تحريريه ماهنامه كودك سالم
جوجو
صبح، یك كبوتر آمد پشت پنجره، داداش كوچولوی من با خوشحالی جیغ كشید و گفت: «جوجو، جوجو».
من خندیدم و گفتم: «كوچولو، این كبوتر است. جوجو نیست».
داداش كوچولویم عصبانی شد.
جیغ كشید و باز گفت: «جوجو، جوجو».
كبوتر با مهربانی او را نگاه كرد. به شیشه پنجره نوك زد.
یعنی كوچولو تو درست میگویی. من جوجه هستم.
داداش كوچولویم خوشحال شد. دست زد و خندید.
من هم خندیدم. او را بوسیدم و گفتم: «تو هم جوجوی منی.»