داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی
فیل آمد آب بخورد قورباغه روی خرطومش پرید و گفت: «وای چه سُرسُرهای!»
بعد روی خرطوم فیل هی سُر خورد. فیل خندهاش گرفت.
وقتی خندید خرطومش تکان خورد.
قورباغه گفت: «وای چه تابی! تابم بده. تابم بده».
فیل قورباغه را تاب داد.
قورباغه گفت: «بالاتر، بالاتر».
فیل، خرطومش را بالاتر برد.
قورباغه با خوشحالی قورقور کرد که یک دفعه پرت شد توی برکه و رفت زیر آب.
فیل، ترسید و گریه کرد.
اشکهایش چکه چکه چکید توی برکه.
بعد خرطومش را بالا بُرد تا با صدای بلند گریه کند.
که قورباغه از روی یک سنگ بزرگ به روی صورتش آب پاشید.
فیل که خرطومش را بالا برده بود.
از خوشحالی شیپور زد.