به قلم : محمود سعید
تحریریه زندگی آنلاین : اغلب مردمان برخی از کشورها، با یک خصوصیت بارز شناخته میشوند؛ مثلاً ما ژاپنیها را بهعنوان مردمی منظم، کوشا و مسئولیتپذیر میشناسیم؛ البته خصوصیات منفی نیز به برخی از افراد جامعه نسبت داده میشود که گاهی هم اجحافهای بزرگی در این مورد صورت میپذیرد، اما مثلاً در مورد همین ژاپن که دنیا آنها را مردمانی تلاشگر میشناسند، آیا افرادی نیستند که تنبل باشند؟ طبیعی است که اگر وارد جامعه ژاپن شویم و ویژگیهای رفتاری بخش زیادی از مردم را بررسی کنیم، حتماً با مواردی مواجه خواهیم شد که اساساً کوشا نیستند، اما آنچهکه ما برداشت میکنیم، نوعی از خصوصیت و ویژگی جمعی است که فرهنگ عمومی مورد رصد قرار میگیرد و مطالعه میشود. فرهنگ عمومی اگرچه اصطلاحی قابل تعریف بهنظر میرسد، اما باید بدانیم که تعریف چنین اصطلاحی دارای پیچیدگیهای ویژهای است و باید از چند منظر به این امر نگاه کرد. با لحاظ کردن مبانی تعریف آکادمیک از یک امر یا پدیده، میتوان درک کرد که تعریف چنین اصطلاحی بهرغم آشنایی فراگیر با کلمات «فرهنگ» و «عمومی»، کار چندان سادهای نباشد. اگرچه شاید در تعاریف خاصی بتوان بخشی از این اصطلاح را بازنمایی کرد، اما طبیعی است که هر تعریفی بهاصطلاح منطقدانان باید هم جامع و هم مانع باشد.
بیشتربخوانید:
تشکیل کمیته خانواده و زنان در مجلس برای بررسی طرح تعالی خانواده
دامنه مفهومی فرهنگ
فرهنگ تعیینکننده چگونگی تفکر و احساس اعضای جامعه است. فرهنگ راهنمای اعمال انسانها و معرف جهانبینیهای آنها در زندگی است. فرهنگ عمومی بهمعنای فرهنگ غالب و گستردهای است که در میان عموم جامعه رواج و رسوخ دارد و حوزهای از عقاید، ارزشها، جلوههای احساسی و هنجارها است که اجبار اجتماعی غیر رسمی از آن حمایت میکند و فراتر از گروهها و اقشار خاص در کلیت جامعه مورد قبول است. بر این اساس فرهنگ عمومی از سه حوزه اصلی ارزشها، عقاید، باورها و هنجارها تشکیل یافته است. در کشور ایران بهدلیل اهمیت خاصی که به این موضوع داده میشود روز 14 آبان بهنام روز فرهنگ عمومی نامگذاری شده است و این امر ضرورت توجه و بررسی به این مفهوم را بیان میکند.
ابعاد و دامنه مفهومی که بهعنوان «فرهنگ» میشناسیم، آنقدر عمیق و وسیع است که مشکل میتوان آن را در قالب تعریفی مشخص و محدود گنجانید. با مراجعه به بحثهای جامعهشناسان و صدها توصیف و تعریف از «فرهنگ» بهطور کلی میتوان دریافت که از ارزشها و اعتقادات و باورها گرفته، تا منش و خصائل و هنجارها و ادبیات و هنر و معماری، آئینها و افسانه و اسطوره همگی ذیل مجموعه فرهنگ میگنجد و شاید این دایره وسعت بیشتری داشته باشد.
بازیابی سه محور فرهنگی
در همه تعاریفی که از فرهنگ ارائه شده است، سه محور اصلی بهعنوان دربرگیرنده همه تعاریف بهچشم میخورد: الف) برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد. ب) الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد. ج) مجموعهای از گرایشها، ارزشها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف میکند. هنگامی که مفهوم فرهنگ برای نخستینبار در سدههای هیجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا بهکار گرفته شد، بر فرآیند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت.
چنانکه واژه انگلیسی این مفهوم از واژه لاتین Cultura ریشه گرفته که بهمعنای کشت، زراعت و ترویج است.
بر اساس همین ریشه میتوان به نمادی از واژه فرهنگ دست یافت که دستاوردهای فکری و باورمندی مردم یک جامعه، نیازمند کشت در محیطی مطلوب، جهت ثمربخشی گسترده، ارتقا و بهبود کیفیت زندگی انسانها در کنار یکدیگر است. علیرغم همه تفاوتهایی که بین فرهنگ جوامع مختلف وجود دارد، میتوان از بالا یا پایین بودن فرهنگ عمومی جوامع سخن به میان آورد کما اینکه مردم نیز در گفتوگوهای عادی روزمره خود بارها و بارها از این تعابیر بهکرات استفاده میکنند.
وجوه عینی و انتزاعی
فرهنگ عمومی دارای دو جهت عینی و اعتباری است که میباید هر دو را مد نظر داشت. فرهنگ عمومی دو بخش دارد: یک بخش آن ظاهری و بارز مثل شکل لباس و شکل معماری است که تأثیر خاصی بر روی ذهنیات و خلقیات و منش و تربیت افراد دارد و بخش دیگرش مربوط به امور نامحسوس مثل اخلاقیات فردی و اجتماعی مردم، وقتشناسی، وجدان کاری، مهماندوستی و احترام به بزرگترها است.
در واقع فرهنگ عمومی حوزهای از نظام فرهنگی جامعه است که پشتوانه آن اجبار قانونی و رسمی نیست، بلکه تداوم آن در گرو اجبار اجتماعی اعمالشده از سوی آحاد جامعه و تشکلها و سازمانهای غیردولتی است.
برخلاف حوزه فرهنگ رسمی که در نهایت، اجبار فیزیکی از آن حمایت میکند، حوزه فرهنگ عمومی عمدتاً بر پذیرش و اقناع استوار است و عدم پایبندی به آن مجازات، بهمعنای حقوقی کلمه، را در پی ندارد. بهعبارت دیگر مفهوم فرهنگ عمومی در تقابل مردمـدولت مفهوم پیدا میکند، اما نکته قابل بحث در این زمینه این است که عموماً هر اندازه فاصله بین فضای رسمی و غیررسمی زیاد باشد، توسعه فرهنگی، با سهولت و بهصورت مطلوب پیش نخواهد رفت و بنابراین سیاستگذاران فرهنگی، باید در زمینه کاستن از فاصله این دو حوزه، تلاش کنند.
بیشتربخوانید:
ما كه جای خویش را نشناختیم خویشتن رادر بلا انداختیم
یک مناقشه بیپایان
در رابطه با واژه فرهنگ تعاریف بسیار متعددی از سوی فرهنگشناسان، جامعهشناسان و مردمشناسان ارائه شده است که گاه حتی امکان دارد این تعاریف باهم در تضاد باشند.
در واقع میتوان گفت، تعریف فرهنگ یکی از عرصههای مناقشات فکری و اندیشهای بهحساب میآید و بهجهت گستردگی و پیچیدگی، برخیها تلاش کردهاند، آن را به دو یا چند بخش ـ البته بهصورت پیوستارـ تقسیم کنند. واژهشناسی و تعریف فرهنگ در اروپا چنان گسترده است که قریب به 200 تعریف برای این واژه میتوان استخراج کرد که این نشان از اهمیت فرهنگ در جوامع اروپایی است. اغلب در جوامع اروپایی فرهنگ از دیدگاههای مختلف مثل دیدگاه اجتماعی، دینی و حتی اقتصادی تعریف و توصیف شده است، اما در صورت کلی میتوان فرهنگ را اینگونه تعریف و بازنمایی کرد: مجموعهای بههم پیوسته و پیچیده از باورها، نگرشها، دانشها، خلق و خو، قوانین و هنجارهایی است که مردمان یک جامعه را زیر یک چتر تقریباً همگن پوشش میدهد و مردم از طریق این مولفهها، به ایفای نقش اجتماعی و خانوادگی خود میپردازند. در این تعریف میتوان مولفههایی مثل زبان، دین و مذهب، ارزشها و طرز فکر، تحصیلات، زیباییشناسی، سازمانهای اجتماعی، فنآوری و فرهنگ مادی، قوانین و سیاست را ذیل فرهنگ بازنمایی و بازتعریف کرد.
چکشکاریهای مینیاتوری
فرهنگ عمومی مولفههایی از فرهنگ است که تاثیرات عام و فراگیر دارد و عامه مردم در کیفیت آن نقش ایفا میکنند و از شیوه رفتارهای عمومی مردم یا عرف و عادات و رسوم و زبان ساخته میشود و یا تأثیر مشهود میپذیرد و عموم جنبهها و عرصهها و زندگی مردم را تحت تأثیر قرار میدهد و عموم مردم نسبت به آنها حساسیت، شناخت و حتی باور دارند. بهنوعی میتوان چنین گفت که فرهنگ عمومی، سازندگان و عاملان خاص خودش را دارد که بر بخشی از آنها دولت نظارت میکند. نزدیک شدن به فرهنگ عمومی و اصلاح آن از طریق بخشنامه میسر نیست و عموماً باید بهنوعی چکشکاریهای مینیاتوری روی باورها، کنشها، خلقیات پدید آید و اغلب اکثر کارشناسان حوزه فرهنگ اعتقاد دارند که چنین ظرافتهایی بدون تزریق آگاهی به یک جامعه اساساً پدید نخواهد آمد. فرهنگ عمومی مانند کل نظام فرهنگی و فرهنگ، در چهار وجه ظاهر میشود: درونی، روانی، نمادی، نهادی و آثار. از این رو میتوان رگههای فرهنگ عمومی را در همه این جلوهها یافت. فرهنگ عمومی، در کنار فرهنگ رسمی، در همه حوزههای زندگی اجتماعی، خانواده، حکومت، اقتصاد و آموزش و پرورش و نظایر اینها حضور دارد. از اینرو نمیتوان آن را به حوزه مشخصی محدود ساخت.
امر قابل انتقال
یکی از نکاتی که در باب فرهنگ از اهمیت فراوانی برخوردار است، قابلیت انتقال آن بین نسلها است. یعنی فرهنگ از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود و علاوه بر فرآیند انتقال، فرهنگ قابل آموزش و اصلاح است. بارها و بارها در فرهنگ عامه، این گزاره شنیده شده که «فلان فرهنگ غلط، باید اصلاح شود» یا «فلان فرهنگ صحیح، باید تداوم یابد»؛ این موضوع نشان میدهد که اساساً امور فرهنگی، قابل آموزش و نهادینهشدن است، اما سؤال مهمتر در امور فرهنگی این است که کدام فرهنگ برتر و کدام فرهنگ فرومایهتر است؟ اصولاً ارزشگذاری مولفههای فرهنگی، امری بهغایت پیچیده و حتی سلیقهای است. قطعاً هنجارهایی در یک جامعه، مطلوب و ارزشمند هستند و احیاناً همان هنجارها در جامعه دیگر، ضد ارزش و نامطلوب محسوب میشوند، اما در هر صورت میتوان شاخصهایی کلی را در نظر گرفت تا به کمک این شاخصها، میزان ارتقای فرهنگی را سنجید. یکی از مولفههای اساسی در سنجش فرهنگ، توزیع قدرت در جامعه است. وقتی سخن از توزیع قدرت میشود، یک نگرش عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه در هیچ جامعهای قدرت بهصورت عادلانه تقسیم نشده است، اما نحوه مواجهه مردم با این نابرابری توزیع، یکی از شاخصهای اساسی در سنجش میزان ارتقای فرهنگ محسوب میشود.
خود یا جامعه؟
دومین ابزاری که میتوان بر اساس آن، میزان ارتقا یا فرومایگی فرهنگی را مورد سنجش و ارزیابی قرار داد، دقت در جمعگرایی یا فردگرایی نگرش عمومی مردم است. در جوامعی که «فرد» خود را مستقل از جامعه تعریف میکند و خود را در برابر جامعه و محیط زیست مسئول نمیداند، طبیعی است که نمیتوان از ارتقای فرهنگ سخن گفت، اما وقتی فرد، خود را درون یک جمع تقریباً واحد تعریف میکند و خود را در تعامل با آحاد دیگر جامعه قرار میدهد و از همه بالاتر، با توجه به تکلیف و نقشی که دارد، خود را در برابر جامعه مسئول تلقی میکند، قطعاً میتوان قضاوت کرد که با یک فرهنگ ارتقایافته مواجهیم. در واقع میتوان گفت فرداگرایی مشخصه جوامعی است که هر عضو آن خود را مستقل از گروه میداند. در این نگاه مستقل، «خود» بهعنوان کانون فعالیت و انگیزش تلقی میشود. در نقطه مقابل، جمعگرایی مشخصه جوامعی است که «خود» در جریان ارتباط با دیگران، تعریف میشود. به این معنی که هر فرد، در دیگران تعبیه شده است و در ارتباط با اهداف و خواستههای دیگران عمل میکند. مطابق با این مدل، افراد دیگری که در یک ارتباط دخیل هستند، کانون فعالیت «خود» و زیربنای انگیزش فرد تلقی میشوند.
جایگاه زنان در فرهنگ
جنسیت یکی از عوامل تاثیرگذار بر کنشهای فرهنگی جامعه است و حتی در مباحث توسعهمحور نیز عنصر جنسیت، همیشه مورد تاکید و بحث بوده است. در موضوع فرهنگ هم میتوان مردانگی یا زنانگی را مورد توجه قرار داد. در جوامعی که فرهنگ عمومی بر مردانگی ابتنا یافته است، اهداف شغلی مانند درآمد و پیشرفت و جراتمندی بهعنوان صفات مردانه وصف میشوند، ولی در جوامعی که زنانگی، الگوهای رفتاری را شکل میدهد، ارتباطات بینفردی، پرورش و تربیت پررنگتر جلوهگر میشود، لذا با نادیده گرفتن هر کدام از این دو بخش و انحصار و فرادستی یکی از این دو نگرش، باعث برهم خوردن توازن فرهنگی جامعه میشود. مثلاً عموماً در جوامع جهان سوم، از آنجایی که نگرش فرهنگ عمومی مردانه است و نقش زنانگی در اغلب موارد نادیده گرفته میشود، حس مراقبت از جامعه و نسلهای مختلف کمرنگتر شده و این رفتهرفته باعث زوال عاطفی جامعه میشود، لذا در اینجا مشارکت زنان در فرآیندهای فرهنگی، بسیار حائز اهمیت است و هر اندازه زنان، در آفرینش و تداوم الگوهای فرهنگی نقش داشته باشند، بههمان اندازه میتوان امید داشت که توازن فرهنگی برقرار خواهد شد. اغلب با میدانداری مردان، حضور زنان در عرصههای فرهنگی کمتر شده و این امر باعث تغییر بافت فرهنگی میشود.