Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 7 اردیبهشت 1403 - 14:55

25
مرداد
هدف از ازدواج

هدف از ازدواج

با ازدواج، فرصتى پیش مى‏‌آید كه كمى هم به فكر خودمان باشیم و به جاى آنكه مثل عروسك‏‌هاى خیمه شب بازى در دست دیگران بچرخیم، به میل خودمان زندگى كنیم.

رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره

 

كمتر كسى را سراغ دارم كه در زندگى خانوادگى خود، كمبود یا محرومیت‌‏هایى را تجربه نكرده باشد و از این نظر آسیب یا اختلال‏‌هاى جزئى و كلى دامنگیرش نشده باشد.

البته خود این كمبود و نقصان‌‏ها هم ابعادى دارند. مثلاً بعضى از ما از كمبود محبت، عاطفه و صمیمیت در رنج بوده و برخى دیگر، از كمبودهاى مالى و امكانات در عذاب افتاده‌‏ایم.

گاهى هم گرفتار كمبود كه چه عرض كنم، گرفتار فقر فرهنگى - اجتماعى خانواده‏‌هایمان شده‏‌ایم، مثل زمانى كه خانواده‏‌های‌مان به خاطر ناآگاهى و به جاى آموزش‏‌هاى صحیح، از ترس آنكه مبادا خطایى از ما سر بزند، یا گرد آلودگى‌‏هایى دامن‌مان را بگیرد، ما را در یك قفس بدون میله، حبس كرده‏‌اند! و سال‏‌ها، مثل یك زندانى گناهكار به ما نگاه، یا با ما رفتار كرده‌‏اند!

از پایمال شدن حق و حقوق هم دیگر نمى‏‌گویم، چون علاوه بر والدین ناآگاه، اكثراً از خواهر و برادرهاى بزرگ‏تر هم به اندازه كافى حرف زور شنیده و حتى كتك نوش جان كرده‌‏ایم یا در جنگ‌‏هاى سرد و زیرزمینى غنایم جنگى را به نفع آنها، از كف داده‏ایم!

گمان نكنم لازم باشد تمام عذاب‏‌هایى را كه از كودكى كشیده‌‏ایم، یا نداشته‏‌هایى را كه باید مى‏داشتیم، یا محبت و توجه‏‌هایى را كه از دریافت‌شان محروم بوده‏‌ایم لیست كنم تا با هم به این نتیجه برسیم كه احتمالاً وقت آن رسیده كه بعضى از آنها را جبران كنیم.

اما واقعاً چطور مى‏توان این همه كمبود را یكجا جبران كرد؟ مسلماً جبران آنها در همان محیط خانوادگى پر آسیب، بعید است و باید شرایط مناسب و موقعیت بهترى براى این جبران یافت. اما چنین شرایط و موقعیتى را كجا مى‌‏توان پیدا یا فراهم كرد؟

در محیط‌هاى كارى یا تحصیلى، یا در كوچه و خیابان كه نمى‏‌شود این همه كمبود را جبران كرد، در نتیجه باید محیط و شرایطى را فراهم كرد كه بستر مناسبى براى جبران نقصان‏‌ها و ارضاى نیازها باشد.

این موقعیت و این بستر مناسب، در فضاى ازدواج، احتمالاً مى‏‌تواند فراهم شود، اما ببینیم چگونه؟

ازدواج بر اساس محبت، نه خودخواهی

ازدواج، به هر حال، براساس نوعى محبت شكل مى‏‌گیرد، این محبت گاهى اوقات از همان اول پررنگ است و گاهى هم چندان پر رنگ نیست.

اما كمرنگ یا پررنگ، نمى‌‏توان وجود آن را انكار كرد. از طرفى به هر حال در فضاى ازدواج، دیگر یك پدر و مادر سخت‌گیر، خسته یا پر مشكل بالاى سرمان نیستند كه انتظار داشته باشند به دستورات آنها عمل كنیم!

خواهر و برادرهاى بزرگ‏تر و قوى‏تر هم نیستند كه بخواهند به ما زور بگویند یا نظر و تمایلات خود را به ما تحمیل كنند.

در این فضا، قدرت در دست خود ماست و مى‏توانیم از آن استفاده‏اى را كه لازم است بكنیم و كمبودهایى را كه داشته‏‌ایم جبران كنیم.

مثلاً مى‏‌توانیم هر كارى بخواهیم انجام دهیم، به هر جا دلمان مى‌‏خواهد برویم، با هر كسى كه دوست داریم معاشرت كنیم و... انگار دیگر سكان كشتى در دست خود ماست پس هر تصمیمى را كه لازم بدانیم مى‌‏گیریم و سر كشتى را به طرف هر ساحلى كه بخواهیم كج مى‏‌كنیم.

بدین ترتیب فرصتى پیش مى‏‌آید كه كمى هم به فكر خودمان باشیم و به جاى آنكه مثل عروسك‏‌هاى خیمه شب بازى در دست دیگران بچرخیم، به میل خودمان زندگى كنیم.

اما حتى در این جایگاه هم یك مسئله بزرگ وجود دارد، و آن اینكه غیر از ما، فرد دیگرى هم در همین فضا وجود دارد كه همسر ماست و او نیز با كمبودها و محرومیت‌‏هاى خود، و شاید با گذشته‌‏اى پر نقصان مانند ما، به این زندگى مشترك قدم گذاشته و در آرزوى این باشد كه جایگاهى براى جولان خواسته‌‏ها و رفع نیازهاى خود پیدا كند.

به طور قطع او نیز سلیقه، علاقه، نظر، میل، هدف و آرزوهایى دارد و شاید او نیز به خاطر رسیدن به آنها و ارضاى تمایلات خود، قدم به این حوزه گذاشته باشد. در این صورت، و در چنین حالتى، چه باید كرد؟

آیا حضور و نقش او را نادیده بگیریم و كار خود را انجام دهیم؟ آیا قدرت خود را به او نشان دهیم و ثابت كنیم تواناتر از اوییم؟ یا به یك جنگ سرد دیگر تن دهیم؟

شاید هم با قدرى زورگویى به هدف خود برسیم یا هر كدام اگرچه زیر یك سقف هستیم، به دنبال كار خودمان برویم و راه‌هاى فرعى یا بیراهه را بیازماییم؟

 

ازدواج، نه میدان مبارزه!

اگر بخواهیم منطقى وارد موضوع شویم، باید بگویم یكى از اولین و متداول‏‌ترین راه‌ها این است كه وقتى در چنین شرایطى گیر مى‏‌افتیم یك مبارزه تمام عیار و درست و حسابى را آغاز كنیم كه بتوانیم با پیروزى در آن، گوى قدرت را صاحب شویم.

چون حتى اگر به قصد مبارزه هم اقدامى نكنیم، در چنین شرایطى بالاخره پایمان به مبارزه كشیده مى‏‌شود.

چرا كه به قصد جبران كمبودها آمده‌‏ایم و ناچاریم براى رسیدن به این هدف بجنگیم.

حداقل، در اینجا حریف یك نفر است و كافى است بر یك نفر غلبه كنیم. در حالى كه قبلاً تعداد حریف‌‏ها حداقل چهار نفر بود و ما در موضع ضعف قرار مى‏‌گرفتیم و ناچار بودیم قدرت را واگذار كنیم.

وقتى مبارزه آغاز مى‌‏شود از روش‌‏هاى متفاوتى مى‏‌توان كمك گرفت. این روش‌‏ها از قلدرى گرفته تا نرمى، محبت و لوس كردن خود، امتداد پیدا مى‌‏كند و نهایتاً ممكن است چند حالت پیش بیاید: یكى اینكه ما پیروز شویم و طرف مقابل شكست بخورد؛ در این حالت او به اصطلاح كوتاه مى‏آید و چون قدرت از آن ما مى‏‌شود مى‏‌توانیم اهداف خود را عملى كنیم.

حالت دوم این است كه همسرمان پیروز شود و ما شكست بخوریم. بدیهى است كه در این صورت هم، قدرت از آن او مى‌‏شود و آنچه را مى‏‌خواهد مى‏تواند عملى كند.

حالت سوم هم این است كه هر دوی‌مان شكست بخوریم، یعنى انگار به دلیل اینكه قدرت‏‌های‌مان تقریباً مساوى‏اند یا هیچ‏كدام بر دیگرى پیروز نمى‏‌شویم یا پیروزى‏‌ها و شكست‌‏هاى هر دو طرف‌مان مقطعى است، یعنى در یك مقطع، ما پیروز مى‏‌شویم و در مقطعى دیگر، طرف مقابل.

در این حالت هم، سر و كار ما، با برد و باخت‌‏هاى مقطعى است و تا بیاییم قدرتى از خود نشان دهیم، فرصت‌مان تمام مى‏‌شود و طرف مقابل، تجدید قوا كرده و قدرت را مجدداً به دست مى‏‌گیرد.

یعنى، با كاهش انرژى یك طرف، طرف مقابل خود را احیا مى‏‌كند و خلاصه این چرخه، مرتباً ادامه پیدا مى‏‌كند.

اما، چه مبارزه به نفع ما تمام شود، و چه به سود طرف مقابل، یك اشكال اساسى و قدیمى، همچنان پابرجا مى‏‌ماند و آن اینكه باز هم، یك طرف موضوع، همان نقش قبلى را كه در زندگى پر نقصان و محروم پیشین داشته ایفا مى‏‌كند.

یعنى مجدداً یك زندانى داریم و یك زندانبان كه منتها این بار همسر اوست!

به این ترتیب اگرچه به ظاهر شرایط تغییر كرده اما نه تنها چیزى براى طرف زندانى شده رخ نداده، بلكه نقصان و كمبود بدترى برایش پیش آمده، چرا كه حداقل، زندانبان قبلى، كسانى بوده‌‏اند كه از روى محبت كور، ناآگاهى و عدم توانمندى‏‌ها و مهارت‌‏هاى تربیتى، دست به چنین كارى زده بودند حال آنكه این یكى، صرفاً به خاطر جولان دادن خودخواهى خود، دست به این عمل زده است.

به همین دلیل، براى این طفلكى، موضوع عبارت است از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن. اما گمان مى‏‌كنید زندانبان یا همان طرف پیروز ماجرا، چه وضعى داشته باشد؟

شاید در نگاه اول به نظر برسد كه این بنده خدا، میدان خوبى براى تاخت و تاز پیدا كرده و مى‌‏تواند به خواسته‌‏ها و هدف‌‏هاى خود برسد اما زندگى زناشویى بسیار متفاوت است و اگر كمى عمیق‏‌تر نگاه كنیم اولین چیزى كه تشخیص خواهیم داد همان محصول مخربى است كه حاصل ازدواج‏‌هایى از این نوع است.

آخر مگر برآیند انرژى یا برآیند ارتعاشات دو انرژى غالب و مغلوب كه یكى خود و خواسته‌‏هاى خود را بر دیگرى تحمیل كرده، مى‏‌تواند مخرب نباشد؟

به همین دلیل است كه پیروز، یا به ظاهر پیروز این میدان هم همیشه شاهد و ناظر به تحلیل رفتن طرف مقابل است، او دیگر همسر ندارد، بلكه یك برده دارد كه خشم و كینه در او انباشته شده و سرانجام یا به شكل فوران یك آتشفشان خاموش، این خشم و كینه را بروز خواهد داد و یا به شكل یك بیمارى سایكوسوماتیك (منظور بیمارى‏‌هاى جسمى با علت روانى است كه برخى به آنها، بیمارى‌‏هاى عصبى مى‏‌گویند) آن را به درون خواهد ریخت تا هر روز او را بیمارتر كند و بدین ترتیب طرف پیروز ماجرا اگرچه ممكن است در برخى حوزه‏‌ها گرد و خاك كند اما او نیز چیزهاى زیادى را باخته و از كف داده كه شاید هرگز نتواند فقدان آنها را جبران نماید.

مثلاً او هرگز طعم حقیقى محبت، صمیمیت، دوستى و عشق خالص را نمى‏‌چشد.

او یك همراه و یك رفیق شفیق و یك همسفر ندارد، بلكه نهایتاً یك برده دارد كه باید مطیع و مرید او باشد.

تازه به دلیل تضعیف و تخریب شریك زندگى، براى خود مقدار زیادى نتیجه عمل منفى ذخیره مى‏كند كه شاید دیگر هرگز جبران نشود.

سوم اینكه از آنجا كه زن و شوهر، حتى اگر منكر شوند در سرنوشت هم شریكند او نیز در بیمارى‏‌ها، ناراحتى‌‏ها، خشم و نقصان و فقدان‏‌هاى همسر خود سهیم خواهد شد.

اگر این دو، فرزند یا فرزندانى هم داشته باشند باز هم وضع بدتر مى‏‌شود چون الگویى منفى و ناكارآمد را در پیش چشمان آنها به نمایش مى‏‌گذارند و از طرف دیگر ارتعاشات منفى خود را بر آنها نیز وارد مى‌‏كنند...

معنای زندگی مشترک

 اما از همه اینها كه بگذریم یك سؤال مهم و اساسى پیش مى‌‏آید و آن اینكه واقعاً معناى پیوند و ازدواج و همسرى این است و زندگى زن و شوهر، یك میدان مبارزه یا یك كارزار جنگى است؟

پس چرا هیچ‏كدام از منابع موثق نظیر كتاب آسمانی قرآن  و مراجع احادیث و روایات یا حتى كتب فلسفى، اجتماعى یا روانشناختى، از ازدواج چنین چشم‌‏اندازى به ما نشان نمى‏‌دهند و برعكس فضاى ازدواج را فضاى دوستى و انس و محبت معرفى مى‏‌كنند؟

«و او خلق را براى انس با هم جفت نر و ماده آفرید». (سوره نجم، آیه 45)

«اوست خدایى كه همه شما را از یك تن بیافرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد...» (قسمتى از آیه 189 سوره اعراف)

«و باز یكى از آیات لطف الهى این است كه براى شما از جنس خودتان جفتى بیافرید كه در بر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانى برقرار نمود و...». (سوره روم آیه 21)

چرا هیچ سخنى از مبارزه یا برد و باخت یا غالب و مغلوب نیست؟ آیا این گویاى آن نیست كه فرصت ازدواج، به منظور دیگرى در اختیار انسان گذاشته شده باشد؟

روانشناسان هم معتقدند ازدواج به طور كلى پیوند دو شخصیت است با حفظ نسبى استقلال هر یك از طرفین، براى همكارى متقابل، نه براى از بین بردن یك شخصیت به خاطر تكمیل خواسته‏‌هاى دیگرى.

به عبارت دیگر، ازدواج قراردادى است رسمى، براى پذیرش یك تعهد متقابل جهت زندگى خانوادگى، كه آدمى را در خط سیر معین و مشخصى از زندگى قرار مى‏‌دهد.

این قرارداد با رضایت و خواست طرفین، برمبناى آزادى كامل دو طرف منعقد شده و در سایه آن روابطى بس نزدیك بین آن دو پدید مى‏‌آید.

دیدگاه‌‏هایى كه ازدواج را فضاى محبت و گذشت و رأفت و انس و فداكارى مى‏‌دانند، به همین جا ختم نمى‏‌شود و گمان نكنم در هیچ‌‏یك از سخنان بزرگان، یا در كتب دینى، فلسفى، جامعه‏‌شناختى یا روانشناختى بتوان به تعریفى غیر از اینها رسید و ازدواج را فضایى براى رشد خودخواهى یا مبارزه‌‏اى براى نهادینه كردن منیت دانست.

بنابراین به نظر مى‌‏رسد ما نیز باید ازدواج را به همان قصد و نیتى كه گذاشته شده و بر همان اركانى كه بنا شده بشناسیم و انتظارات و برداشت‌‏هاى شخصى و عامیانه را كنار بگذاریم و باور كنیم كه ازدواج، مبارزه‏اى براى رفع نیازها و كمبود و نقصان‌‏ها نیست و بسیار بعید به نظر مى‌‏رسد كه خداوند فرصت مبارزه را در فضاى انس و رأفت و محبت به بشر پیشنهاد كند؛ برعكس، این فضایى است كه خداوند از خود ما جفتى را برایمان در آن قرار مى‏‌دهد تا در كنار او و با او آرام گیریم و هم او، بین ما دوستى و رحمت و شفقت قرار مى‌‏دهد تا به ساده‌‏ترین شكل و لذت‏‌بخش‏ترین حالت بتوانیم از خود بیرون آمدن و گذر از خودخواهى را تجربه كنیم.

به نظرم كسى كه بتواند از خود به درآید و خودبینى و خودخواهى را كنار بگذارد، نه تنها مفهوم ازدواج، بلكه احتمالاً معناى كامل و حقیقى زندگى دنیایى را فهمیده و به سمت كمال حركت كرده است!

اگر موقعیت و شرایطى وجود داشته باشد كه بتواند فرصت این فرارَوى (تكامل) را در اختیار ما قرار دهد، نباید از آن غفلت كرد.

ازدواج، یكى از این موقعیت‏‌هاست، یعنى این خاصیت بالقوه را دارد كه اگر درست انجام شود، با از بین بردن خودخواهى كه مانعى اساسى براى رسیدن به كمال است، به تعالى انسان كمك مى‌‏كند.

پس هر ازدواج یك فرصت است، فرصتى براى فرا رفتن از خود.

آیا به همین دلیل نیست كه خداوند از خود ما، جفتى برایمان قرار داده و دوستى، مودت و رحمت را هم میان ما نهاده تا به واسطه این جفت و این مودت و رحمت، فرصتى فراهم شود تا از خود به درآییم، آن هم نه با رنج و زحمت كه به واسطه محبت و دوستى و عشق به دیگرى؟ و در پرتوى این فراروى از خود، به تجربه بالاترى دست پیدا كنیم؟

 

برچسب ها: زندگی مشترک، ازدواج موفق، انتخاب همسر، ازدواج و خانواده، هدف از ازدواج، اهداف ازدواج، هدف از تشکیل خانواده تعداد بازديد: 1212 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز