مریم كاظمی، روزنامه نگار
فرقی نمی کند نامشان چه باشد! اعظم، زهره یا مینا!؟ تیترها و سطرهای روزنامه ها در سال های اخیر همواره پر بوده از نام زنانی که هر یک زخمی ناسور بر چهره و تن و روحشان داشته اند و روایت دردها و گریه هایشان را می شود در کلمه کلمه خبرهای ریز و درشت روزنامه ها دید و شنید.
زنانی که هر کدامشان نامی متفاوت اما نشانی مشترک بر خود دارند. قربانیانی که نشان خشونت حالا داغی است که بر دل ها و پیشانی شان مانده است.
زنان جهان در طول تاریخ همواره با چالشی به نام خشونت دست به گریبان بودهاند و این مساله روح و جسم شان را آزرده است.
در ایران نیز این پدیده نه پدیده ای نوظهور است و نه غریب.
متاسفانه به گواه آمارها و گزارشهای رسمی بیش از 40 درصد از زنان ایرانی در طول زندگی خود برای یکبار هم که شده قربانی خشونت علیه زنان بوده اند و فرهنگ مردسالارانه و خشونت محور بسیاری از خانواده ها، راه را برای وقوع حوادثی از این دست در جامعه هموار کرده است.
فرهنگی که نه نشان از پیشینه ملی و ایرانی و نه متاثر از آموزه های والای دین اسلام است که همواره از زنان به عنوان والاترین جلوه های زیبایی و مهر یاد می کند.
فرهنگی نادرست که دست زدن به خشونت های فیزیکی و روحی را در بسیاری از خانواده ها نه تنها تقبیح نمیکند بلکه حتی در مواردی تشویق کرده و راه را برای وقوع رویدادهایی هموار می کند که در بسیاری موارد به شکنجه و جنایت ختم می شوند و حتی وجود قوانین مدنی و کیفری نیز نتوانسته است آن گونه که باید در این خصوص نقشی بازدارنده داشته و از میزان بالای این جرم ها در جامعه بکاهد.
در این میان آنچه دردناک و تامل برانگیز است ناآگاهی بسیاری از افراد جامعه و خانواده هایی است که خشونت علیه زنان را تنها در مواردی از جمله کتک زدن و آسیب های فیزیکی و جسمی می دانند و ناخواسته به واسطه این ناآگاهی از تاثیرهای پنهان و زخم های روحی، روانی و کلامی بر روان آزرده زنان غافلند.
آنان نمی دانند خشونت علیه زنان تنها در موارد فیزیکی و صدمه های جسمی محدود نمی شود و مواردی از جمله پرخاشگری های کلامی، ضربه های روحی، جلوگیری از کار و فعالیت اجتماعی زنان، خودداری از ادامه تحصیل دختران، خودداری از تامین نیازهای اقتصادی همسران و تضییع حقوق قانونی و مواردی از این دست هم در آموزه های تربیتی و جامعه شناسی از مصداق های خشونت علیه زنان محسوب می شود.
شاید همین ناآگاهی هاست که گاه سبب می شود ابعاد گسترده خشونت علیه زنان در جامعه نادیده گرفته شده و زنان بیش از پیش قربانی این ناآگاهی ها شوند.
بر همین اساس به نظر می رسد تنها راه مقابله با این پدیده، آگاهی بخشی و نهادینه کردن فرهنگ احترام به حقوق افراد جامعه به ویژه زنان است که باید از همان دوران خردسالی و کودکی از طریق آموزش های ابتدایی در مدرسه و خانواده به بچه ها داده شود.
همگامی و همراستایی خانواده و آموزش و پرورش و آموختن جلوه های والای فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی مان به نسل آینده بی شک تنها راهکاری است که می تواند در درازمدت راه را بر هر گونه اعمال خشونت های پیدا و پنهان علیه زنان در جامعه ببندد تا از این پس هیچ دستی بر پیکر و روح زنان ایرانی زخم نزند و هیچ اعظم و زهره و مینا و هر نام زنانه دیگری در دنیا به نام یک قربانی خشونت علیه زنان شناخته نشود.