به قلم : زهرا چیذری - روزنامهنگار
تحریریه زندگی آنلاین : روحالله میرزایی از آن دست مردان زندهدلی است که وقتی پای صحبتهایش بنشینی دلت نمیخواهد بلند شوی. او متولد ۱۳۲۹ و ۷۲ ساله، بازنشسته آموزشوپرورش است. از جمله افرادی است که از لحظات زندگیاش بهخوبی استفاده و فعالیت در حوزههای مختلفی را تجربه کرده است. آقای میرزایی پس از گرفتن دیپلم تجربی به خاطر علاقه به حوزه تدریس به سراغ دوره تربیت معلم میرود و در سال 1352 از دانشگاه تربیت معلم تهران مدرک کارشناسیاش را میگیرد. وی همزمان با تحصیل در دانشگاه، تدریس را هم انجام میداده تا اینکه با پذیرش در دانشگاه لندن در رشته تعلیم و تربیت به تحصیل مشغول میشود، اما زمانی که امامخمینی(ره) به پاریس میروند بنا بر فتوای ایشان تحصیل در رشته کارشناسی ارشد، دورۀ مدیریت دولتی را ترک میکند و به کشور باز میگردد. آقای میرزایی علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و تدریس در حوزه ترجمه وتالیف و همچنین کارآفرینی و فعالیتهای رسانهای هم فعال بوده و تاکنون نشریات متعددی را راهاندازی کرده است. مشارکت در تأسیس موسسه فرهنگی علمی، تأسیس انتشارات جامعه نو، تأسیس اولین مجله تخصصی حوزۀ اسب کشور با نام ماهنامه تخصصی اسب، راهاندازی باشگاه سوارکاری با اهداف آموزشی تربیتی، تأسیس اولین مجله تخصصی دامپروری کشور بنام دامدار (انتشار مداوم بیش از بیست سال) تأسیس اولین مجله تخصصی باغبانی کشور بنام باغدار (بیش از 110 شماره)، انتشار پروندههای ویژه در جهاد کشاورزی (گیاهان دارویی، کلزا، انار، پسته، و غیره) و تدوین اولین مستند مکتوب پسته ایران در قالب یک دایرهالمعارف پسته تحت عنوان " پسته ایران" بخشی از فعالیتهای اوست. این فرهنگی بازنشسته معتقد است نه در دوران کار احساس کارمندی داشته و نه در دوران بازنشستگی احساس بازنشستگی چرا که برای زندگیاش هدف و برنامه داشته و دارد. آنچه پیش روی دارید حاصل گفتگوی صمیمانه ما با روحالله میرزایی است.
بیشتربخوانید:
مشکلات حافظه و زوال عقل
شما فعالیت رسانهای دارید و نشریه دامدار را تأسیس کردید. درباره فعالیتهای رسانهایتان بگویید.
در سال ۶۹ نشریه دامدار را برای اولین بار منتشر کردم و این نشریه اولین مجله دامپروری کشور بود. در آن زمان سه چهار مجله در حوزه کشاورزی و دامداری بیشتر در دسترس نبود؛ مجله کشاورز، برزگر، سنبله و نشریه دامدار که من در حوزه دامپروری راه انداختم. بعد از آن ماهنامه اسب را راه انداختم که پنج شش شماره بیشتر منتشر نشد.
به لحاظ مشکلات مالی و عدم شناختی که جامعه سیاستمداران و برنامهریزان ما از دانش اسب داشتند. من این نشریه را به عنوان یک سوژه تربیتی انتخاب و منتشر کردم، اما متاسفانه تعطیل شد. بعد از آن ماهنامه باغدار را در سال ۸۲ راهاندازی کردم که ۱۲۷ شماره تاکنون چاپ شده است.
شما بازنشسته آموزشوپرورش هستید و فعالیت آموزشی داشتید؛ چطور شد که از فعالیتهای آموزشی به حوزه کشاورزی و دامداری کشیده شدید؟
البته بنده فعالیتهای نشر هم داشتم و کتابهایی را در حوزه علم برای نوجوانان ترجمه و تألیف کرده بودم. در واقع در چاپ و نشر این کتابها به مشکل برخوردم به همین خاطر مجوز انتشاراتی به نام انتشارات جامعه نو را گرفتم و شروع به انتشار کتابهای خودم کردم و برخی کتب مدیریتی که در حوزه علائقم بود را منتشر میکردم. بهطور نمونه کتاب مردان آنجلس را تحت عنوان اصحاب کهف منتشر کردم که بعدها تبدیل به فیلم مردان آنجلس شد یا کتاب 525 راه برای مدیریت بهتر و کتابهایی از این دست را منتشر کردم. در دوره مدیریت دولتی یک دوستی داشتم که در جهاد کشاورزی بود و از من خواست به عنوان کسی که با نشر آشناست یک نشریه در حوزه دامپروری راهاندازی کنم که من هم مجله دامدار را راه انداختم و قرار بود وزارت جهاد کشاورزی از این نشریه حمایت کند، اما این حمایت اتفاق نیفتاد، اما من چون آبرو گذاشته بودم با تلاش خودم مجله را انتشار دادم و بعدها این مجله را به یکی از همکاران که مدیر بازرگانیام بود محول کردم و هنوز هم مجله دامدار چاپ میشود.
از بازنشستگیتان بفرمایید چه زمانی بازنشسته شدید و آیا فعالیتهای شما بعد از ایام بازنشستگی بود یا قبل از آن هم فعالیت داشتید؟
من به فعالیتهای فرهنگی از جمله نوشتن علاقه داشتم و کتابهای علمی برای جوانان و نوجوانان ترجمه و برخی ترجمه تألیف بود منتشر میکردم و در حین انجام وظایف اداری این کارها را انجام میدادم، اما کار اصلیام معلمی و آموزشوپرورش بود. از سال 60-61 وارد حوزه وزارتی و دبیر کل دفتر روابط عمومی شدم و چند سالی در این سمت بودم و بعدها در حوزه ستادی کارم را ادامه دادم و از سال 79 در مدرسهای در منطقه 11 بازنشسته شدم.
بیشتربخوانید:
ملاحظات ازدواج در دوران بازنشستگی
در زمان تدریس در چه مقطعی فعالیت داشتید؟
دوره دبیرستان تدریس میکردم. زمانی که ما تدریس را شروع کردیم نظام شش، سه، سه بود و در آن زمان علوم درس میدادم و گیاهشناسی و جانورشناسی تدریس میکردم. البته آن زمان چون دبیر کم بود گاهی شیمی درس میدادم و گاهی حتی تعلیمات دینی. خلاصه اینکه هر درسی که معلم نداشت ما تدریس میکردیم و در آن زمان نیاز بود و نیرو کم داشتیم.
و بعد از بازنشستگی بیشتر سراغ علائقتان رفتید؟
بله خب رسانه ساختار خودش را دارد و هر کس کار خودش را میکرد و من هم نظارتم را داشتم، اما با گرانی کاغذ و آمدن فضای مجازی فعالیت رسانههای مکتوب کمتر شده و من هم کمتر به این مسئله میپردازم و بیشتر به امورات بازنشستگی خودم میپردازم.
این امورات چیست؟
بخشی از این امورات مربوط به همان کارهای فرهنگی است که در طول انتشار نشریات و کتابها داشتم. در کنار آن یک تالار گفتگوی آموزشوپرورش راه انداختم که راجع به مسائل آموزشوپرورش بحث و گفتگو داریم. همچنین یک باغ اندیشه درست کردم که در آن یک سری کارهای مرتبط با فرهنگ عمومی و گاهی به شکل مدرسه در مزرعه یا مدرسه در طبیعت کارهای کوچکی انجام میدهم.
مدرسه در طبیعت شما مرا به یاد مدارس طبیعت انداخت که زمانی به شکل محدود راهاندازی، اما در نهایت به ثمر نرسید و متوقف شد. درباره این مدرسه در مزرعه خودتان بیشتر توضیح میدهید.
بله این مدارس موفق بود، اما بسته شد! ببینید یکی از عیبهای نظام آموزشی ما گزارهای است که من مدتها بر روی آن کار میکنم و آن این است که در آموزش پرورش ما بین ذهن و دست دانشآموز ارتباط برقرار نمیشود یعنی بر ذهنیات تکیه میکنند، اما دست دانشآموز از اجرا و آزمایش و عمل دور است. اینکه ما ده میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی داریم و ده میلیون بیکار این ریشه در همین مسئله دارد و دانشآموزان ما با کار آشنا نمیشود و در دانشگاه هم بیشتر تئوری میخوانند تا وارد عمل و اجرا شوند. به همین خاطر وقتی فارغالتحصیل میشوند تازه اول مشکلاتشان است و باید کارورزی کنند. حتی متاسفانه مدارس فنی و حرفهای هم به اندازه کافی وسایل اجرایی ندارند و این قصهای طولانی دارد و ما در سیستم آموزشیمان چه آموزشوپرورش و چه آموزش عالی این مشکل را داریم. بر این اساس من در اندازه بسیار بسیار کوچک بچهها را از حدود 5-6 سال در باغ میآورم که با طبیعت آشنا شوند و درختی ببینند و میوهای بچینند و دانهای بکارند و خودشان از آن مراقبت کنند به حیوانی غذا بدهند. اینها در سطح بسیار ابتدایی است، اما من آرزو دارم مدرسهای تأسیس کنم که سر در آن بنویسند ما برای زندگی تربیت میکنیم نه برای کنکور.
چند فرزند و نوه دارید و روابط شما با بچهها و نوهها چطور است؟
من شش فرزند و 8 نوه دارم و نوهها و بچهها با من رابطه بسیار خوبی دارند و نوهها با من بازی میکنند و من چون اسب و اردک و بز دارم وقتی میآیند پیش من لذت میبرند و بازی میکنند.
ایدههایی که برای آموزشوپرورش داشتید و دارید را چقدر توانستهاید بر روی فرزندان و نوههای خودتان پیش ببرید.
من چون فردی طبیعتگرا هستم بچهها و نوههای من هم همینطور هستند همه کوهنورد و طبیعتگرا هستند و همین مباحث را برای نوههایم هم دارم اجرا میکنم. در صحبتهایی هم که در مسائل و جاهای مختلف در کلان داشتهام این مباحث را مطرح کردهام و شاید حدود 300 -400 شماره مجله توسط من یا همکارانم به چاپ رسیده، سرمقالههای این مجلات نقد سیستم آموزشی و سیستم مدیریتی بود و امیدوارم که اثرگذار بوده باشد.
بیشتربخوانید:
نقش موثر زنان در بازسازیِ جامعهِ فاجعهدیده
آقای میرزایی خیلی وقتها تصویری که از دوران بازنشستگی در ذهن جامعه جا افتاده افرادی پیر، ناتوان و افسرده است که خانهنشین میشوند و فعالیتی ندارند، اما شما فردی فعال و با انگیزه هستید. چرا انگاره ذهنی مردم ما در برابر بازنشستگی اینگونه است و شما دوران بازنشستگی را چطور میبینید؟
به نظر من واژه بازنشستگی واژهای است که بار منفی بسیار زیادی دارد. ما خیلی تلاش کردیم در مجله باغدارمان واژه گورستان را به آرامستان تبدیل کنیم. این واژه آرامبخش است و بار مثبتتری دارد. بازنشستگی هم از همین واژههاست که بار منفی دارد و فرد به محض بازنشستگی حس میکند باید دست از کار بکشد و خط زندگیاش عوض میشود و باید خانهنشین شود و بیماری و چاقی سراغش بیاید.
مفاهیم جا افتاده نظیر با زن نشستگی و شهردار زن شدن و اینها مفاهیم غلطی است. به نظر من رسانهها و بهخصوص شما که در این زمینه کار میکنید بهتر است واژه دیگری را بهجای بازنشستگی بگذارید و باید برای آن فکر کرد. بهطور نمونه دوران تکامل، دوران رسیدن تجربهها، دوران به کار بستن تجربهها، دوران چراغ راه شدن برای جوانان و بیتجربهها و از مجموع این واژهها، واژهای را انتخاب کنید که بار منفی نداشته باشد. البته من نه در دوران کارم احساس کارمندی کردم و نه حالا احساس بازنشستگی میکنم و همین حالا هم اسبسواری و طبیعتگردی میکنم. البته به هر حال دوران سالمندی بیماریهایی هم دارد، اما سعی میکنم به آنها فکر نکنم.
اشاره داشتید که در دوران کارمندی احساس کارمندی نداشتید و حالا هم احساس بازنشستگی؛ رمز موفقیت شما برای داشتن این حس خوب چیست؟
من فکر میکنم رمز و راز موفقیت و بازنشسته نشدن هدف دار بودن است و اینکه فرد بداند از کجا آمده و چه کار میخواهد بکند و سرانجام چه خواهد شد. من در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم و پدرم کشاورز و باغدار و پیوند زن بود. ما از بچگی قرآن را از پدرمان آموختیم که همیشه بیل در دست و چاقوی پیوند زنی در جیب داشت و وقتی قرآن میخواند هم زمان اینها را هم برای ما توضیح میداد. من فکر میکنم نهاد خانواده باید این انگیزه را در وجود فرزندانشان نهادینه کنند و به آنها بفهمانند که هدف از زندگی چیست و داشتن یک افق و ترسیم کردن این چشمانداز از دوران کودکی برای بچهها میتواند تأثیرگذار باشد.
من هم از همان دوران کودکی این انگیزهها برایم به وجود آمد. در همان دوران کودکی و در اول دبیرستان وقتی دبیرمان بحث تکامل را مطرح کرد و اینکه انسان از نسل میمون است در آن زمان من با دبیرم شروع به بحث کردم و مجبور شدم برخی کتابها مثل تکامل در قرآن و کتابهای دکتر بازرگان را میخواندم و با معلمانم بحث داشتم و این ادامه پیدا کرد و با همین انگیزه وارد دانشگاه تربیت معلم شدم. همیشه احساس میکردم این کاری که انجام میدهم برای اهداف بلندتری است و در کلاسهایم در کنار بحثهای علمی بحثهای سیاسی و فرهنگیام را هم داشتم و این بود که در تمام زندگیام متوجه نشدم که گروه و پایه یعنی چه و چه زمانی حقوقم زیاد شد و از کارهای اداری و زندگیام لذت بردم.
آیا هنوز با دانشآموزانتان در ارتباط هستید؟
بهندرت چون من به خاطر کارهای رسانهای و ذوق و شوق خودم همیشه در حرکت بودم و مثل یک معلمی که در شهر شاگردانش را همیشه میبیند با شاگردانش در ارتباط بوده است نبودم. البته هستند افرادی که هنوز با آنها در ارتباطم و چون بعد به سمت ستاد و مسئولیت ستادی آمدم این ارتباط کمتر شد.
درباره تالار گفتگویی که در حوزه آموزشوپرورش راه انداختهاید هم توضیحاتی بدهید.
یک گروه سادهای در واتسآپ راه انداختهایم و سعی کردم کسانی که در آموزشوپرورش تجربهای دارند را دورهم جمع کنم و آنجا هم درباره مسائل آموزشوپرورش بحث میکنیم.
در پایان چه پیشنهاد و نکتهای مدنظرتان است که به بازنشستگان یا در افراد در شرف بازنشستگی گوشزد بفرمایید؟
همانطور که در صحبتهای قبلی هم اشاره کردم، به نظر من برای خودشان هدف داشته باشند و برای فعالیتهای دوران بازنشستگی هم برنامهریزی کنند تا دچار افسردگی، سردرگمی و احساس بیهودگی نشوند.