: «چه بارانی! چه بارانی!» یک بار که حواسش نبود، دُمش محکم به سنگِ توی آب خورد.
-
کفشدوزک
یه کفشدوزک تو باغچه روی گلم نشسته میگم: «چیه عزیزم نکنه شدی تو خسته؟» گلم میگه: «یواشتر مهمونِ من خوابیده خودت میدونی خستهس از راه دور رسیده.»
-
روز
تا شب پر کشید پیدا شد خورشید با مهربانی خندید و خندید با خندهاش شد همه جا روشن بُزی میدود میانِ چمن
-
فیل مهربان و قورباغه بازیگوش
فیل آمد آب بخورد قورباغه روی خرطومش پرید و گفت: «وای چه سُرسُرهای!» بعد روی خرطوم فیل هی سُر خورد. فیل خندهاش گرفت. وقتی خندید خرطومش تکان خورد.
-
خورشید
خورشید مو طلایی چه گرمی و زیبایی شب پشت کوه میخوابی صبح که میشه میتابی روشن میشه آسمون حتی توی خونهمون
-
خواب بعد از ظهر
بعد از ظهرها مادرم میخوابد. آن وقت من عروسکم را روی پایم میگذارم و برایش لالایی میخوانم. اما مادرم میآید و میگوید: «تو هم باید بخوابی.» آنوقت من غصهام میگیرد.