نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرساز: کتایون رحیمی
تحریریه زندگی آنلاین : صبح توی دفترم دانهدانه برف کشیدم. برفها آرامآرام میباریدند. بعد توی صفحه روبرو یک دانه گنجشک کشیدم. گنجشک گفت من گرسنهام. به من غذا میدهی؟
من برای گنجشک یک مشت دانه کشیدم. گنجشک تُند تُند دانهها را خورد و برایم دانهدانه جیکجیک کرد. من به برفهایی که دانهدانه میباریدند، نگاه کردم.
گنجشک به من نزدیک شد و مثل من برفها را نگاه کرد. آن وقت برای آنکه گنجشک تنها نباشد، من هم گنجشک شدم و دانهدانه جیکجیک کردم. برفها با خوشحالی میرقصیدند.