Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
دوشنبه 23 مهر 1403 - 03:05

13
بهمن
زنان پیشگام ایرانی در عرصه پزشکی

زنان پیشگام ایرانی در عرصه پزشکی

در طول تاریخ کشورمان ایران کم نیستند زنانی که با تلاش، زحمت و روحیه بالای ترقی و پیشرفت به علم ‌اندوزی پرداختند و در راه خدمت به مردم سرزمینشان عمر و زندگی خود را وقف کردند.

تحریریه زندگی آنلاین : در طول تاریخ کشورمان ایران کم نیستند زنانی که با تلاش، زحمت و روحیه بالای ترقی و پیشرفت به علم ‌اندوزی پرداختند و در راه خدمت به مردم سرزمینشان عمر و زندگی خود را وقف کردند. در ادامه این مقاله ۱۰ زنی که در عرصه پزشکی در ایران پیشرو بودند را برایتان معرفی می‌کنیم.

 

بدرالزمان تیمورتاش: اولین زن دندان‌پزشک ایرانی، ما برای درمان آمده‌ایم

 دکتر «بدرالزمان تیمورتاش»، اولین زن دندان‌پزشک ایرانی و مؤسس دانشکده پزشکی مشهد، در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در روستای «نردین» میامی از توابع سمنان به دنیا آمد. او که به «مادر دندانپزشکی» شهرت دارد، خواهر «عبدالحسین تیمورتاش» و فرزند «کریم دادخان نردینی» است. بدرالزمان تیمورتاش تحصیلات ابتدایی خود را در ایران و در مدرسه ژاندارک به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه سوربن فرانسه شد و بعد در سال ۱۲۹۹ برای ادامه تحصیل در رشته دندانپزشکی به بروکسل در بلژیک رفت. رشته دندانپزشکی در ایران در آن روزها هنوز رشته‌ای نوپا بود و بیماری‌های دندان و لثه و عفونت‌های ناشی از این بیماری حتی باعث مرگ‌ومیر به ویژه در نقاط دورافتاده کشور می‌شدند.

جالب است بدانید که در سال 1300، یعنی مقارن با زمانی که بدری تیمورتاش در بلژیک مشغول تحصیل بود، در تهران تنها سه دندان‌پزشک وجود داشت. دکتر «فالک کوش میلچارسکی» از لهستان و از تکنسین‌های فوق‌العاده پروتز دندانی، دکتر «اتکیناشتومپ» تبعه سوئیس و دکتر «هارطیون استپانیان» از ترکیه که البته هر سه از پزشکان مخصوص درباره بودند و کمتر کسی از عامه مردم به آنان دسترسی داشت. بدرالزمان تیمورتاش، بعد از اتمام تحصیلاتش در بلژیک، مصمم شد تا برای خدمت به مردم نیازمند به جمهوری کنگو در افریقا سفر کند، اما پدرش با این تصمیم به سختی مخالفت کرد و او را به ایران بازگرداند. دکتر تیمورتاش بعد از بازگشت به ایران، به مشهد رفت و کار طبابت را در آنجا آغاز کرد.

خوب است بدانید که مخالفت پدر با سفر او به کنگو دلایلی بیشتر از علاقه یک پدر به دخترش داشت. زمانی که دکتر تیمورتاش به ایران بازگشت، بنا به گفته دخترخوانده‌اش دکتر «آذر وکیلی»، هم‌زمان بود با کشته شدن برادرش عبدالحسین تیمورتاش و تبعید خانواده او به کاشمر. بدرالزمان که علاقه بسیار به مادرش داشت، درواقع به خاطر مادر، به ایران بازگشت و همراه با خانواده چهار یا پنج سال را در تبعید گذراند. او همان زمان نذر کرد که اگر از تبعید آزاد شود، با مادرش به مشهد برود و مجاور امام رضا (ع) اتاقی به عنوان مطب به او داده شد. دکتر تیمورتاش در کنار کار در مطب، در دانشکده پزشکی هم تدریس کرد و از همان‌جا فکر تأسیس مرکزی مستقل برای آموزش دندانپزشکی در مشهد در او شکل گرفت.

او که زن مقاوم و سرسختی بود، در نهایت موفق به جلب نظر روسای دانشگاه شد و اولین کلاس‌های دانشکده دندانپزشکی را در باغ دانشگاه برپا کرد. از آنجا که محل باغ برای تشکیل کلاس‌ها مناسب نبود، بدرالزمان تیمورتاش برای تأمین بودجه لازم برای احداث ساختمان و جلب نظر هیئت‌امنای دانشگاه در هفته چندین بار به تهران سفر می‌کرد تا این که بالاخره بودجه لازم تهیه و دانشکده دندانپزشکی مشهد حدود سال 1339 افتتاح شد. شاگردان دکتر تیمورتاش می‌گویند که چون راه دانشکده از شهر خیلی دور بود، برای رفاه حال دانشجویان در خیابان کوه سنگی مینی‌بوسی قرار داده بودند که دانشجویان را رایگان به دانشکده می‌برد و باز می‌گرداند.

 عموزاده دکتر تیمورتاش، «شهاب تیمورتاش» درباره بدرالزمان می‌گوید: «بدری به دو اصل بسیار معروف بود؛ یکی این که نخستین بانوی دندان‌پزشک ایرانی بود و دوم دانشجویان بی‌بضاعتی که نمی‌توانستند هزینه تحصیل را بپردازند، کمک می‌کرد. عشق و علاقه بدری به تحصیل و خدمت به ایران به اندازه‌ای بود که زمانی که برای تحصیل به اروپا رفت، با وجود محیط متفاوت و فضای باز آنجا، نه جزء گروه‌های سیاسی شد و نه در جنبش‌های مدنی، اجتماعی و آزادی خواهانِ تازه شکل گرفته در فرانسه و بلژیک عضو شد؛ تنها درس و علم.»

زندگی بدری تیمورتاش، آن اندازه وقت دانشجویان و شاگردانش بود که تصور آن برای بسیاری که او را بانویی از یک خانواده ملاک و معروف می‌دانستند، بسیار سخت و دشوار است.

دکتر تیمورتاش که تمام هدفش پیشبرد علم و به ثمر رساندن جوانان ایران بود، از هیچ کمک مالی‌ای به شاگردان به ویژه بی‌بضاعت‌ها دریغ نمی‌کرد. او زمان مرگ، هیچ چیز از مال دنیا نداشت؛ نه ملک و نه ذخیره بانکی‌ای. دخترخوانده‌اش می‌گوید: «او زنی بخشنده و دست و دل‌باز بود و همه دارایی خود را یا می‌بخشید یا می‌فروخت تا اول عید به همه عیدی بدهد. با این حال سعی می‌کرد طوری زندگی کند که هرگز کسی متوجه این نداری او نشود. از ارث پدری هیچ چیز خاصی جز منزلی که در آن زندگی می‌کرد و در نهایت آن را هم وقف کرد، به او نرسیده بود.» دکتر تیمورتاش هرگز ازدواج نکرد و صاحب فرزندی نشد؛ با وجود این شاگردانش همه او را مادر صدا می‌زدند و او به این مسئله افتخار می‌کرد.

دکتر تیمورتاش در سال 1351 پس از دست دادن مادرش، دچار افسردگی و ناراحتی قلبی شد و ناچار تن به جراحی داد، اما با همان حال بیماری در کلاس‌ها و مطب حاضر می‌شد و تدریس می‌کرد. در سال 1368 دوران بازنشستگی او فرا رسید. او که دیگر راه رفتن برایش دشوار شده بود، بیشتر وقتش را در خانه و در کنار دخترخوانده‌اش می‌گذراند تا آنکه در مردادماه 1374 دچار سکته مغزی شد و برای دو ماه به کما فرو رفت. در نهایت در 17 مهر 1374 چشم از جهان فروبست. به پاس خدمات دکتر بدرالزمان تیمورتاش، کتابخانه دانشکده دندانپزشکی دانشگاه مشهد به نام او نام‌گذاری شده است.

 بیشتربخوانید:

زنان در دوران گذر از مدرنیته مراقب فرهنگ باشند

 

 

 

فاطمه توانایی: اولین پرستار زن ایران

پرستاری نوین در ایران سابقه‌ای طولانی ندارد و حرفه‌ای است که از طریق میلیونرهای مذهبی و پزشکان خارجی به ایران وارد شده است. آموزش پرستاری به ویژه تربیت پرستاران زن، هر چند برای بخش بهداشت و درمان ایران امری واجب بود، اما ورود زنان به این حرفه همراه با مشکلات عدیده‌ای بود.

تا مدت‌ها بعد از آن که زنان از آزادی‌هایی مانند تحصیل در مدارس و ورود به دانشگاه برخوردار شده بودند، هنوز باورها و سنت‌های قدیمی مانعی بود برای انجام بسیاری از کارها و حضور آنان در فعالیت‌های اجتماعی. از جمله این کارها، حضور زنان در حرفه پرستاری و فعالیت آنان در بیمارستان‌های مدرنی بود که به تدریج بر تعدادشان افزوده می‌شود. در آن زمان، «علی‌اصغر خان حکمت»، وزیر معارف از سوی پهلوی اول مأمور رسیدگی به وضعیت پرستاری در بیمارستان‌ها شد.

مدت کوتاهی بعد دکتر «جهانشاه صالح» مأمور تشکیل یک مدرسه پرستاری در ایران شد. با وجود این اولین آموزشگاه‌های پرستاری ایران در سال ۱۲۹۵ در ارومیه به دست میلیونرهای مسیحی تأسیس‌شده بودند و قبل آن هم در سال ۱۲۷۲ تنها مرکزی که آموزش پرستاری را برای زنان ارائه می‌کرد، بیمارستان پرزیترین آمریکایی‌ها در تهران بود، بعد از آن بود که مدارس دیگری در شهرهای رشت، همدان، ارومیه و کرمانشاه آغاز به کار کردند. در سال ۱۳۱۰ در چنین فضایی بود که دختری جوان پا پیش گذاشت و در آموزشگاه پرستاری شهر رشت ثبت نام کرد. «فاطمه توانایی» راهی دشوار را در پیش گرفت و بالاخره در سال ۱۳۱۴ به عنوان اولین پرستار زن از این مدرسه فارغ‌التحصیل شد.

او با وجود تمامی مخالفت‌ها، اول در بیمارستان دکتر فریم آمریکایی و سپس در بیمارستان پور سینا مشغول به کار شد. این آغاز یک اتفاق بزرگ و تحولی در عرصه پزشکی و درمان در ایران بود. تلاش‌های انسان‌هایی مانند فاطمه توانایی، امروز زمینه پیشرفت هرچه بیشتر این رشته را در ایران فراهم کرده است.

تدریس پرستاری که روزگاری از یک آموزشگاه کوچک آغاز شد، امروز از جمله رشته‌های مهم دانشگاهی در مقاطع کارشناسی تا دکتر است.

بیشتربخوانید:

زنان حامل پیام های زیبایی‌شناسی و تغییر در شرایط سخت هستند ( قسمت اول)

 

 

 

 

پروانه وثوق: مادر ترزای ایران

عمری در راه کودکان سرطانی

خیابانی در تهران که کودکان سرطانی را به «بیمارستان فوق تخصصی سرطان محک» می‌رساند، به نام کسی نام‌گذاری شده است که سال‌های تلاش کرد تا هیچ خانواده‌ای ناامید از درمان کودکشان این خیابان را به سمت خانه طی نکنند. «پروانه وثوق»، بخش بزرگی از زندگی‌اش، برای آسان‌تر شدن مسیر درمان کودکان سرطانی تلاش کرد. او که متولد اسفندماه 1314 در تفرش است، دکترای عمومی‌اش را در سال 1342 از دانشکده علوم پزشکی تهران گرفت و دوره‌های تخصصی و فوق تخصصی اطفال را در دانشگاه‌های «کمبریج»، «ماساچوست» و «ایلینوی» گذراند.

خانم دکتر وثوق دوره تکمیلی فوق تخصصی خون و سرطان کودکان را هم در دانشگاه واشنگتن گذراند. این پزشک ایرانی، سال 1350 و بعد از بازگشت به ایران در «مرکز آموزشی درمانی حضرت علی‌اصغر (ع)» تهران کارش را شروع کرد.

او که از پایه‌گذاران رشت تخصصی خون و سرطان کودکان در ایران است، بخش هماتولوژی و آنکولوژی (خون‌شناسی و سرطان‌شناسی) را در این بیمارستان راه‌اندازی کرد. پروانه وثوق از ابتدای شروع به کار موسسه محک در سال 1370 هم همکاری داوطالبانه اش را با این موسسه شروع کرد و از آغاز فعالیت بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک در سال 1386 سرپرستی تیم پزشکی این بیمارستان را بر عهده داشت. او البته در بیمارستان‌های مفید و کودکان تهران هم کودکان مبتلا به سرطان را مداوا می‌کرد.

بچه‌های سرطانی و خانواده‌هایی که از سال ۱۳۵۰ تا ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ برای درمان مسیرشان به یکی از بیمارستان‌های تخصصی کودکان افتاده باشد، حتماً خاطره‌ای از پروانه وثوق دارند. زنی که بیش از ۴۰ سال از زندگی‌اش را برای کودکان سرطانی ایران گذاشت و لقب «مادر کودکان سرطانی»، «فرشته نجات کودکان سرطانی ایران» و «مادر ترزای ایران» را گرفت و برای همیشه در خاطر خیلی از کودکان ایرانی جاودانه شد. او که عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران بود و بیش از ۱۰۰ کتاب و مقاله درزمینه بیماری‌های خون و سرطان کودکان تألیف کرده بود، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ از دنیا رفت.

 

سکینه پری: نخستین جراح زن ایران

 جراحی از روسیه

دکتر «سکینه پری» حدود 65 سال از دوران زندگی‌اش را برای طبابت و درمان مردم صرف کرد، اما متأسفانه امروز کمتر کسی درباره او می‌داند. او در شهر همدان سال 1283 از مادری ارمنی به نام «ریحانه» و پدری مسلمان به نام «نصرالله همدانی» چشم به جهان گشود دوران زندگی او از تولد تا زمانی که برای ادامه تحصیل به شوروی سابق رفت بر ما پوشیده است، اما می‌دانیم که او در شوروی در رشته پزشکی تحصیل کرد و در سال 1312 در سن سی و یک سالگی تخصص جراحی خود را به دست آورد. دکتر پری، پس از اتمام تحصیل، پنج سال در شوروی ماند و در بیمارستان‌های این کشور به طبابت پرداخت و به ایران بازگشت.

بازگشت او به ایران مقارن بود با تأسیس دانشگاه تهران. او از موقعیت استفاده کرده با شرکت در آزمون، جواز طبابت خود را دریافت کرد. مدت اقامت او در تهران کوتاه بود، ازآنجایی که به زبان ترکی آشنایی داشت، با پیشنهاد شرکت شیلات به شهر «قره سو» در نزدیکی گنبدکاووس رفت و برای ۱۴ سال در این شهر به طبابت و جراحی مشغول شد. او در همین شهر ازدواج کرد، اما ازدواجش دوام نیاورد و بعد از چهار سال از همسرش جدا و راهی بندرگز شد. دکتر سکینه پری در بندرگز مطب خود را افتتاح کرد و تمام زندگی خود را وقف درمان مردم بندرگز، گرگان و نواحی اطراف آن کرد. او تا سن هفتادسالگی به درمان و معالجه بیماران مشغول بود تا آن که در سال ۱۳۷۵ درگذشت و در آرامستان بندرگز به خاک سپرده شد.

بیشتربخوانید:

زنان و یک تأیید تشریفاتی

زن ، نبض خانواده و جامعه است ( قسمت اول )

 

 

 

 

 

اقدس غربی و اختر فردوس: اولین زنان داروساز

اقدس غربی

دختران داروساز

هم‌زمان با تأسیس «دانشگاه تهران»، دانشکده داروسازی هم در مجموعه دانشگاهی وابسته به این دانشگاه، تأسیس شد. سه سال بعد از تأسیس دانشکده داروسازی بود که اولین دانشجویان زن وارد این دانشکده شدند. «اقدس غربی» و دخترخاله او «اختر فردوس» دو زن پیشگام در این رشته بودند. اقدس غربی در سال 1297 به دنیا آمد. او بعد از طی تحصیلات متوسطه در مدرسه شمس المدارس، وارد دانشسرای عالی شد و سال 1316 وارد دانشکده داروسازی دانشگاه تهران شد. البته او تنها نبود و دخترخاله‌اش اختر فردوس هم با او به دانشکده داروسازی راه یافت. به این ترتیب تابوی حضور زنان در این رشته شکسته شد.

در سال ۱۳۱۶ به زنان هم اجازه تحصیلات عالیه در دانشگاه داده شد و من به توصیه پدرم که داروساز بود، در این رشته به تحصیل پرداختم. من و دخترخاله‌ام با ۲۵ پسر همشاگردی بودیم و اختر خانم با یکی از همین پسرها به نام دکتر جنیدی ازدواج کرد.» خود دکتر اقدس غربی هم در سال ۱۳۱۷ با احمد رستمی که داروخانه داشت، ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد.

 

 

صغرا آزرمی: اولین زن پزشک آسیب شناس ایران

ایستاده در برابر سرطان

در سال ۱۲۹۳ در خانواده‌ای فرهنگی در کرمانشاه دختری به دنیا آمد که بعدها امیدی شد برای پیشگیری از بروز سرطان در هزاران زن آماده ابتلا به این بیماری. آزرمی از همان دوران نوجوانی به یادگیری زبان علاقه داشت. او بعد از پایان دوره دبیرستان، مدت دو سال در مدرسه آمریکایی مشغول تحصیل و در عین حال تدریس شد و سرانجام دیپلم مدرسه آمریکایی همدان را دریافت کرد و به عنوان دبیر در دبیرستان آمریکایی مشغول به کار شد. آزرمی بعد از اتمام تحصیلاتش در تهران، بار دیگر به همدان برگشت. او بعد از دریافت امتیاز تأسیس دبستانی به نام «اکباتان»، پنج سال این مدرسه را با سبک و روش همان مدارس آمریکایی اداره کرد.

ماندن در همدان و اداره مدرسه، آن چیزی نبود که آزرمی دنبالش بود؛ پس یک بار دیگر به تهران آمد و این بار در دوره کالج آمریکایی ثبت نام کرد. دوره چهارساله کالج را سه سال به پایان رساند و از دانشکده پزشکی فیلادلفیا برای ادامه تحصیل بورس گرفت. اما چون موفق به دریافت گذرنامه نشد، ناچار از بورسیه چشم پوشید و برای ادامه تحصیل به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران رفت. دکتر آزرمی بعد از اتمام تحصیلاتش در یاران در سال ۱۳۲۶ عازم آمریکا شد و در بیمارستان زنان شهر شیکاگو به طبابت پرداخت. دو سال بعد با مدرک تخصص آسیب شناسی راهی ایران شد و به عنوان پزشک متخصص آسیب شناسی در یکی از سازمآن‌های پزشکی وابسته به دانشگاه تهران مشغول کار شد.

در سال 1334 دکتر آزرمی به دعوت دولت استرالیا، عازم ملبورن شد و با استفاده از این فرصت مطالعاتی در بخش آسیب شناسی «دانشگاه ملبورن» مشغول تحقیق و کسب تجربه شد. او بعدها برای تکمیل دانش و آموخته‌هایش، راهی بالتیمور در آمریکا شد. دارد «دانشگاه جان هاپکینز» شد و در بخش سلول‌شناسی این دانشگاه به تحقیق و مطالعه پرداخت. دکتر آزرمی بعد از تکمیل مطالعاتش به ایران برگشت و در «انستیتو تاج» (جمعیت ملی مبارزه با سرطان) به فعالیت پرداخت و به عنوان استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران برگزیده شد.

دکتر صغرا آزرمی در اواخر دهه 1340، با قبول مسئولیت در پایگاه سیتولوژی «زایشگاه فرح» به خدمات پزشکی ادامه داد و براساس آماری که زمان خدمتش منتشر شد، موفق شد با آزمایش سلول‌شناسی روی 30 هزار زن در این پایگاه، تعداد بسیاری از زنان و مادرانی را که در آستانه ابتلا به بیماری سرطان قرار داشتند، شناسایی کند و از خطر مرگ برهاند. دکتر آزرمی با وجود نجات جان هزاران نفر از بیماری سرطان، خودش در سال 1352 بر اثر ابتلا به این بیماری درگذشت.

 بیشتربخوانید:

زنان حامل پیام های زیبایی‌شناسی و تغییر در شرایط سخت هستند ( قسمت دوم)

 

 

 

 

نصرت الملوک کاشانچی: اولین زن شاغل در پزشکی قانونی ایران

نصرت الملوک کاشانچی را به عنوان اولین زنی که در پزشکی قانونی ایران مشغول فعالیت شد و از اولین زنانی که وارد دانشکده پزشکی شدند، می‌شناسند. دکتر کاشانچی در سال 1293 شمسی در خانواده‌ای ثروتمند و تراز اول متولد شد. دوران کودکی او مثل دیگر دخترکان نازپرورده سپری شد و بر اساس سنت خانوادگی، بعد از آن که خرده سوادی ابتدایی پیدا کرد، در سن چهارده سالگی به عقد و ازدواج پسرعمویش درآمد. اما این ازدواج پایان خوشی نداشت و بعد از یک سال به جدایی انجامید و نصرت الملوک با پسر نوزادش خانه همسر را ترک کرد و دیگر تا پایان عمر ازدواج نکرد. او بعد از جدایی، یک بار دیگر به دنبال علم و تحصیل رفت و در سن هجده سالگی جزء اولین زنانی بود که وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد.

دکتر کاشانچی بعد از خاتمه تحصیلاتش در دانشگاه تهران، راهی اروپا شد و تا شروع جنگ جهانی دوم در برلین به تحصیل و تحقیق مشغول بود. او در آستانه شروع جنگ به پاریس رفت و تحصیلات تخصصی‌اش را در رشته مامایی تکمیل کرد و به ایران بازگشت. او در ایران ضمن کار، موفق به دریافت مدرک دکتری در رشته پزشکی زنان شد. از جمله اقدامات مهم و بسیار باارزش دکتر کاشانچی، تأسیس «پلی کلینیک تخصصی زنان و مامایی» در جنوب شهر تهران بود که به صورت رایگان به زنان محروم و آسیب دیده خدمات پزشکی می‌داد. معاشرت و آشنایی نزدیک با زندگی زنان قشر پایین جامعه، به او این نکته را گوشزد کرد عامل اصلی بیشتر سختی‌ها و رنج‌های آن‌های بی‌سوادی است؛ پس تصمیم گرفت در کنار درمانگاه، آموزشگاهی برای تدریس به زنان بی‌سواد دایر کند. او برای آموزش به این زنان، انجمنی از بانوان تحصیل کرده و روشنفکر تشکیل داد که وظیفه آموزگاری را بر عهده داشتند.

درمانگاه دکتر کاشانچی که در یکی از ساختمان‌های پدرش تأسیس‌شده بود، هرچند کمک‌های پزشکی خوبی به زنان محروم می‌کرد، اما زایشگاه مجهزی نبود. پس دکتر کاشانچی برای آن که بتواند هزینه لازم برای تأسیس یک زایشگاه مجهز را هم فراهم کند، دست به کاری شجاعانه زد. او در روزی که عده‌ای از تجار سرشناس و تراز اول ایران مهمان پدرش بودند، ناگهان وارد مجلس شد و قبل از این که پدر و برادرانش بتوانند او را بیرون کنند، از بیچارگی زنان محروم صحبت کرد. به این ترتیب و برخلاف تصور نصرت الملوک که فکر می‌کرد پدر و برادرانش مورد توبیخ قرار خواهند گرفت، تجار حاضر در آن مهمانی حاضر شدند خرج تأسیس یک درمانگاه مجهز را تقبل کنند. به این ترتیب دکتر کاشانچی با کمک دوستان دوران تحصیلش در آلمان- که بیشتر مهندس بودند- ساخت درمانگاه را شروع کرد و تجار خیر آن قدر پول جمع کردند که او توانست به جای یک درمانگاه، یک بیمارستان مناسب تأسیس کند؛ بیمارستانی در خیابان ری به نام بیمارستان بازرگانان.

دکتر کاشانچی مدتی پس از افتتاح بیمارستان بازرگانان، با حفظ سمت نظارت و مدیریت بیمارستان بازرگانان، به وزارت دادگستری منتقل شد. بعد از زمان کوتاهی که از خدمت او در دادگستری گذشت، از او خواسته شد تا کار نظارت بر ساخت بیمارستانی برای کارکنان دادگستری را بر عهده بگیرد. این بیمارستان اولین بیمارستان دادگستری بود که در طبقات زیرین قسمت غربی کاخ دادگستری در مجاورت خیابان خیام ساخته شد و ریاست آن به دکتر کاشانچی واگذار شد. در همین زمان خدمت در وزارت دادگستری بود که نصرت الملوک کاشانچی به عنوان اولین زن در پزشکی قانونی مشغول کار شد و بخش زنان این مرکز را بنیان گذاشت.

دکتر کاشانچی به غیر از طبابت و فعالیت در پزشکی قانونی، توجه زیادی به انجام کارهای خیر و عام‌المنفعه از خود نشان می‌داد. او خرج تحصیل پسران و دختران نیازمند و بااستعداد بسیاری را تأمین کرد و برای آنان خانه و امکانات تحصیل فراهم آورد. فرزندان زنانی که مورد حمایت دکتر کاشانچی بودند، توانستند با حمایت‌های او در مقاطع بالایی تحصیل کنند و به مدارج خوبی دست پیدا کنند. درواقع این بچه‌ها بخش مهمی از اعضای خانواده دکتر کاشانچی را تشکیل داده بودند. دکتر نصرت الملوک کاشانچی که همواره نام او به عنوان بانویی خیر و پزشکی مردم دوست در اذهان باقی خواهد ماند، در نهایت در اردیبهشت سال 1369 از دنیا رفت.

 

آذر اندامی: اولین تولیدکننده واکسن وبا در ایران

 نامی در کهکشان‌ها

آذر اندامی سال ۱۳۰۵ در رشت متولد شد. بعد از گرفتن مدرک پایان سال نهم تحصیلات عمومی از دبیرستان فروغ (۱۷ شهریور) رشت، به دانشسرای مقدماتی این شهر رفت. او در سال ۱۳۲۴ از دانشسرا فارغ‌التحصیل شد و سال ۱۳۲۵ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد، اما این پایان راه او در تحصیل علم نبود. او هم‌زمان با کار، موفق شد در سال ۱۳۳۱ با شرکت در کنکور دانشگاه تهران در رشته پزشکی این دانشگاه قبول شود. بعد از این که در سال ۱۳۳۷ موفق شد گواهینامه پزشکی را دریافت کند. بلافاصله وارد دوره تخصصی زنان و زایمان شد و در همان سال هم وارد سازمان حمایت از مادران شد. آذر اندامی بعد از پایان دوره تخصصی زنان و زایمان وارد وزارت بهداری شد و بعد از آن در انستیتو پاستور مشغول کار شد. مدتی بعد بود که بیماری وبا در ایران شیوع پیدا کرد و عده زیادی به خاطر ابتلا به همین بیماری در معرض خطر مرگ قرار گرفتند؛

دکتر اندامی در آن روزها با تولید واکسن‌های مرغوب به کمک بیماران شتافت و بعد از تأمین نیاز بیماران داخل کشور، این واکسن را به کشورهای همسایه فرستاد. به خاطر این خدمت بزرگ، دکتر اندامی به معاونت بخش میکروب شناسی و بعد از آن به ریاست بخش وبا و دیفتری انستیتو پاستور منصوب شد و به پاس تلاش‌های علمی‌اش، نشان علمی به او اعطا شد. این پزشک ایرانی مدتی بعد با دریافت یک بورس تحصیلی از انستیتو پاستور به پاریس رفت و توانست در سال ۱۳۴۶ در این کشور گواهینامه باکتریولوژی را دریافت کند. او در سال ۱۳۵۳ هم موفق شد دانشنامه تخصصی علوم آزمایشگاهی بالینی را از دانشگاه تهران دریافت کند. آذر اندامی سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد، اما کارش را متوقف نکرد. بعد از این که حکم بازنشستگی‌اش را گرفت، ریاست آزمایشگاه تشخیص طبی «بیمارستان باهر» تهران را بر عهده گرفت و مدتی بعد هم در مطب همسرش، درزمینه درمان بیماری‌های زنان و زایمان مشغول به کار شد.

اما یک تومور مغزی به همه این فعالیت‌ها پایان داد و او در ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۳ به دلیل آمبولی ریه درگذشت. سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱)، «اتحادیه بین‌المللی ستاره‌شناسی» (IAU) که از سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸) و بعد از نقشه‌برداری ماهواره اکتشافی ماژلان از سیاره ناهید نقطه‌های موجود در این سیاره را به نام زنان نامدار جهان نام‌گذاری می‌کرد، حفره‌ای در جنوب سیاره زهره را به نام «آذر اندامی» نام‌گذاری کرد. شهرداری شهر رشت هم برای بزرگداشت این پزشک ایرانی، بلواری را در رشت به نام او نام‌گذاری کرد.

 

مینا ایزدیار: بنیان‌گذار انجمن تالاسمی ایران

مادر بیماران تالاسمی ایران

بعد از مرگش 1392، همکارانش گفتند «دانشگاه تهران فرد بزرگی را از دست داد». دکتر «مینا ایزدیار» که مهرماه 1328 در شهر کرمان به دنیا آمده بود، در سال 1346 با رتبه 13 کشوری در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و با رتبه 80 کشوری در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد، اما دانشگاه تهران را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. او از سال 1362 اولین قدم‌ها را برای تشکیل «انجمن تالاسمی ایران» شروع کرد و در سال 1368 موفق شد این انجمن را به طور رسمی ثبت کند و تا زمانی که در قید حیات بود، ریاست این انجمن را بر عهده داشت؛

انجمنی که بعد از 28 سال فعالیت، کاری کرده است که حالا ایران تنها کشور در حال توسعه‌ای باشد که تمام مبتلایان به تالاسمی در آن شناسایی و تحت پوشش انجمن تالاسمی قرار گرفته‌اند. مینا ایزدیار، رئیس سابق انجمن تالاسمی ایران، استاد سابق دانشگاه علوم پزشکی تهران و رئیس سابق بخش خون و سرطان مرکز طبی اطفال، 31 خرداد سال 92، بعد از یک سال و نیم مبارزه با بیماری سرطان، در شهر مدیسون ایالت ویسکانسین آمریکا از دنیا رفت.

برچسب ها: زنان، زنان موفق، جامعه تعداد بازديد: 177 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز