تحریریه زندگی آنلاین : رابطه بین ارتقای فرهنگی و حضور زنان در عرصههای عمومی فرهنگ یکی از پربحثترین مسائل کنونی کشور است که البته در قالبهای دیگری به آن پرداخته میشود و این بحث بیشتر معطوف به محدودیتهایی است که برای زنان ایجاد شده است. در یک سو، افرادی هستند که همواره تاکید میکنند که زنان اصولاً نباید در عرصههای فرهنگی حضور پیدا کنند و یا اگر احیاناً حضور یافتند، باید بهصورت کنترلشده باشد؛ اما در سوی دیگر، افرادی هم هستند که اعتقاد دارند زنان در این زمینهها باید راه خود را باز کنند و بدون هیچ پیششرطی وارد فعالیتهای فرهنگی و فضای عمومی شوند. طبیعی است که ما نمیتوانیم عرف را بهراحتی و طی یک بازه زمانی کوتاه تغییر بدهیم و این امر نیازمند تغییر رفتارهای بطئی و نهادینهکردن برخی از نگرشها هستیم تا زنان نیز هماهنگ با عرفهای پذیرفتهشده بتوانند مثل مردان در عرصه فرهنگ عمومی خودشان را نشان دهند، اما باید توجه کنیم که نقش تربیتی زنان در خانواده، میتواند انقلابی بزرگ در عرصه عمومی فرهنگ پدید آورد، لذا اگر سیاستگذاران کلان فرهنگی بتوانند، برای زنان محتوای فرهنگی توسعهمحور ارائه دهند و خود زنان نیز در این عرصه پیشرو باشند، میتوانند بیش از گذشته به تعالی و ارتقای فرهنگی کمک کنند.
بیشتربخوانید:
نگاهی آسیبشناسانه به کودک همسری
فایدههای فرهنگی زنان
هر توسعهای مستلزم تغییرات است و فرآیند توسعه بدون تغییرات عمیق در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، محقق نخواهد شد. توسعه فرآیند ارتقا و اعتلای مادی و معنوی جامعه در راستای اهداف و مقاصد مطلوب است که زمینههای مناسب را برای تعالی همهجانبه انسانها فراهم میسازد.
در عصر ما توسعه هدفی والاست که در ایران و دیگر کشورها مورد توجه سیاستمداران مجریان امور بوده و کوششهای بسیاری در زمینه تحقق آن صورت پذیرفته است، اما در این میان توجه چندانی به حضور جدی زنان، بهعنوان یکی از ارکان مهم توسعه نشده است.
توسعه فرهنگی نیازمند قبول جذب افراد جامعه از یکسو و آموزش مستمر آنها از سوی دیگر است. این قبول و جذب در صورتی رخ میدهد که افراد آگاهانه آن را بپذیرند و برای خودسودمند بدانند.
طبیعی است برای رسیدن به هدفهای توسعه، به اندیشه و اقدامی جدی نیاز داریم که جهتی انسانی داشته و برای حل مسائل جنسیت الهامبخش باشد و آینده جامعه و نیازهای مردان و زنان را در هر سنی درک کند و برای تحقق این نیازها، همه مساعی خود را بهکار گیرد، بنابراین باید در جهت سازماندهی مناسب زنان، توانمند ساختن آنها، توجه به منافع و سهم آنها در جریان توسعه، برنامهریزی لازم صورت پذیرد.
تقلید از سلبریتیها
اگر به موضوع حضور زنان در عرصههای عمومی فرهنگ و فرهنگ عمومی نگاهی آسیبشناسانه داشته باشیم، بروز نوعی از تقلیدگرایی بدون محتوا است. این امر با بروز و ظهور رسانههای اجتماعی و ورود هر چه بیشتر افرادی با عناوین سلبریتی و اینفلوئنسر به حوزه خصوصی آحاد جامعه، رونق بیشتری گرفته است و اگرچه در مواردی این صاحبان نفوذ در عرصه رسانههای اجتماعی میتوانند نقش مثبتی ایفا کنند، اما در اغلب موارد مشاهده میشود برخی از این افراد بهدلیل نداشتن قوه تحلیل علمی و سوگیریهای شناختی ناروا، تاثیرات بسیار منفی و مخربی برجای گذاشتهاند. جامعه ایرانی هنوز درک عمیقی از مسئله فرهنگ و کنش رفتاری سلبریتیها ندارد و جامعهشناسان ایرانی هنوز به این موضوع بهمثابه معضل جدید جامعه ایرانی نپرداختهاند؛ اما تأثیر ضد فرهنگی این قشر نیازمند آن است که به یکی از موضوعات روز جامعه ایرانی تبدیل شود. بهویژه گسترش رسانههای اجتماعی سبب شده است زمینههای مساعد برای افراد گوناگون فراهم شود تا بتوانند هر نوع محتوایی را بهسادگی رواج دهند. لزوم مطالعه دقیق درباره این پدیده با نگاهی ساده به رفتارهای برخی از این افراد، بیشتر احساس میشود و البته ناآگاهی کاربران شبکههای اجتماعی در لایک یا دنبالکردن افراد سبب شده است تا عده کثیری توهم خودسلبریتیانگاری داشته باشند.
بیشتربخوانید:
پرواز با بالهای فرهنگ
و باز شکاف جنسیتی...
نباید انکار کنیم که شکاف جنسیتی در عرصه فرهنگ عمومی وجود دارد و این امر مثل تمامی عرصههای دیگر، مثل اقتصاد و سیاست، ریشههای تاریخی بسیار مقتدری دارد و نمیتوان در قالب یک نگاه کوتاه این چالشها را احصا کرد، اما طبیعی است که برای رهایی از هر وضعیت نامطلوبی باید گامهای ابتدایی برداشته شود و عموماً در پاسخ افرادی که همواره میپرسند آیا همه مشکلات جامعه ما با این مسائل حل میشود؟ باید گفت که این مسائل، همه مشکلات جامعه ما نیست و بخشی از مشکلات است که حل این مشکل، باعث نادیده گرفتن مشکلات دیگر نمیشود! البته از منظری دیگر، بروز شکاف جنسیتی در عرصه توسعه فرهنگی، نقش بسیار پربسامدی در سایر عرصهها برجای میگذارد. چرا که یکی از عوامل عدم توسعه مناسب و متوازن در کشورهای جهان سومی، نادیده گرفتن زنان بهعنوان فعالان فرهنگی است. مردانه شدن توسعه و به عزلت خزیدن زنان در عرصه فرهنگ عمومی، باعث میشود که زنان در شکلگیری فرهنگ عمومی جایگاهی نداشته باشند و این امر گاهی حتی سبب بروز خلأهای قانونی برای زنان نیز میشود. در بسیاری از موارد در عرصه عمومی مشاهده میشود اکثر پیشفرضهای افراد کاملاً مردانه است و این یعنی زنان همواره در عرصه فرهنگ عمومی فراموش شدهاند.
کدام محتوای فرهنگی؟
نکته بسیار حائز اهمیت در زمینه نقش زنان در ارتقای فرهنگ عمومی این است که خود زنان باید در معرض چه نوع محتوای فرهنگی قرار بگیرند؟ این سوالی است که همواره در بین اهالی اندیشه محل مناقشه و منازعه بوده است. از سوی برخی اعتقاد دارند که زنان الزاماً باید به یک نوع محتوای فرهنگی تولیدشده از سوی برخی از نهادها توجه داشته باشند و البته در مقابل اینها برخی هم معتقدند که زنان باید خودشان محتوای مد نظرشان را انتخاب و تولید کنند. در این میان گروه اول میگویند که زنان همواره در معرض تهاجم فرهنگی قرار دارند و نباید اجازه دهیم که الگوهای نادرست باعث برهم خوردن توازن فرهنگی جامعه شود و گروه دوم اعتقاد دارند که زنان نهتنها باید خودشان انتخابگر باشند بلکه باید هنجارها را خودشان مشخص کنند. البته بهنظر میرسد که چنین چالشی همواره یک منشأ واحد دارد و آن هم اختلاف در تعریف فرهنگ عمومی است. چرا که همواره در جامعه ایرانی دو نوع نگاه به فرهنگ وجود دارد که متضاد هم هستند؛ گروهی اعتقاد دارند که باید آداب و سنتهای قدیمی همواره بازتولید شوند و در مقابل هم عدهای اعتقاد دارند که باید در همه عرصهها و خصوصاً فرهنگ دست به تولید زد.
بیشتربخوانید:
تشکیل کمیته خانواده و زنان در مجلس برای بررسی طرح تعالی خانواده
تبعیض نهادینهشده
با نگاه به ساختار و بافتار اجتماعی اکثر جوامع بهراحتی میتوان مشاهده کرد که زنان در عموم عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و همچنین آزادیهای مدنی و فردی با یک تبعیض نهادینهشده مواجهند و حتی آمارهای جهانی نیز این گزاره را تأیید میکند که زنان در عرصههای گوناگون حضور کمرنگتری دارند. این موضوع باعث میشود که زنان در جوامع گوناگون کمتر مجال رشد، پیشرفت و توسعه فرهنگی را پیدا کنند. طبیعی است که حضور زنان بهعنوان نیمی از افراد جوامع در ساحات مختلف، منجر به بروز انتخابهای متعدد و فرصتهای برابر خواهد شد که خود این امر نیز بر روی تعالی و توسعه متوازن و پایدار جوامع تأثیر مثبت خواهد گذاشت، اما بنا به باورهای عرفی و اجتماعی نهادینهشده مشارکت زنان در زمینههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کمتر بوده و در ایران نیز این موضوع، صادق است. گرچه طی سالهای اخیر و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی حرکتهایی جهت اصلاح رویه موجود صورت گرفته است، اما طبیعی است که هنوز با جایگاه ایدهآل فاصله بسیار زیادی وجود دارد، بنابراین لازم است که در تدوین سیاستهای کلی و مهندسی اجتماعی به این نکته توجه ویژهای شود تا زنان نیز بتوانند در فرآیندهای جمعی، مشارکتی پربسامد و اثرگذار داشته باشند.
مشارکت رسمی و غیررسمی زنان
اگر زنان در عرصه فرهنگ عمومی حاضر شوند جامعه به شکل مطلوبی رشد میکند و سطح دموکراسی و تغییرات مثبت ارتقا پیدا خواهد کرد. حتی حضور پررنگ زنان در مسائل جوامع میتواند به تغییر در ساختارهای ناروای اجتماعی نیز پایان دهد و ابَرروندهای نادرست را اصلاح کند و ابَرروندهای نوینی را طراحی کند. بهطور عمومی میتوان مشارکت اجتماعی داوطلبانه را در دو سطح رسمی و غیررسمی دستهبندی کرد. مشارکت رسمی، مشارکت در سازمانهای مردمنهاد و انجمنها است. مشارکت غیررسمی اغلب فعالیتهای گروهی نامنظم هستند که فعالیتهایی مانند حضور در خیریهها را شامل میشود. مشارکت اجتماعی زنان در ایران بیشتر در بعد غیررسمی است و مشارکت رسمی زنان کم و محدود بوده و اغلب در قالب خیریهها صورت میگیرد. مهمترین مانع مشارکت فرهنگی زنان در ایران را میتوان موانع خانوادگی و عرفی دانست. تعدد نقشهای زنان در کنار موانع فرهنگیای که نسبت به مشارکت زنان وجود دارد مانع از مشارکت اجتماعی زنان میشود. باورهای فرهنگی ـ که نقش اصلی زن را خانهداری و مادری میداند و چه بسا حتی مشارکت اقتصادی زنان را هم نمیپذیرد ـ اجازه فعالیت اجتماعی را به زنان نمیدهد. از سوی دیگر موانع سیاسیای هم وجود دارند که مانع از حضور زنان در ساحات مختلف جمعی میشوند.
سه سطح مقاومت
در جامعهای که مشارکت اجتماعی و فعالیت نهادهای مدنی برای همه سیاسی تلقی میشود، زنان نیز کمتر به خودشان جرات حضور در جامعه را میدهند. از نگاهی دیگر در جامعه ما از زنان انتظار میرود که محافظهکار باشند و وارد فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نشوند و همین انتظار محافظهکاری باعث هدررفت نیمی از منابع انسانی جامعه میشود. بهطور کلی زنان برای مشارکت اجتماعی با چالشهای بسیاری مواجهند که این چالشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، عرفی و حتی تاریخی را باید بهطور درهمتنیده و ماتریسی بررسی کرد تا بتوان نتیجه مثبتی از آن گرفت. اگرچه غالباً در ایران گاهی حتی برخی از نهادهای قدرت نیز تلاش دارند که زنان را وارد عرصههای فرهنگ عمومی کنند، اما این امر با سه مقاومت همعرض مواجه میشود. اولین مقاومت از سوی بخش سنتی جامعه صورت میپذیرد و دومین مقاومت در نهاد خود خانوادهها قرار دارد که اصولاً اعتقادی به حضور زنان در عرصههای عمومی ندارند. شوربختانه سومین مقاومت در بین بخشی از خود زنان است و در موارد بسیار زیادی حضور برخی از زنان در عرصههای فرهنگی، از سوی بخش دیگری از زنان طرد میشود و این امر رفتهرفته باعث پایین آمدن اعتماد بهنفس زنان در ساحات مختلف میشود و روند توسعه کاهش پیدا میکند.
بیشتربخوانید:
ما كه جای خویش را نشناختیم خویشتن رادر بلا انداختیم
گام همگانی برای توسعه فرهنگی
نهایت سخن اینکه علاوهبر تاکید بر ضرورت حضور زنان در عرصههای فرهنگ و تاثیرگذاری بر توسعه فرهنگی باید مد نظر داشت که این عرصه، یک عزم راسخ همگانی میطلبد و در واقع سیاستگذاری در عرصه فرهنگ، ضرورت انجام یا امتناع، حدود و عرصههای آن، نهادهای مداخلهکننده، نوع ارتباط و همکنشی آنها، نظریههای سیاستگذاری فرهنگی و روشها برخی مشکلات و پرسشهای اساسی است که اکنون مدیریت عرصه فرهنگی کشور بهگونهای جدی با آنها مواجه است. با توجه به اینکه سند بیستساله نظام، افق روشنی را برای جایگاه ایران در سال 1404 ترسیم کرده، لازم است در حوزههای علمی، فنآوری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هدفگذاریهای مناسب صورت گیرد و استراتژیهای رسیدن به این اهداف تدوین شود. در مجموعه سیاستگذاریهای عمومی، سیاستهای فرهنگی بالاترین اهمیت را دارد. از اینروست که در نگاه یونسکو فرهنگ و سیاستگذاریهای فرهنگی نه در حاشیه بلکه در کانون فرآیند توسعه پایدار کشورها تعریف میشود. در کشور ما، بهدلیل تعدد مراجع تصمیمگیری و نهادهای سیاستگذاری فرهنگی و بهدلیل نبود الگوی جامع و مشخص برای سیاستگذاری در حوزه فرهنگ، ابهام زیادی در مسئولیتهای فرهنگی وجود دارد و تداخل و انسجام زیادی در برنامه و طرحهای فرهنگی مشاهده نمیشود، بنابراین آسیبشناسی سیاستگذاریهای کلان فرهنگی، پیش از آغاز هر اقدامی، بهنظر میرسد.