Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 16 اسفند 1403 - 18:40

16
اسفند
دانه‌دانه

دانه‌دانه

صبح توی دفترم دانه‌دانه برف کشیدم. برف‌ها آرام‌آرام می‌باریدند. بعد توی صفحه روبرو یک دانه گنجشک کشیدم. گنجشک گفت من گرسنه‌ام. به من غذا می‌دهی؟

نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»

تصویرساز:  کتایون رحیمی

 

 تحریریه زندگی آنلاین : صبح توی دفترم دانه‌دانه برف کشیدم. برف‌ها آرام‌آرام می‌باریدند. بعد توی صفحه روبرو یک دانه گنجشک کشیدم. گنجشک گفت من گرسنه‌ام. به من غذا می‌دهی؟

من برای گنجشک یک مشت دانه کشیدم. گنجشک تُند تُند دانه‌ها را خورد و برایم دانه‌دانه جیک‌جیک کرد. من به برف‌هایی که دانه‌دانه می‌باریدند، نگاه کردم.

گنجشک به من نزدیک شد و مثل من برف‌ها را نگاه کرد. آن وقت برای آنکه گنجشک تنها نباشد، من هم گنجشک شدم و دانه‌دانه جیک‌جیک کردم. برف‌ها با خوشحالی می‌رقصیدند.

بیشتربخوانید:

لالایی : بارون پاییز

تعداد بازديد: 24 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز