Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 12:27

17
شهریور
فقط میومیو

فقط میومیو

حیاطِ خانه مادربزرگ خیلی کوچک است. دیروز که توی حیاط نشسته بودم،گربه پشمالو از روی پشت‌بام مرا نگاه می‌کرد و دُمش را برایم تکان می‌داد. من حیاطِ کوچک را نگاه کردم.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی

 

حیاطِ خانه مادربزرگ خیلی کوچک است.

دیروز که توی حیاط نشسته بودم،گربه پشمالو از روی پشت‌بام مرا نگاه می‌کرد و دُمش را برایم تکان می‌داد.

من حیاطِ کوچک را نگاه کردم، پیش خودم فکر کردم کاش حیاطِ خانه بزرگ بود تا من به دنبال پشمالو می‌دویدم.

بعد پشمالو را نگاه کردم، دست‌هایم را دور دهانم گرفتم و فقط گفتم: «میو، میو»

پشمالو هم حیاطِ کوچک را نگاه کرد. توی فکر رفت و فقط گفت: «میو، میو».

 

برچسب ها: شعر کودکان، سرگرمی کودک، بازی با کودک، کوچولوها، شعر کوتاه کودک، سرگرمی کودکانه، شعر میو میو تعداد بازديد: 1561 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز