شعر و داستان - صفحه 12
بازدید: 27248
-
روز
تا شب پر کشید پیدا شد خورشید با مهربانی خندید و خندید با خندهاش شد همه جا روشن بُزی میدود میانِ چمن
-
فیل مهربان و قورباغه بازیگوش
فیل آمد آب بخورد قورباغه روی خرطومش پرید و گفت: «وای چه سُرسُرهای!» بعد روی خرطوم فیل هی سُر خورد. فیل خندهاش گرفت. وقتی خندید خرطومش تکان خورد.
-
خورشید
خورشید مو طلایی چه گرمی و زیبایی شب پشت کوه میخوابی صبح که میشه میتابی روشن میشه آسمون حتی توی خونهمون
-
خواب بعد از ظهر
بعد از ظهرها مادرم میخوابد. آن وقت من عروسکم را روی پایم میگذارم و برایش لالایی میخوانم. اما مادرم میآید و میگوید: «تو هم باید بخوابی.» آنوقت من غصهام میگیرد.
-
بهترین ثروتمندان دنیا
دوستم، خیلی پوست شکلات جمع کرده است. پوست شکلاتها رنگارنگ و نازک هستند. او آنها را دستم داد و گفت: «نگاه کن چقدر قشنگند!» من دو دستی آنها را گرفتم. خیلی سُر و نرم بودند.
-
لالایی: لک لک
لالا، لالالا گُلم، لالالا فردا یک لک لک میاد به اینجا میگه: «لک لکم پاهام بلنده اومدم نی نی با من بخنده آخه خندههاش خیلی شیرینه هر کسی میخواد اونو ببینه».
-
جوجو
صبح، یك كبوتر آمد پشت پنجره، داداش كوچولوی من با خوشحالی جیغ كشید و گفت: «جوجو، جوجو». من خندیدم و گفتم: «كوچولو، این كبوتر است. جوجو نیست».
-
بازی می کنی؟
من توی دفتر نقاشیام يه كم آسمان كشيدم. بعد پايين صفحه يه كم چمن كشيدم. توی چمن يك خرگوش هم كشيدم. خرگوش كوچولو توی چمن میدويد. به طرف من آمد و گفت: «يه كم با من بازی میكنی؟»
-
خدا جونم
خدا جونم چه خوب شد كه من را آفریدی صورت و دست و پا مو قشنگ و خوب كشیدی به من اجازه دادی كه دنیا رو ببینم گریه كنم، بخندم راه بِرَمو، بشینم
-
وقتی موهای خرسی را کوتاه کردم
صبح، من موهای خرسی را كوتاه كردم. انگشتهایم را مثل قیچی به هم میزدم و میگفتم: «قچ، قچ، قچ، قچ.» خرسی چشمهایش را میبست تا موهایی كه قیچی میشوند توی چشمانش نرود.
-
لالایی
لالالا، لالا گلم لالالا فردا خرگوشه مياد به اينجا
-
كلاه پشمي
كلاغه گفت: «قار و قار» كلاه پشمي دارم فصل زمستون شده اونو سرم ميذارم