کربلا، درس عزّت و شرف و مردانگی
عزت و شرف، کربلا به ما گفت: عزت و شرف. ترجیح مرگ سرخ بر زندگی ذلّت بار! پسر امام حسن مجتبی در کربلا سیزده سالش بود، قاسم، سیزده سالش بود. عمویش به او گفت که: داریم میرویم شهید شویم. فرمود: اگر بناست ما زنده باشیم، حکومت دست بنی امیه باشد، مرگ از عسل شیرینتر است.
کدام دانشگاه فارغالتحصیلش سیزده ساله میگوید: اگر بناست حکومت دست نا اهل باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. این تحلیل سیاسی است. یعنی اگر بناست رژیم و حکومت دست نا اهل باشد، من بمیرم بهتر است.
اصلاکربلا دانشگاه است. کربلا بیست اصل را از بین برد. ببینید اصلهایی که در فکر ما است. میگویند: با یک گل بهار نمیشود... امام حسین فرمود: غلط است. با یک گل بهار میشود. من یک تنه قیام کردم و رژیم را عوض کردم. چرا با یک گل بهار میشود. میگویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» امام حسین فرمود: این فکر هم غلط است. من همرنگ جماعت نمیشوم. بروید در خط سیاسی، میگویند: ما فلان کشور را محاصره اقتصادی میکنیم. امام حسین فرمود: من حسین هستم، آب هم برای علی اصغر ندارم اما زیر بار نمیروم. یعنی من با محاصره، اقتصادی نمیشکنم. محاصره نظامی، امام حسین فرمود: ما هفتاد و دو نفر هستم. بین سی هزار تا سرباز زیر بار زور نمیروم.
سجده بر تربت امام حسین(ع)
اینکه به ما گفتند: شما اگر میخواهی نماز بخوانی با مُهر کربلا نماز بخوان. این مُهر کربلا یعنی چه؟ یعنی هفده رکعت نماز، هر رکعتی دو تا سجده، سی و چهار بار بلندترین نقطه بدن را روی خاکی بمال که زیر سم اسب رفت، زیر بار زور نرفت. محاصره اقتصادی او را از پا نیانداخت. محاصره نظامی او را از پا درنیاورد.
کربلا ثابت کرد زن چقدر زور دارد. اخیرا در دانشگاههای مدیریت یک بحثی دارند به نام مدیریت بحران. مدیریت بحران یعنی یک جایی اگر بحرانی پیش آمد مثل بم، زلزله شد عزیزانی از دست رفتند، آنجا استاندارش نمیداند چه کند. فرماندارش نمیداند چه کند. این مدیریت بحران است. زینب کبری فوق پروفسور مدیریت بحران است. عصر عاشورا این زن چگونه مدیریت کرد؟ چطور مدیریت کرد؟ غیر از برادرش امام حسین و ابالفضل دو تا از جوانهای خودش هم شهید شد.
آخر یک زن چه طور داغ دو تا از برادرهایش، دو تا پسرهایش، چهارده تا از بنی هاشم ببیند وحتی از نماز شبش هم نگذرد. بلند شد بخواند دیگر زانویش جان نداشت، نشسته خواند. خیلی مهم است. یک زن به یزید بیاید بگوید: خیلی پستی! ما حلقه طلایمان گم شود قاطی میکنیم. یک چیزی در زندگیمان جا به جا شود، من نمیتوانم با این شوهر زندگی کنم. من نمیتوانم با این زن زندگی کنم. چیه؟ من گفتم: نمیدانم برویم خانه عمه، او گفته: برویم خانه خاله! من گفتم: نمیدانم چه، او گفت: چه. سر یک چیز جزیی زن و شوهر از هم جدا میشوند، متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه، خیلی از آنها هم تحصیل کرده هستند.
پس پیداست تحصیل آدم را آدم نمیکند. خیلی از تحصیل کردههای ما در زندگی کم میآورند. امام حسین فرمود: میخواهم بروم کربلا امر به معروف کنم. امر به معروف چیست؟ ثابت کنم. نهی از منکر چیست؟ میخواهم به دنیا بگویم، محاصره اقتصادی هم شدید، زیر بار نروید. محاصره نظامی هم شدید، زیر بار نروید. میخواهم ثابت کنم زن میتواند در سختترین شرایط مدیریت بحران را به عهده بگیرد.
کربلا درس پیروزی خون بر شمشیر
امام از کربلا یک جمله نقل کرد. فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. این شعر نیست، فرهنگ است. قران یک قصه میگوید از سوره یوسف که زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست. خودش را به یوسف عرضه کرد. گفت: آمادهام با من خلوت کنی. یوسف از شهوت گذشت. اباالفضل آب آورد تا لب دهانش نخورد. گفت: بچههای امام حسین(ع) تشنه هستند. حالا آب خوردن چند ثانیه طول میکشد. یوسف برای مدتی شهوت را ترک کرد و خدا از او تعریف میکند. اباالفضل چه؟
امام حسین (ع) فرمودند:«إِنَ النَّاسَ فِیَّ أُسْوَهٌ» یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمیروم. فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یک وقت میگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوییم: خوب این قصه شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمیروم. نمیگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوید: هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست.
به عمرسعد گفتند: حکومت ری و پست به تو میدهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟
میدانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمهها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همینطور با چشمهایش دید، که دارند سراغ زن و بچه میروند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچهی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود.