گفت و گو : رضا حسینمردی
تحریریه زندگی آنلاین : معاون صدای سازمان صدا و سیما، اول بهمن 1393 خانم دکتر صدیقه اعتمادسعید را به عنوان مدیر جدید رادیو سلامت منصوب کرد. دكتر صدیقه اعتماد سعید پیش از این «عضو شورای سیاستگذاری سلامت سازمان صدا و سیما» بوده و در سمتهای قائم مقام شورای سیاستگذاری سلامت، مشاور شبکه یک سیما در امور پزشکی و سلامت نیز فعالیت نموده است و در بخشهای مختلف رادیو سلامت از جمله «مدیر طرح و برنامه این شبكه» و همچنین «سرپرست گروه سلامت جسم و سلامت اجتماعی رادیو سلامت» نیز سابقه فعالیت دارد. به بهانه سالهای تلاش و همچنین سالگرد آغاز مدیریت این بانوی محترمه به عنوان رییس شبکه رادیویی سلام گفتوگویی حضوری در دفتر کار ایشان واقع در طبقه سوم ساختمان شهدای رادیو ترتیب دادیم.
خانم دکتر لطفاً کمی در مورد گذشته خودتان بگویید.
متولد آبان 1343 تهران در خانوادهای مذهبی هستم. خانوادهای که به تحصیل فرزندان به خصوص دختران خود اهمیت میدهد. از یک مدرسه مذهبی در منطقه 12 تهران (دبیرستان علوی) دیپلم گرفتم و پس از گذراندن کنکور، سال 1367 موفق به ورود در رشته پزشکی عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم. به مدت پنج سال در فاصله سالهای 1374 تا 79 جهت طی دوره در دانشگاه سوربون فرانسه مشغول تحصیل شدم و موفق به اخذ دیپلم زبان فرانسه شدم. به عنوان پزشک وارد بیمارستانهای فرانسه شدم ولی به علت این که حجاب یکی از موانع مهم برای من در ادامه فعالیت و تحصیل در فرانسه بود به کشور بازگشتم و با شرکت در آزمون تخصص و پذیرفته شدن در رشته تخصص اطفال دانشگاه علوم پزشکی تهران در نهایت سال 1383 این دوره را به پایان رساندم.
دوره امپیاچ، سلامت و رسانه را نیز گذراندم و وارد این حوزه شدم. علت این که رسانه را به عنوان یکی از محورهای فعالیتهای خودم انتخاب کردم این بود که سواد سلامت در کشور نسبت به سایر موضوعات دچار مشکل است. تصمیم گرفتم به جای این که پایین آبشار باشم و بیماران را درمان کنم، قصد کردم در بالای آبشار قرار بگیرم و در پیشگیری و ارتقا سواد سلامت و توانمندسازی افراد جامعه در حوزههای مختلف سلامت فعالیت کنم. نقش رسانه در ارتقا سلامت یک موضوع مهم و قابل توجه است. احساس کردم در این حوزه میتوانم مؤثر باشم و در افزایش آگاهی هموطنان نقش داشته باشم.
بیشتر بخوانید:
زنان؛ سنگربان سلامت جامعه
در دوران تحصیل علاقه فراوانی به ریاضی داشتم و دانشآموز موفقی در این درس بودم. نفر اول ریاضی منطقه و استان بودم. سال دوم دبیرستان و در جمع دانشآموزان ریاضی بودم که با تقاضا خانواده مجبور به ادامه تحصیل در رشته ریاضی همان دبیرستان شدم. آن زمان خیلی ناراحت شدم و فراوان گریه کردم. از آن جایی که تقریباً تمام دختران خانواده، اقوام و بستگان در رشتههای مهندسی تحصیل کرده بودند با اصرار مادر و حضور ایشان در مدرسه و درخواست از مدیریت، مجبور به ادامه تحصیل در رشته تجربی شدم. از من انکار و از آنان اصرار.
به من گفتند با رضایت ولی میتوانی در کلاس ریاضی باشی... . خانواده خیلی با آرامش در پاسخ به اعتراض من که چرا این تصمیم را گرفتید، گفتند: «هنوز به آن حد نرسیدهای که آینده را تشخیص دهی؛ اجازه بده ما به عنوان پدر و مادر در آینده تحصیلی تو دخالت داشته باشیم»
خیلی دشوار بود و معتقد بودم این خودخواهی است که اینطور در تعیین سرنوشت تحصیلیام دخالت میکنند... به هر حال پذیرفتم که در تجربی ادامه دهم و اگر موفق نبودم بازگردم... اکنون پس از گذشت سالها از آن تصمیم باید بگویم که خیلی خوشحالم. (خیلی اوقات اون غرورهای نوجوانی موجب میشود تصور کنیم که تحکمهای خانواده نادرست و نابهجاست ولی اکنون متوجه هستم که به صلاح من تصمیم گرفتند و راهنمایی کردند).
من رتبه هشتاد کنکور بودم و جزء یک درصد دانشگاه بودم. در تخصص نفر سوم برد بودم و در دوره امپیاچ رسانه نفر اول بودم. مدیون پدر و مادر هستم. شاید اگر در مسیر دیگری که خانواده موجب تغییر آن شدند، گام بر میداشتم این آرامش و احساس خوب که اکنون دارم نمیداشتم. گرچه در رشته ریاضی هم موفق و برتر بودم.
پدرم در قید حیات نیستند. ما پنج خواهر برادر بودیم. یک خواهر دارم که دکترای روانشناسی دارد بقیه همه مهندساند. یکی از برادرانم در مقطع فوقلیسانس آیتی تحصیل کرده، دو نفر دیگر دکتری دارند.
در تمام مراحل زندگی مادر و پدرم همراه، حامی و راهنمای من بودند. من سال اول دانشگاه ازدواج کردم و به هر حال در تمام سیر زندگی همسرم کنارم بودند و هستند. شروع سال سوم دانشجویی فرزند اول من به دنیا آمد و حمایتهای مادرم برای ادامه تحصیلام و کمکهایی که در نگهداری فرزندم داشت، قابل ستایش است.
(یکی از خاطراتم مربوط به امتحان بالینی یکی از دروس دوران دانشگاه بود. من چادری هستم؛ تعدادی هم کلاسها به من پیشنهاد کردند که با چادر نزد استاد حاضر نشوم بهتر است شاید نمره ندهد، یاد میکنم از پروفسور حکمت استاد آناتومی تنه که گفت: اولین نمره 19 در طول سالهای تدریس خود را به من داده است؛ این برخورد استاد من را مصممتر کرد تا در امور ثابت قدم باشم).
بیشتر بخوانید:
نگاهی به نقش بانوان در مبارزه با کرونا
در مورد همسر و زندگی خود بیشتر بگویید.
همسرم مدرک دکتری در یک رشته فنی و مهندسی دارد. میتوانم بگویم که تمام موفقیتها با همراهی و پشتیبانی ایشان بوده است. اولویت ایشان پیشرفت دو نفره ما بوده است. اینطور نبود که مرد امنیت و آرامش خاطر از خانه داشته باشد در بیرون از منزل به کار و ارتقا خود فکر کند ولی همسر هیچ. ارتقاء جمیع افراد خانواده هدف من و همسرم بوده و هست.
گاهی اوقات در شرایطی بودم که امکان حضور در منزل را به واسطه مشغله نداشتم ولی ایشان در جایگاه من بسیار خوب و آبرومند عمل کردند؛ آشپزی کردند، مهمان پذیرایی کردند... تا من برسم. و این رابطه متقابل برقرار بوده است. در پرورش و ایجاد آرامش فرزندان بسیار تلاش کردند و با وجود مسائل شغلی ایشان که بسیاری از اوقات باید خارج از کشور سفر میکردند. اولویت همسرم توجه به خانواده بود.
نحوه آشنایی با همسرتان؟
آشنایی ما از طریق خانواده و به صورت سنتی بود. همسرم از طریق دوستان خانواده معرفی شدند...اگر چه ابتدا مخالفتهایی از جانب من وجود داشت و خانواده هم با نظر من همراه بودند ولی خانواده همسرم خیلی اصرار به این پیوند داشتند. ما خانوادهای اصالتاً تهرانی هستیم و تا قبل از من هیچ یک از ازدواجهای خانوادگی ما با غیر از تهرانی نبود ولی پیگیریها مؤثر واقع شد و این وصلت صورت گرفت. گرچه من در آن سالها به ازدواج فکر نمیکردم و قصد پیشرفت و ادامه تحصیل داشتم.
عدهای از دانشجویان به دنبال همسر با شرایط خاص شغلی یا رشته تحصیلی هستند. شما هم به ازدواج با یک پزشک فکر میکردید؟
من هیچ وقت به دنبال ازدواج با یک همکار پزشک نبودم و صرفاً به ازدواج با یک انسان به معنای واقعی فکر میکردم. اصلاً شغل برای من اهمیت ندارد. به فرزندانم گفتم نه تحصیلات شخصیت میآورد و نه مشاغل و تخصصها همکاری میآورد. تاکید کردهام که فقط باید خود فرد دارای شخصیتی هماهنگ به قول روانشناسان امروزی و به قول اسلام «همکف» باشد.
چند فرزند دارید؟
دو فرزند دختر. دختر بزرگم «زینب صالحپور»، اکنون دانشجوی دکتری در دانشگاه صنعتیشریف است و دختر دیگرم «ضحی صالحپور» دانشآموز است.
بیشتر بخوانید:
بررسی نقش زنان در جامعه از نگاه دین
کار و فعالیت شما تداخلی در زندگی ندارد؟ تقسیم وظایف دارید؟
تقسیم وظایف در زندگی معنا ندارد و در حقیقت همه چیز اشتراکی است. در نظام خانوادگی ما هر آن چه باید انجام شود همه ما میدانیم که باید انجام گردد هر فرد در هر زمان و هر توان باید کار را انجام دهد و این تقسیم وظایف به شکلی که تعریف شود وجود ندارد.