تحریریه زندگی آنلاین : در بررسی آثار سینمای جهان، به بررسی و معرفی فیلم سینمایی «زندگی پیش رو ـ The Life Ahead» ساخته «ادواردو پونتی» محصول سال 2020 پرداختهایم. سینما جریان در ادامه فعالیت خبری و تخصصی خود، بهمرور آثار اقتباسی در سینمای ایران و جهان خواهد پرداخت و بهمرور مطالب اختصاصی خود را با این محوریت، منتشر میکند. «ادواردو پونتی» کارگردان ایتالیایی در سال ۲۰۲۰ با فیلم «زندگی پیش رو» پس از یازده سال دوری از سینما، «سوفیا لورن» را در ۸۶ سالگی باز از دریچه سینما به مخاطبانش رساند، این بار در قامت «مادام رزا» شخصیت زن اصلی فیلم.
بیشتربخوانید:
نقد و نظری بر فیلم گیجگاه
سوفیا لورن در کنار بابک کریمی
درباره بازی او در این فیلم تنها تکیه میکنم به دیالوگ «بابک کریمی» (دیگر بازیگر این فیلم) با او: «مادام رزا» چشمان و صدای شما هنوز آدمرو فریب میدن…بیشک سوفیا لورن شبیه اسطورهای در کهنسالی ظاهرشده که با کاراکتر نقش که زیبایی و جوانی او را در مراوداتش با مردان کهنسال یادآوری میکند جذابیتش را دوچندان کرد…
این فیلم از رویکرد اقتباسی معروف به «اپروپریشن» یا «از آن خودسازی» از اثر مشهوری از نویسنده صاحبنام فرانسوی «رومن گاری» بازسازیشده و فیلم به دو دلیل در ایرآنهم مخاطبان بسیاری را با خود همراه کرد.
یک اینکه «رومن گاری» در ایران در بین مخاطبان داستانهای فرانسوی شناختهشده است و «زندگی در پیش رو» از ترجمههای معروف «لیلی گلستان» از کتابهای اوست.
دیگر اینکه بازیگر ایرانی شناختهشده در سینمای ایران و ایتالیا، «بابک کریمی» در این فیلم در نقش «سینیور حمیل» با سوفیا لورن همبازی شده است.
بیشتربخوانید:
غزل فارسی در سوگ «سایه»
اپروپریشن چیست؟
کمی به رویکرد اپروپریشن در سینمای ایران بپردازیم تا فرق و فاصلهی آن از اقتباس نعل به نعل را بیان کنیم. بهترین گزینه برای مثال؛ آثار «داریوش مهرجویی» است. کما اینکه آثار مهرجویی را معمولاً اقتباس میدانند اما این آثار با استناد به گفتههای خود ایشان در مستند موج نو، «اپروپریشن» و «از آن خودسازی» است. از «فرنیاند زوئی» که میشود «پری» تا صحنههایی از «سنتوری» که «عقاید یک دلقک» را یادآوری میکند و «خانهی عروسک» که میشود «سارا» و «اشباح» که نامش هم از همان نمایشنامه اشباح است و… رویکردی اقتباسی که در هنر پستمدرن دنیا بحثهای زیادی پیرامونش شده و نهفقط در سینما که در هنرهای تجسمی هم، در نقدهای جهانی سینمایی هم کاملاً شناختهشده است و در این رویکرد، نوع مواجهه هنرمند با اثر مکتوب یا هر نوع اثری که قرار است از آن اقتباس شود، تنها گرتهبرداری و برداشتهای شخصی است و بازسازی بر پایهی روحیات و خواست خود هنرمند اقتباس کنندهی معاصر اتفاق میافتد، گاه با کمترین شباهت و گاه کمی بیشتر و کمتر اما تغییرات مشخصی اتفاق میافتد که بهعنوانمثال بتوان حداقل زمان و مکان را تغییر داد شخصیتها را کموزیاد کرد و یا تغییراتی ازایندست که میتوان نامش را نوعی برداشت شخصی هم گذاشت … بههرحال با این مقدمه قصد دارم به این رویکرد در مواجهه با فیلم «ادواردو پونتی» بپردازم.
بیشتربخوانید:
دوبله ایران در و پیکر ندارد
«مومو»، «مادام رزا» و «سینیور حمیل»
درباره نوع شخصیتپردازیهای این سه شخصیت و دلایل آن…آثار «رومن گاری» قابلیت انواع رویکردهای اقتباسی را داراست و یکی از دلایل اصلی آن قدرت در شخصیتپردازی است. کما اینکه در رمان او «سینیور حمیل» و «مادام رزا» بسیار زیاد برایمان مانور میدهند و تکیهبر عبادتهای این دو فرد و استحالهی در ایمان زیاد است اما در فیلم؛ ما «سینیور حمیل» را بافاصلهی زمانی ۵۰ ساله از رمان، متعادلتر و مادام رزا را از آن استحالهی شدید در ایمان و عبادات پنهانی و مسخشدگی در مسیح و تمثالهای مقدس در عبادتگاه زیرزمینیاش برمیداریم و ۵۰ سال بعد عبادتش را در حد همان خیرخواهی برای یتیمان و فرزندان فاحشههای بیپناه میبینیم و زیرزمین را برای ترسهای او از جهان بیرونی و خاطرهی بازمانده در ضمیر او از هولوکاست نگه میداریم. او بهجای تمثالهای مقدس به کارتپستالی پناه میبرد که درختان با شکوفههای زرد او را به یاد خانواده و کودکی و تنها دوران کوتاهش پیش از هولوکاست و یهودی کشی میاندازد …
او این بار زنی است که با کهولت سن علائم آلزایمر را داراست نه اینکه به رهبانیت و توبه مشغول باشد (در پرانتز دربارهی شخصیتپردازی مادام رزا اشارهای به لیدی آل رومن گاری هم میکنم زنان قدرتمند رومن گاری از کجا میآیند؟ دربهدری و سختیهایشان از کجا میآید؟ اگر رمان زندگی رومن گاری یعنی کتاب میعاد در سپیدهدم را بخوانید این زن را بهروشنی میبینید، این زن مادر رومن گاری است و شناخت خوب او از این مادر و مشوق همیشگی ارتباط زیبای مادام رزا و مومو را هم رقم میزند). «مادام رزا» و «سینیور حمیل» در بازخوانی ادواردو پونتی از رمان رومن گاری خودشان را حتی با دردهای دنیای معاصر وفق دادهاند.
«مومو»، آنهم چون خودش دوست ندارد محمد صدایش کنند. شخصیت پسربچهی فیلم، در رمان مهربانتر و مظلومتر است و شبیه بچههای معاصر نیست، درگیر گنگی و گیجی از نام نشان مادرش است درحالیکه از مسیر سیال ذهن مونتی؛ مومو پسربچهای شرورتر است که مونتی با کلیدواژهی (شمعدانهای نقره) میرود تا او را دچار به سفر قهرمان کند و قهرمان کوچکش را آرامآرام به آغوش تنهایی مادام رزا بسپارد و درام شکل بگیرد.
در این راه «سینیور حمیل» تنها مرد یا رفیق تأثیرگذار نیست بلکه با در نظر گرفتن تأثیرات بهموقع ایشان، با شخصی در فیلم طرف هستیم که سردسته موادفروشهاست که «مومو» را تبدیل به خردهفروش و نوچهی خودش کرده و دارد به او کار یاد میدهد. برعکس کلیشههای همیشگی این مرد یک شخصیت سیاه لعنتی نیست برخلاف تمام کلیشهها بعد از پشیمانی از همکاری قرار نیست بلایی بر سر پسرک بیاورد، بلکه در این دنیای بیرحم معاصر حتی او در رشد شخصیت مومو تأثیر دارد.
به او میفهماند بله اینطوری میشود پولدار شد رئیس شد اما این عادت اوست و نه شرارت او، همانطور که حمیل به او یاد میدهد ایمان شبیه شیر است اما کسی اینها را نمیتواند به این پسرک سرتق و جسور تحمیل کند و او انتخاب میکند، نه گفتن بلد است و اظهارنظر او و خشم او نمایندهی کودکان معاصر است.
بیشتربخوانید:
در حاشیه و متن سریال «سووشون» چه گذشت
مسائل مشترک جهان
رمان در پاریس اتفاق میافتد اما حالا در ایتالیا و گویا در این بخش از اقتباس آب از آب تکان نمیخورد. جنگ و فقر در دنیای معاصر کشورهای بسیاری را درگیر مسئله مهاجرت و مهاجران کرده و حالا در سالهای اخیر یکی از مسائل مهم سینما و تئاتر معاصر ایتالیا مهاجرت است و مهاجرانی که از طریق مدیترانه به آنجا میروند … خب پس اگر مهاجرت را بستر یک ماجرا قرار دهیم، مسائلی همچون فقر، تبعیض، مشاغل غیرقانونی را میتوان متصور بود و با در نظر گرفتن اینها این اقلیتهای رنگینپوست و یا با مذاهب و ادیان مختلف را میشود در اکثر کشورهای مهاجرپذیر بازسازی کرد.
استحاله در محبت
«مومو میگوید این محبت و عشق است که شبیه یک مادهشیر است اما این را به زبان نمیآورد»
سینیور حمیل وقتی مومو را با مسئلهی ایمان روبرو میکند به او میگوید: «در قرآن ایمان به شیر تعبیر شده» و در آموزههای اسلامی او را به دنیایی درونی میکشد که ما گاهی این مادهشیر را با او میبینیم، اما این ایمان درگرو محبتی شکل میگیرد و همراه مومو میشود که در دیالوگ بعدی بین مومو و سینیور حمیل به عشق وصل میشود، وقتی مومو به حمیل میگوید: تو هم پیری و تنها. مادام رزا هم پیر است و تنها. بیا او را به اینجا بیاور… و برای اینکه سرتق باقی بماند حرف خود را اینگونه ادامه میدهد که: من هم کمی از دست او خلاص شوم… ما میبینیم این پسربچهی گستاخ بهظاهر بداخلاق صدای تنهایی این آدمها را شنیده و تنها همراهی او با اینها برای شباهت ازنظر تنهایی است و حتی تفاوت خودش را هم درک کرده. آن تفاوت جوانی اوست. اینکه او میتواند به آنها کمک کند، مسئلهی پذیرش در مومو اصلیترین مسئله است… او میپذیرد کجای داستان خویش و کجای داستان آدمهای زندگیاش ایستاده.