*اتفاقا همین چند سال پیش موجی از موسیقی ترنس بی کلام،جامعه را فرا گرفته بود که هیچ درونمایه خاصی نداشت و به نظر من کاریکاتوری از موسیقی بود.اما جوانان بسیار دوستش می داشتند و ما را متهم به نافهمی این موسیقی می کردند.اما به مرور زمان این نوع موسیقی هم به انزوا رفت.
بله موافقم. اتفاقا این مشکل در بخشی از موسیقی با کلام ما هم وجود دارد.یعنی می بینیم طرف اصطلاحا با دست خالی به میدان آمده و چیزی در چنته ندارد. نه سواد موسیقایی دارد و نه تجربه حرفه ای.برای همین مجبور می شود با هیاهو به پا کردن و ویدئوهای رنگارنگ مردم را متوجه خودش کند.
در موسیقی پاپ هم تنوع سلیقه وجود دارد و ممکن است مخاطبی هم جذب این آثار شوند. اما با ارتقای سطح شنیداری مخاطب و با گذشت زمان این موج ها فروکش می کند و این انتخاب های غلط کمرنگ می شوند.
*شما معتقدید که موسیقی موازی با آنکه یک اثر هنری است یک رسانه هم هست. درست گفتم؟
بله دقیقا؛ شاید بتوان گفت آن محمل اصلی و ماهیت رسانه ای درموسیقی قابلیت شگرفی دارد و شاید رسانه ها نوعی ابزار انتقال برای تاثیرگذاری آن برقلب و ذهن مردم هستند. به نظر من رسانه های اصلی همان موسیقی و فیلم هستند که اگر محتوا و درونمایه داشته باشند می توانند برای ابد تاثیرگذارباشند وخوانده و شنیده شوند. ولی خب نکته ای هم وجود دارد که در این بازار مکاره،جنس بنجل هم به وفور یافت می شود.
*دیده ام برخی آهنگ های تیتراژهای تلویزیونی را درآلبوم هایتان باز نشر داده اید.آیا تفاوتی بین نوع موسیقی تیتراژ با قطعاتی که درآلبوم منتشر می کنید وجود دارد؟
البته درسال های اخیر یک مقدار فضای آلبوم ها متفاوت ترشده است و بیشتر مضامین عاشقانه است که توسط مخاطب پیگیری می شود. ولی خودم علاقه مندم که شنوندگان به شنیدن کارهای سوژه مند هم رغبت نشان بدهند. مثلا آثاری راجع به جنگ، محیط زیست وازاین دست.
حسن کارهای سوژه مند این است که وقتی روی سوژه متمرکزمی شوید فضای فکری و شنیداری شما مملو ازآن می شود و حوزه الهام و ادراک شما چند برابرتقویت می شود. اینجوری به افکاری دست پیدا می کنیم که زاویه دید ما را در قبال موضوعات روزجامعه وسیع ترمی کند و شاید موفقیت دردنیای امروزیکی از تعاریفش این است که بتوانیم متفاوت ببینیم ومتفاوت بیندیشیم.
اگر موسیقی به ما کمک کند که این تمرکزحاصل شود آن موقع قدرت موسیقی بیشتر دیده می شود.
*تا همین چند سال پیش می دیدیم که ترانه تیتراژها گل می کرد و ورد زبان مردم می شد. اما امروز این اتفاق کمتر می افتد. این مشکل به دلیل ضعف موزیسین های ما است یا ذائقه مردم دستخوش تغییر شده؟
خب اگر موسیقی باکیفیت باشد حتما ارتباط برقرار می شود. البته ناگفته نماند که دچار سونامی تفرق و حتی تنزل سلیقه ها هم شده ایم. این موج باید بیاید و یک چیزهایی را نابود کند و برود. در واقع دوره گذاری دارد. اما همیشه یک فیلم یا موسیقی خوب ماندگار می شود. من همین الان موسیقی های خوب گذشته را در صفحه اینستاگرامم بازنشر می کنم.همین چند وقت پیش موسیقی فیلم «پدرخوانده» اثر نینو روتا را به اشتراک گذاشتم.
این موسیقی را هر انسانی در هرجای کره زمین می پسندد. پیشترها چنین موسیقی های ماندگاری ساخته می شد که مخاطب دست هایش بالا بود ضمن اینکه صاحب اثر هم یک هنرمند به تمام معنا بود.اما الان می بینید که یک هنرمند کم سن و سال و کم تجربه، خودش ترانه ای می گوید و خودش آهنگی می سازد و با یک ناله های عاشقانه آن را می خواند و در اینترنت منتشر می کند.
یعنی پیش از آنکه خودش به کشف و شهودی در موسیقی برسد به خلق یک کلاژ دست می زند و اگر استقبالی نبیند مردم را متهم به بی سوادی می کند.
*اتفاقا چند وقت پیش به بهانه پنجاهمین سالگرد اکران فیلم «خوب، بد، زشت» مطلبی در ستایش آهنگساز آن انیو موریکونه برای روزنامه «شرق» نوشتم و گفتم که چرا این موسیقی را هنوز بعد از نیم قرن مردم دنیا با سوت می نوازند. موسیقی خلاقانه ای که با کمترین امکانات ساخته شد اما هنوز ماندگار است. چرا اینجا این اتفاق کمتر می افتد.
یکی از عللش این است که تولید کنندگان ما کم تجربه اند. اتفاقا من هم در این رابطه مقاله ای نوشتم با عنوان «موسیقی های سلفی». نوشتم که الان تولید موسیقی در ایران مثل گرفتن عکس سلفی است که طرف از خودش می گیرد.
یعنی فردی می آید هم شعر می نویسد، هم آهنگ می سازد، هم تنظیم می کند، هم می خواند، هم میکس و مستر می کند و هم منتشر می کند.همه این اتفاقات در یک اتاق کوچک و گاه بدون هیچگونه سازی انجام می شود. بعد اسمش را هم می گذارد موسیقی.
* فکر هم می کند که مردم برای شنیدنش باید سر و دست بشکنند.
متاسفانه بعضی مواقع می بینیم که مردم هم در یک دوره کوتاهی استقبال می کنند. الان خیلی از خوانندگان که با استقبال نسبی مواجه اند هم شیوه کار و تفکرشان همین است.کارهای قدیمی یکی از علل موفقیت شان همین بود که گروهی تولید می شد و ذهن همه آدم های درگیر آن قطعه خودش بهترین فیلتر بود.
واقعا ما چطور حاضر می شویم که ذهن و زمان و روح مان را به دست کسی بسپاریم که کارش محصول چنین کارگاه ضعیفی است و هیچ بهره ای از علم و تجربه موسیقی ندارد.
*در اجراهایی که داشته اید گاه به بازخوانی آهنگ های خاطره انگیز قدیمی دست می زنید.از جمله اجرای آهنگ «نازی جان» که چند دهه پیش با صدای زنده یاد روانبخش اجرا شده بود.چه دلیلی موجب علاقه شما برای بازخوانی این قطعات می شود؟
گاهی اوقات دلم می خواهد با آهنگ هایی که دوست شان دارم خاطره بازی کنم و با صدای خودم آنها را بشنوم.مثلا اگر خاطرتان باشد برای سریال «خانه بدوش» آقای عطاران ،آهنگ فیلم هندی «قدرت ایمان» را اجرا کردم.
*خاطرم که هست اما اگر خود شما نمی گفتید متوجه نمی شدم ملودی اش هندی است.
بله ملودی هندی داشت که من از بچگی عاشقش بودم.
*ولی چقدر خوب ترانه فارسی روی اثر نشسته بود.ترانه را چه کسی نوشته بود؟
ترانه استاد علی معلم بود.حتی آهنگ فیلم هندی «سنگان» را هم خودم دوباره اجرا کردم. این آهنگ یک شاهکار بود که خواندم و اتفاقا بازخورد مثبتی هم از مردم گرفتم.این کارها در واقع تمرین بزرگی است که مجبور می شوی استانداردها را دقیق رعایت کنی. مخصوصا وقتی می دانی مردم با آن آهنگها خاطره دارند و پیشتر شنیده اند.
*در پرونده کاری شما همکاری های متعددی با کارگردان های مختلف به چشم می خورد.آیا این مسئله ناشی از حضور شما در شورای موسیقی صدا و سیما و روابط دوستانه بود یا به لحاظ هنر موسیقایی شما؟
اتفاقا اکثر دوستی هایی که بین ما شکل گرفته به خاطر کار بوده. یعنی در 99 درصد موارد به خاطر یک همکاری آشنا شدیم و بعد دوستی شکل گرفت. این نبوده که ما قبلا با هم دوست بوده باشیم و بعد مثلا به من اجرای موسیقی تیتراژشان را سفارش بدهند.
* فکر می کنم این حضور پررنگ شما در اجرای موسیقی تیتراژهای تلویزیونی فارغ از اینکه نقطه مثبتی است می تواند به یک نقطه ضعف هم بدل شود و کم کم کلیشه ای شوید.
ببینید تقریبا همین طور است.وقتی زیاد به تلویزیون بروی انتقاداتی هم می شود که آقا چه خبر است هر کانالی که می بینیم شما هستی.فقط کانال کولر نرفتی! (همزمان با هم بلند می خندیم).چندین بار پیش آمده که به برنامه ای دعوت شدم اما به همین دلیل رد کردم.
ضمن اینکه مخاطبان هم نظرات مثبت و منفی مختلفی دارند.من اعتقاد دارم تیتراژخوانی رسمی ترین کنداکتور پخش موسیقی در صداوسیما است که می تواند شرایط خاصی هم برای هنرمند و هم برای مخاطب ایجاد کند تا کاری را که در آن ویترین قرار داده شده بشنود. البته خود اثر هنری هم باید قابل باشد وگرنه به همان نسبت آسیب زاست که شما اشاره کردید. و ممکن است با ریزش مخاطب هم مواجه شویم.
برای خواندن بخش اول -گفتگوی صمیمی زندگیآنلاین با مجید اخشابی- اینجا کلیک کنید.
برای خواندن بخش سوم -گفتگوی صمیمی زندگیآنلاین با مجید اخشابی- اینجا کلیک کنید.