گرچه تیكهای جزیی در جمعیت كودكان مشاهده شده است، سندرم تورت در كودكان با تشخیص اولیه OCD، شیوع بسیار كمتری از وجود رفتارهای كنترلكننده در جمعیت كودكان مبتلا به سندرم تورت دارد. وجود همزمان اختلالات اضطرابی و احساسی با این اختلال، بیشتر از همزمانی سندرم تورت است.
در نمونه NIMH كه در آن، 70 كودك مورد مطالعه قرار گرفتند، 18 نفرشان (26 درصد) تنها دارای تشخیص OCD بودند، 35 درصد دارای تشخیص افسردگی به همراه OCD و 40 درصد تشخیص اضطراب همراه را نشان میدادند. در دیگر مطالعات كلینیكی در مورد كودكان و نوجوانان، نسبت مشابهی (60 درصد تا 80 درصد) از بیماران، علاوه بر OCD دچار بیماریهای دیگری هم بودند.
در مطالعات اجتماعی، افسردگی بهطور شایعی با نشانه های وسواسی همراه است و به این صورت میتوان علت دوره اپیزودیك را در تعداد زیادی از كودكان مبتلا به OCD با تغییرات میزان افسرگی مرتبط دانست.
دلیل احتمالی كه میتواند باعث اختلاف در بین برآوردهای شیوع كلینیكی و برآوردهای اجتماعی شود، عدم تمایز صحیح بین آداب طبیعی دوران كودكی و رفتارهای اجباری است. در نگاه اول میتوان OCD دوران كودكی را یك پدیده تكاملی طبیعی در این دوران تلقی كرد كه خرافات، بخشی از بازیهای كودكان را تشكیل میدهند و رفتارهای تكراری، مداوم و منظم بهطور طبیعی رخ میدهند.
با این حال، محتوا یا شدت و نحوه توزیع رفتارهای خرافی، از آنهایی كه در OCD مشاهده میشوند، متفاوت هستند. در كودكی و بزرگسالی اجبارهای درگیر با OCD، بهوسیله چك كردن، شست وشو و كارهای تكراری مشخص میشود و با ترسهای خود ناهمخوان آلودگی و خطر پیش میرود، در حالی كه، خرافاتی كه مربوط به خوششانسی و بدشانسی باشند، خودناهمخوان و یا مقاوم نبوده و باعث پریشانی نمیشوند به علاوه، خرافات اعتقادات مشتركی هستند، اما وسواسها، اغلب شخصی بوده و محتوایی منحصر به فرد دارند.
دلایل كاربرد درمان شناختی- رفتاری
رفتار درمانی (BT) برای OCD بر پایه نظریههای سنتی- رفتاری، نظیر الگو دومرحلهای شكلگیری و تداوم اضطراب، استوار است. بنیاد نظریهای رفتار؛ این است كه اضطراب ناشی از مواجهه با محركهای ترسآور است و رفتارهای اجباری، برای كاستن از اضطراب به وقوع میپیوندد.
هسته اصلی الگو، این فرض است كه ساز و كارهای یادگیری طبیعی یكسانی باعث اعمال مزاحم طبیعی و غیرطبیعی میشوند. شواهد متعددی برای حمایت از این الگو وجود دارد كه شامل نتایج مطالعات روانسنجی، كاربردهای تجربی، تحقیقات ژنتیكی و نتایج رفتار درمانی است. تحلیل شناخت رفتاری (OCD) مستقیما از نظریه رفتاری و رفتاررمانی ناشی میشود.
رفتاردرمانی، عمدتا شامل رویارویی تدریجی مشخص با محركهای ترسآور و همراه با جلوگیری از ایجاد واكنشهای معمول است (در معرض قرار دادن با جلوگیری از ایجاد واكنش ERP) .الگو سنتی رفتاری بر این فرض استوار است كه اضطراب، با روند خوپذیری كاهش یافته و این خوپذیری توسط، مواجهه دادن شخص با محركهای ترسآور، جلوگیری از رفتار اجباری، تسهیل میشود.
همچنین، معتقدند كه چون ERP بیمار را قادر میسازد تا اعتقادات شخصیاش را آزمایش كند، پس درمانی هم تلقی میشود. مثلا بعضی از بیماران معتقدند كه اگر رفتارهای اجباری را انجام ندهند، سطح اضطرابشان به نحو شدیدی افزایش مییابد، «لكهدار میشوند». ERP به بیماران اجازه میدهد كه این اعتقاد را در یك محیط نسبتا مطمئن آزمایش كرده و ببیند كه اگر در مقابل اصرار به انجام رفتارهای اجباری مقاومت كنند، چه اتفاقی میافتد.
در اكثر موارد، اضطراب ناشی از ERP طی یك ساعت پایین میآید و پیامدهای نگرانكننده آن، «خُرد شدن مریض» هرگز اتفاق نمیافتد. از اینرو، آزمونهای رفتاری میتوانند تغییر شناختی را تسهیل كرده و بر بیخطر بودن وسواسها و ضروری نبودن نشان دادن واكنش به آنها، به عنوان تفكراتی مهم و معنیدار تاكید كنند.
برای خواندن بخش اول- رفتارهای وسواسی شایع كودكان- اینجا کلیک کنید.