نفیسه حاجاتی - روزنامهنگار
تحریریه زندگی آنلاین : کم اتفاق میافتد این روزها کم سراغ داریم فضاها و آدمهایی را که شور و هیجان زیادی دارند و یک عالمه انرژی مثبت. تا به حال، طی نود و سه شمارهای که از انتشار این صفحه میگذرد، سابقه نداشته که اینجا خیلی مستقیم و همین ابتدای کار به مخاطبان هنر و ادبیات، پیشنهاد کنم یک نمایشگاه را ببینند ولی میخواهم الان این کار را بکنم. شهریار صمصام، نقاش خودآموختهای است که میگوید مهمترین ویژگی کارش «شادی» است و میخواهد با نقاشیهایش به مخاطبانش انرژی مثبت منتقل کند. برای صمصام، بعد از بازنشستگی نقاشی به شدت جدی شده آنقدر که میگوید فقط دوست دارم نقاشی بکشم و اصلاً هم خسته نمیشوم. تحصیلکرده رشته نقاشی نیست هنر نخوانده ولی نقاشی را بیشتر از هر چیز دیگری در دنیا دوست دارد. چندین سال پیش انجمن نقاشان اصفهان کارهایش را نقد و تائید کردهاند و حالا عضو این انجمن است.
بیشتربخوانید:
بازنشستگی ، فرصت شکوفایی ( قسمت اول)
لقب «خودآموخته» را به شما دادهاند نقاشی را از کجا و چه طور آغاز کردید؟
من از نوجوانی نقاشی را دوست داشتم و نقاشی میکردم. حتی بعد که شروع کردم به کار، باز هم نقاشی میکردم ولی زیاد وقت نداشتم. برای همین مثلاً سالی دو تا سه تابلو کار میکردم. اما بعد که بازنشسته شدم، فرصت پیش آمد که حرفهای نقاشی کنم.
شغلتان چه بود که بازنشسته شدید؟
در بانک کار میکردم. وااای ریاضی و حساب اصلاً با روحیه من سازگار نبود. نمیدانم چه طوری این همه سال دوام آوردم! من فکر میکردم بالاخره یک مرد باید روزی 8 ساعت کار کند. من هم به عنوان ریاضت این کار را میکردم. برای گردش امورات خانواده و اینها مجبور بودم یک کاری بکنم دیگر. بانک هم آن زمان که من شروع کردم، کار شیکی بود. من همینجور با تلفن که کار میکردم یک دستم داشت نقاشی میکشید.
پس نقاشی برایتان یکجور راه تنفس بوده؟
همیشه نقاشی این طور بوده برای من. همیشه. همین حالا هم. کلافه که هستم، نقاشی میکنم. شاد که هستم نقاشی میکنم.
بیشتربخوانید:
نگاهی متفاوت به دوران بازنشستگی
از ابتدا چه طور کار میکردید؟ با طراحی شروع کردید؟
نه از آنجا شروع کردم که کارهای والت دیسنی را روی کاغذ کپی، روی مقوا کپی میکردم و بعد رنگ میکردم. بعد کمکم کشیده شدم به مینیاتور با کاغذ کاربن کپی میکردم و بعد رنگشان میکردم. بعد تذهیب را شروع کردم. سال 82 هم رفتم به سمت کارهای انتزاعی هیچ معلمی نداشتم. شروع کردم به کار کردن و الان در این سن روزی 8، 9 ساعت تا جان داشته باشم، کار میکنم. خسته نمیشوم. دوست دارم.
خیلی روند جالبی بوده کپی کردن کارهای والت دیسنی. بعد مینیاتور و تذهیب. چه قدر رد پای آن کارها، حالا اینجا در این تابلوها هست؟
حتماً تأثیر داشته. قدمهای اول بودند. پیش رفتم، پیش رفتم تا رسیدم به اینجا. الان میتوانید آثار مینیاتور را در کارهایم ببینید. آن تابلوی کتیبهی آبی را دیدید؟ رنگهایش برگرفته از مسجد شیخ لطفالله و تقریباً کار تذهیب است. حتماً تأثیر داشتهاند.
بیشتربخوانید:
نسیم آرامش بر ساحل بازنشستگی
در این رنگهای شاد و متنوع هم شاید بشود ردپای والت دیسنی را پیدا کرد!
بله. رنگهای شاد مستقیم. قرمز، زرد... میدانید، من اگر آکادمیست بودم، به من یاد میدادند که رنگ مستقیم نگذارید. حتماً باید رنگها ترکیب بشوند و... اما چون کسی بالای سرم نبوده، این طوری خودسر پیشآمده.
در کارها به جز فیگورها و رنگها نماهایی از بناها و طاقیهایی که محو هستند را هم میبینیم...
بله. چون اینها مربوط به قدیماند و الان دیگر نیستند. اینها در ذهن من بودند. خاطرات نوجوانی من هستند. برای همین محو کشیدهام. قلعههای قدیمی و طاقهای بلند، دخترانی که فرش میبافند، بچههایی که خانه را رنگ میکنند...
حتماً تا به حال خیلیها درباره کارهایتان اظهارنظر کردهاند. نظری بوده که برای خودتان خیلی جالب باشد؟
بله. من رفتم انجمن نقاشان اصفهان، برای جلسه نقد کارهایم. 30 نفر از نقاشان نشسته بودند. خیلی به من محبت کردند. گفتم: من جسارت کردم. آمدم نقاشی کنم. همه گفتند: خیلی خوب کاری کردی. تشویق کردند. گفتم چه نقدی در مورد کارها دارید؟ گفتند هیچ نقدی نداریم. داری کار میکنی، خوب هم داری کار میکنی. ادامه بده. گفتم خب من از شما یک سؤال دارم. به من بگویید وقتی از من میپرسند سبک کارت چیست، چه بگویم؟ چون من که این اسمها را بلد نیستم. گفتند: هر چه دلت خواست بگو. بگو صمصامیسم! گفتم: جدی؟ گفتند: آره بگو! من هم از آن به بعد به شوخی میگویم صمصامیسم.
جالب است این «صمصامیسم» از نظر خودتان چه ویژگیهایی دارد؟
اول این که شاد است. من اول میخواهم شاد باشد. به بیننده انرژی مثبت و شادی انتقال بدهم. اگر تابلوی من را کسی میبیند یا میخرد و میبرد خانهاش چرا موضوع غمگین باشد؟ من شاد دوست دارم. نمایشگاه قبلیام همه جشن بود. اولین منظورم این است که انرژی مثبت به بیننده انتقال بدهم. هر کدام را هم که شاد نبودند، حذف میکنم. رنگ سفید رویش میکشم و کار دیگری میکنم.
خودتان زندگی شادی دارید؟
بله. من خودم شادم.
چه طور به این شادی رسیدید؟
نمیدانم. خداداد است.
بیشتربخوانید:
بازنشستگی ، فرصت شکوفایی ( قسمت دوم)
برای این میپرسم که «شادی» مقوله عجیب و کمیابی شده. کمتر میبینیم. شما چه کردید که توانستید شادی یا وجد درونیتان را در این سطح حفظ کنید؟
من فکر میکنم، همسر خوب! همسرم که در کارهایم هم خیلی مشوق من است.
چه خوب! البته حتماً در کودکیتان هم عواملی وجود داشتهاند. کمی از کودکیتان بگویید.
من سال 1325در اصفهان متولد شدم. ولی اصالتاً بختیاری هستم. مدرسه ستاره صبح میرفتم که فرانسویها تأسیس کرده بودند و در سید علیخان بود. وای چه مدرسهای بود! بعد تابستان که میشد، پدرم ما را سوار جیپ میکرد و میبرد بختیاری. سه ماه یک زندگی متفاوت آنجا شروع میشد. این نقاشیهایی هم که میبینید، مال آنجاست. این که دوغ درست میکنند و فرش میبافند و...
اصولاً چه طور نقاشی میکنید؟
من بوم سفید و رنگها را میگذارم جلویم. کمی تمرکز میکنم. موسیقی گوش میدهم. چند نفس عمیق میکشم. یکدفعه شروع میکنم به کار کردن. بدون هیچ ذهنیتی. گاهی هم نقاشی نمیآید! بلند میشوم میروم دنبال یک کار دیگر. ولی اگر آمد، هر چه شد، شد. بعضیها مدرن درمیآیند، بعضیها قدیمی ولی همهشان حتماً یک خصیصه دارند که آن شادی است. معمولاً سریع تمامشان میکنم ولی بعضیها هم کار میبرند. مثلاً یکی از تابلوهای کوچکم بود که یک نفر فیلم گرفت، کلاً 2 دقیقه و 30 ثانیه، 3 دقیقه طول کشید تا تمام شود!
اینجا چند کار قطع کوچک میبینیم و بقیه همه قطع بزرگ هستند. چه شد که رفتید به این سمت کارهای در اندازه بزرگ؟
یکدفعه فکر کردم بگذار کار بزرگ بکنم. میدانید، مدام دوست دارم تجربه کنم. همه چیز را تجربه کنم. از تذهیب شروع شد دیگر. حالا رسیده به اینجا. بزرگترین کارم دو متر در سه متر بود. البته کارهای کوچک هم انجام دادهام. ولی برای من فرق نمیکند. تازه بزرگها را سریعتر انجام میدهم چون زیاد ریزه کاری ندارند. حتماً تاش سریع قلم را در کارها دیدید.
بله. فکر کنم قبل از صحبتمان، سه دوری کارها را دیدم. شما خیلی دلی نقاشی میکنید. اصلاً چه شد که رفتید سمت نقاشی؟ موسیقی هم مثلاً کار کردهاید؟
موسیقی هم بله. یک مدتی دف میزدم. بعد دیدم نه! نقاشی را بیشتر دوست دارم. یک مدت هم شعر میگفتم. بعد دیدم نه! نقاشی را بیشتر دوست دارم. بعد به خودم گفتم بگذار این کار را به یک جایی برسانم تا این که انرژیام را تقسیم کنم بین کارهای مختلف.
ابزار کارتان چیست؟ فقط رنگ و روغن یا مثلاً آبرنگ هم ممکن است کار کنید؟
بله. آبرنگ هم ممکن است کار کنم. اخیراً هم دیجیتال کار میکنم. دیجیتالهایم را باید ببینید! خوب شدهاند. 20 سال پیش کار دیجیتال را شروع کردم. در محیط کارل درا کار میکنم. شاید یک نمایشگاه دیجیتال هم بگذارم. کلاً هیچ کاری را توی دنیا بیشتر از نقاشی دوست ندارم. از صبح تا شب حاضرم نقاشی بکشم تا بدنم خسته شود. پایم درد بگیرد. دستم دیگر کار نکند!