همزمانی
همزمانی مفهوم جالبی است. برای درک مفهوم همزمانی و کاربری آن لازم است از برخی از عقاید قدیمی خود دست بکشیم و نظریههایی مانند: "همه چیز براساس تصادف و یا اتفاق است"، یا "رویدادهای جهان به صورت تصادفی رخ میدهند" یا "بر اثر اشتباه به وجود میآیند" یا آنکه "مردم کامل نیستند و دچار عیب و نقص هستند" کنار بگذاریم.
ما همواره با اتصالهایی مواجه هستیم که باورشان برایمان بسیار آسان است چون آنها را با چشم میتوانیم ببینیم و بر وجودشان شهادت دهیم، اما اتصالاتی هم هستند که فهم آنها قدری سخت است، مانند اتصال مخفی جسم به جسم (اتصال کلید برق به لامپ).
اما انواع دیگری از اتصالات نیز وجود دارد که کاملاً نامرئی هستند، از قبیل: اتصال جسم یک انسان به جسم انسان دیگر، اتصالاتی که در وجود خود شما هستند، مانند اتصال افکار ما به جسم خویش. وقتی شخصی در فاصلهای دورتر از شما قراردارد، لبهای خود را تکان میدهد و بین شما به جز هوا چیز دیگری وجود ندارد و در عین حال همزمان هر چه را که او میگوید میشنوید و تحلیل میکنید. هنگامی که پیرامون این پدیده عادی فکر میکنیم به این نتیجه میرسیم که یک عامل نامرئی به نام امواج صوتی بین دهان و گوش ما حرکت میکند و ما به وسیله مغز خود آن را تحلیل میکنیم. ما به وجود این امواج ایمان داریم و به خود زحمت نمی دهیم که همه معانی و شیوه عملکرد آنها را درک کنیم. همچنین هر بار که شما یک عضو بدن خود را حرکت میدهید، آنها در واکنش به یک تفکر به حرکت در میآیند اما تفکر کیفیتی غیرجسمانی و نامرئی است و این عامل بدون جسم و بدون شکل به طریقی بر حرکات شما فرمان میراند و شما نه میتوانید این اتصال را ببینید و نه میتوانید آن را توجیه یا تفسیر نمایید و علت آن را بیان کنید، با این حال با توجه به این حقیقت که بینی خود را میخارانید یا به داخل آشپزخانه میروید و یا سر خود را تکان میدهید دلیل بر این است که اتصالات نامرئی وجود دارند که به شما اجازه میدهد بدون کوشش به اطراف حرکت کنید و به امور زندگی بپردازید. انرژی فکری، انرژی ماهیچهای را هدایت میکند و لذا انرژی ذهنی یک تفکر یا اندیشه است و نوعی اتصال بین یک تمایل و نتیجه مادی آن است و شما قویاً این اتصال را باور دارید و به رغم اینکه نمیتوانید آن را توصیف نمایید و یا دلیل آن را بیان کنید، آن را بدون هیچ تردیدی پذیرفته اید.
اتصالات غير قابل فهم
در نهایت اتصالاتی هم وجود دارند که کاملاً غیر قابل فهم هستند. ارتباط ذهنی بین یک انسان با انسان دیگر، ارتباط مادر با کودکش وقتی کودک گرسنه است، از سینه مادر شیر جاری میشود یا وقتی کودک در نقطه دورتری گریه کند مادر احساس میکند و انگار صدایش را میشنود، وقتی چنین اتصالی بین مادر و نوزادش وجود داشته باشد پس میتواند بین دو انسان دیگر هم ایجاد شود و مورد بهره برداری قرار گیرد. اینها ارتباطاتی است که غیرقابل توصیف و تشریح است.
ارتباط تفکر یک انسان به انسان دیگر
این اتصال هم پنهان است مثل سایر اتصالات پنهانی که ذکر گردید. شما به وجود همه اتصالاتی که تاکنون تشریح شد ایمان دارید. حال دل و جان خود را به روی این حقیقت باز کنید و آن را در ذهن خود جای دهید که شاید این نوع اتصال یعنی ارتباط تفکر یک انسان به انسان دیگر در کائنات وجود داشته باشد. این حقیقت را با ذکر "شاید" و "ای بسا ممکن است" به ذهن راه دهید و به مجرد اینکه به آن ایمان آوردید آن را به صورت فراگیر در همه جا میبینید. نشانههای این ارتباطها و اتصالها که در حسهای شما پنهان هستند پدیدار میشوند و اگر به آنها ایمان بیاورید سراپای وجود شما را لبریز خواهند کرد.
این اتصالات از چه ساخته شدهاند؟
برای درک این ارتباطات و اتصالات باید از اتکاء و اعتماد به حواس پنجگانه و احساسهای خود دست بکشیم و به شعور باطن، بینش درون یا حالت اشراق و کشف شهود متوسل شویم و اینها هستند که میتوانند اسرار اتصال بین فکر به جسم و فکر به فکر را برای ما فاش کنند. سه امکان پیرامون آنچه فکر را ایجاد میکند وجود دارد: اول- " انرژی که در جهان طنین انداز و در حال ارتعاش است"، دوم- "امواج نامرئی که آنچنان به سرعت مرتعش هستند که نه میتوانیم تصور آن را بکنیم و نه میتوانیم ارتعاش آن را ببینیم یا اندازه گیری کنیم"، سوم- "میدانهایی شبیه مغناطیسی با شکل معین که از بدو تولد گونههای موجودات زنده را احاطه کرده است".
این جهان، جهان تفکر، ایدهها، آرمانها و اندیشههاست، مجموعه ای بی شکل و غیرمادی و غیرجسمی که همه با هم و در مجموع تفکر نامیده میشوند و ما در این فرایند مشارکت داریم. تفکر هم در درون و هم همزمان در برون و هم در همه جای دیگر است. تفکر هم از شخص نشئت میگیرد و در عین حال موجودیت ما را هم تشکیل میدهد.
ارتباطات غیرمادی انسان
به این سؤال توجه کنید: حافظه چیست؟ حافظه چیزی جز تفکر نیست، سپس این سئوال را از خودتان بپرسید: پس این افکار فاقد ابعاد فیزیکی در کجا ذخیره شده اند که در زمان دلخواه آنها را به ذهن خود فرا میخوانید. بسیاری بر این باورند که محفوظات در مغز ذخیره میشوند حال آنکه مغز یک موجود مادی است که حجم مشخصی دارد و ماهیت جسمی دارد. آیا میتوان افکار را که پدیده ای غیرجسمی و غیرمادی هستند در یک محفظه که جسم و ماده است ذخیره کرد؟ البته که نه! پس حافظه چیست؟ و اگر در مغز ذخیره نشده پس کجا انبار شده است؟ حال از شما میپرسم پس از آنکه ما میمیریم به کجا میرویم؟ یا هنگامی که از خواب بیدار میشویم کلیه بازیکنانی که در رؤیای ما بودهاند به کجا میروند؟ جسم دارای مکان است و مکان آن همان جایی است که انبار شده، اما تفکر که پدیدهای غیرمادی است و جسم نیست فاقد ابعاد فیزیکی است و لذا نیاز به مکان ندارد و فاقد آن است و نمی توان تنها از دیدگاه مادی آن را فهم کرد. تجربه کردن ابعاد روحانی خویشتن مستلزم ورود به ابعاد دیگری از هستی است که نیازی به آغاز، پایان و محل و مکان ندارد.
تفکر را پدیدهای فرض کنید که ما در همه اوقات میآفرینیم. ما از طریق ارتباط با عالم غیب الهی و جهان بی پایان لایتناهی منبع و منشأ این جریان عمل خلاق هستیم. با این نوع آگاهی میتوانیم حاکمیت "تصادف" یا "اتفاق" را کنار بگذاریم و به حاکمیت حکمت خداوندی در کائنات ایمان بیاوریم. البته اگر به چنین چیزی ایمان بیاورید آن را خواهید دید که در هر روز و هر لحظه در عمل است و دست خداوند حاضر است. همزمانی یک اصل ناشی از تفکر منفعل نیست بلکه در صحنه حاضر و فعال است و شما جزئی از آن هستید، اگر به آن ایمان بیاورید بر شما ظاهر میشود و اگر ایمان نیاورید آن را نخواهید دید.