ركسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره
تا به حال فكر كرده اید چه شد كه ما والدین به جای یادگیری حقیقی، به نمره بیست فرزندانمان رو آوردیم؟! و حتی تا جایی پیش رفتیم كه نمره بیست برایمان به وسیلهای برای چشم و هم چشمی تبدیل شد؟
متاسفانه این «بیماری 20» كه در خیلی از خانوادهها رواج پیدا كرده، نمادی از ایدهآلگرایی است؛ برخی از والدین به بچههای خود فشار میآورند تا با بهترین شدن و طی كردن طول و عرض كلاسهای مختلف، آرزوهای دست نیافته خودشان را تحقق بخشند.
بعضی از پدر و مادرها هم نه تنها بیش از اندازه خود را قاطی كارهای بچههایشان میكنند بلكه از آنها انتظار دارند همیشه كامل و بینقص باشند. و یكی از ریشههای افزایش اضطراب همین ایدهآلگرایی است.
ایدهآلگرایی
ایدهآلگرایی در هر كسی كه وجود داشته باشد، چه در والدین و چه در فرزندان، مشكلات زیادی به وجود میآورد.
افراد ایدهآلگرا به جای اینكه خود را مشغول وجوه مثبت یك كار كنند، بر وجوه منفی متمركز میشوند.
آنها دائماً در حال ارزیابی منفی خودشان، دیگران و وقایع هستند و متاسفانه نتیجه كار، اضطراب، افسردگی و سرخوردگی است.
ایدهآلگرایی مانع از این میشود كه افراد دست به كارهای چالشزا بزنند و كار مورد علاقهشان را كشف و هویت دلخواهشان را خلق كنند.
وقتی آدمها به طور افراطی ایدهآلگرا میشوند، توانایی ریسك كردن را از دست میدهند و بنابراین به تدریج خلاقیت را در خود میكشند.
برای ایدهآلگراها، اشتباه كردن مساوی شكست خوردن است. آنها فكر میكنند دیگر كسی برایشان ارزش و احترام قائل نیست.
در واقع آنها نه فقط استانداردهای بالایی دارند بلكه اهمیت بیش از اندازهای به معیارهای ارزیابی خود میدهند.
بعلاوه ایده ال گرایان، معمولاً نسبت به توانایی خود در به ثمر رساندن كارها شك دارند. و همیشه دچار نوعی عدم قطعیت هستند كه باعث میشود كار را ناتمام تلقی كنند و هیچ وقت از كیفیت كارشان مطمئن نیستند.
داشتن استانداردهای بالا به خودی خود دردسر ساز نیست. مشكل از این جا ناشی میشود كه این دسته از افراد همیشه نگران این هستند كه اشتباه كنند.
آنها میترسند یك اشتباه باعث شود دیگران نظر بدی درباره آنها پیدا كنند. گاهی هم نتیجه نامطلوب و ناخواسته ایدهآلگرایی این است كه افراد سعی میكنند خطاهایشان را پنهان كنند.
میل به پنهان كردن اشتباهات در نهایت فرد را به این سمت سوق میدهد، كه از قرار گرفتن در موقعیتهایی كه امكان اشتباه كردن در آنها وجود دارد، پرهیز كنند.
متاسفانه همین ویژگی به فرزندان افراد ایده آل گرا هم منتقل میشود.
كنترل از دور و نزدیك
گاهی والدین فرزندشان را بیش از حد تحت كنترل خود قرار میدهند.
این اعمال كنترل همیشه هم مستقیم نیست. آنها گاهی به طور غیر مستقیم با آه كشیدن، سكوت یا ابرو بالا انداختن، كنترل خود را روی بچهها اعمال میكنند.
این كنترل دو علت دارد. یكی ایدهآلگرایی خود والدین و دیگری نگرانی بیش از اندازه آنها نسبت به اشتباه كردن است.
این دسته از پدر و مادرها فقط زمانی فرزندشان را قبول دارند كه مطابق با اصول و قواعد آنها رفتار كنند.
دلیل دیگر اعمال كنترل، ترس از جدایی است. والدین گاهی چنان به فرزندانشان وابسته و نگران افزایش استقلال آنها میشوند كه رشدشان را تهدیدی علیه خود تصور میكنند.
بخصوص وقتی كه روابط خود والدین چندان رضایت بخش نیست، سعی میكنند بچهها را به خود وابسته نگه دارند.
گاهی هم والدین برای رسیدن به همان اهداف ایدهآلگرایانه است كه سعی میكنند فرزندان خود را تحت نظارت و كنترل شدید قرار دهند تا مبادا از جادهای كه برای آنها ترسیم شده خارج شوند!
شرط محبت
گاهی والدین فرزندشان را تهدید میكنند كه اگر كارشان را درست انجام ندهند، محبت یا حمایتشان را از آنها دریغ خواهند كرد و یا حتی این تهدید را عملی میكنند.
این كارنیز كار خطرناكی است. كودك به طور مداوم احساس میكند، تأیید و تشویق فقط به این بستگی دارد كه كاری را بینقص و كامل انجام دهد.
اگر والدین فقط زمانی سر شوق بیایند كه فرزندشان كاری را درست و تا آخر انجام داده یا اینكه وقت خیلی زیادی را برای انجام كاری گذاشته، به طور غیر مستقیم ایدهآلگرایی را به فرزندشان تزریق میكنند.
عالی بودن با بینقص بودن فرق دارد. عالی بودن همراه با لذت بردن از انجام كار، یادگیری و پرورش اعتماد به نفس است.
اما بینقص و كامل بودن یعنی اینكه اگر 18 گرفتی ناراحت شوی و اگر حتی كاری را خوب انجام دادهای به دنبال یافتن خطا در كارت باشی.
تعادل، بهترین راهحل
دست برداشتن از ایدهآلگرایی بسیار سخت است. ایدهآلگرایان میترسند كه اگر این ویژگی خود را كنار بگذارند، دیگر كارشان رضایتبخش نخواهد بود و سقوط و شكستشان حتمی است.
اگر احیاناً شما هم جزو كسانی هستید كه برای انجام كارها به صورت كامل و بینقص، از خود وسواس نشان میدهید، شاید بتوانید به روش زیر به تدریج تعادل بیشتری به زندگیتان بیاورید و البته فرقی نمیكند كه فرزندی داشته باشید یا نه.
فیلمی نگاه كنید یا به تماشای غروب آفتاب بنشینید؛ یعنی كاری كه نیازی به تلاش كمالگرایانه شما نداشته نباشد. به لذتی كه از آن نصیبتان میشود توجه كنید.
سراغ فعالیتی بروید مثلاً شنا یا تنیس كه با این ویژگی شما ارتباطی ندارد. از خود بپرسید یك خطا چقدر از ارزش من كم میكند؟
این طرز تفكر را در مورد فعالیتهای دیگر هم به كار بگیرید: آیا تا این حد كمالگرایی برای انجام این كار لازم است؟ حالا میتوانید نحوه ارزیابی خود را تغییر دهید.
پس اشتباه نكنید؛ مثلاً توپ را به خارج از زمین بزنید. موقع شنا یا بازی كردن، روی حركت بدن خود متمركز شوید.
آیا این گونه بیشتر لذت نمیبرید؟ ماهیت خطا را درك كنید. اشتباه چیزی است كه باید از آن درس گرفت.
اشتباه بیشتر از موفقیت به ما درس میدهد. به شكست به منزله یك بسته اطلاعاتی نگاه كنید نه یك نتیجه خشك و غیر قابل تغییر.
شكست یك علامت است كه نشان میدهد باید روش دیگری را امتحان كنید و این یعنی فرصت دیگری برای یادگیری.
كنترل و فشار مانع توانمندسازی
دلیل كنترل شدید والدین هر چه كه باشد، نشاندهنده این است كه برای والدین نیازهای شخصی خودشان مهم است نه نیازهای فرزند و فرزندان به این خاطر تاوان سنگینی خواهند پرداخت.
بزرگترین خطر چنین كنترلی این است كه، فرزندان نمیتوانند راز موفقیت حقیقی را كشف كنند.
بر خلاف تصور عموم موفقیت این نیست كه همیشه كارها را درست انجام بدهید؛ بلكه موفقیت حقیقی در به دست آوردن مهارت برخورد با مسائل، مشكلات و موقعیتهای سخت است.
زیرا در چنین موقعیتهایی است كه جوهر وجودی افراد خود را آشكار میكند. این عمل گاه با بارها زمین خوردن و دوباره بلند شدن همراه است.
فشار آوردن بر افراد برای كامل بودن، كمكی در توانمندسازی آنها نمیكند بلكه باید بگذاریم آن شور درونی كه آنها را به جلو حركت میدهد خود را آزاد كند.
چند پیشنهاد برای والدین
اگر دوست دارید فرزندتان، زندگی بهتر و آینده پربارتری داشته باشد لازم است دید خود و به دنبال آن رفتار خود را تغییر دهید. رعایت نكات زیر میتواند شروع خوبی برای این تغییر باشد.
هیچ وقت به فرزندتان نگویید كه باید همیشه اول شود. اگر از نحوه كار فرزندتان راضی نیستید میتوانید از او بخواهید خود را ارزیابی كند: آیا از نتیجه كارت راضی هستی؟ چرا؟
دفعه بعد چطور انجامش میدهی كه به نتیجه متفاوت برسی؟ از او بپرسید برای انجام كار آن طور كه دلش میخواهد، به چه چیزی احتیاج دارد؟
شاید احتیاج داشته باشد كه كمی بیشتر بخوابد یا اینكه اولویتبندی كارهایش را یاد بگیرد.
اگر فرزندتان مطالعه و تكالیفش را برای دقیقه آخر گذاشته و به همین خاطر نمره امتحانش خوب نشده، او را سرزنش نكنید و نگویید: «بهت كه گفتم»! در عوض بر احساس ناامیدی خودش تأكید كنید: «خیلی راضی نیستی، نه؟ فكر میكنی برای اینكه اوضاع را روبه راه كنی چه كار میتوانی انجام دهی»؟ روند كار و تلاش فرد را تحسین كنید، نه استعداد یا محصول كار را.
مواظب باشید تشویقهای نادرست، میل به كامل و بینقص بودن را تقویت میكند. اگر فرزندتان نمره خوبی میگیرد به او نگویید خیلی باهوشی در عوض میتوانید به او بگویید خیلی خوب فكر كردی.
میتوانید بیشتر به جزئیات بپردازید. مثلاً سؤالی كنید كه فكر كردن را در او تشویق كنید: «چطور شد به این موضوع علاقمند شدی»؟
اگر از هوش فرزندتان تعریف كنید و او در كاری موفق نشود، به طور ناخودآگاه فكر میكند كه دیگر باهوش نیست و علاقهاش را به كار از دست میدهد اما كودكانی كه به خاطر تلاششان تحسین میشوند در مواجهه با مشكل انرژی مضاعف پیدا میكنند.
برای موفقیتهای فرزندتان، جایزه مادی تهیه نكنید. به او تبریك بگویید. از او بپرسید دلیل موفقیتش چیست؟
در واقع باید فرزندتان را متوجه این مسئله كنید كه در هر موقعیتی با انجام چه كاری به هدف میرسد.
دادن جایزه به شكل مادی، انگیزه درونی بچهها را از بین میبرد و جلوی دریافت ایده و الهام را میگیرد.