داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرسازی: مرجان بابامرندی
تحریریه زندگی آنلاین : توی کتابِ من، یک پرنده آبی روی درخت نشسته است. من با خوشحالی میگویم: «وای تو چه قشنگی! من تا حالا پرنده آبی ندیده بودم». پرنده آبی مرا نگاه میکند. بالهایش را تکان میدهد و میگوید: «وای چه چشمانِ قشنگی داری! مثل ستاره هستند. من تا حالا ستارهها را به این نزدیکی ندیده بودم».
بعد بال میزند و روی پایم مینشیند و با مهربانی میگوید: «ستاره من! ستاره من!»
من هم آن را ناز میکنم و با لبخند میگویم: «آسمانِ من! آسمانِ من!»