Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 13:14

24
اردیبهشت
نرمک

نرمک

مادر با کاموا یک جوجه برایم درست کرده است. من صورت جوجه را روی صورتم می‌گذارم. خیلی نرم است. آن را می‌بوسم و می‌گویم: «چه جوجه کوچولوی نرمی! اسمت را می‌گذارم نرمک.»

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصويرساز: سحر حقگو


مادر با کاموا یک جوجه برایم درست کرده است. من صورت جوجه را روی صورتم می‌گذارم. خیلی نرم است.

آن را می‌بوسم و می‌گویم: «چه جوجه کوچولوی نرمی! اسمت را می‌گذارم نرمک.»

نرمک، فقط آهسته می‌گوید: «جیک». بعدهم چشم‌هایش را می‌بندد.

من می‌گویم: «مادر، نرمک خوابید!» مادر، نرمک را نگاه می‌کند؛ دستش را جلوی دهانش می‌گیرد و خمیازه می‌کشد.

من فکر می‌کنم چون مادر، نرمک را تازه درست کرده است؛‌ دو تایی خسته هستند.

برای همین نرمک را روی پایم می‌گذارم تا بخوابد تا بعد با هم بازی کنیم.

 

برچسب ها: داستانک، قصه کودک، داستان کودکانه، داستان کوتاه، داستان کوتاه کودکانه، قصه کوتاه کودکانه، داستانک نرمک تعداد بازديد: 689 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز