Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 30 شهریور 1403 - 12:01

2
اسفند
سوسنگرد، قلب كوچك جنگ

سوسنگرد،  قلب كوچك  جنگ

كليك كنيد.

مروري بر محاصره، اشغال و آزادسازي سوسنگرد
منطقه دشت آزادگان سابقه‌اي ديرينه در تاريخ دارد. اين دشت حاصلخيز از زمان هخامنشيان و ساسانيان به نام دشت ميشان معروف بوده و رونق و آبادي فراواني داشته است. سوسنگرد يا شهر سوسن كه نماد آناهيتا بوده از شهرستان‌هاي بزرگ اين ناحيه در كنار بستان و حميديه است. بعد از اسلام طايفه‌اي به نام بني‌خفا به اين شهر كوچ كردند و از اين رو اعراب سوسنگرد را خفاجيه مي‌نامند. سوسنگرد در روزهاي آغازين جنگ دو بار به دست عراقي‌ها افتاد و دوبار طي نبردي سخت آزاد شد. نبرد سوسنگرد را از لحاظ شدت و سختي و پايداري مدافعان شهر با نبرد استالينگراد مقايسه كرده‌اند. سال‌هاي اول پيروزي انقلاب اسلامي، قدرت‌هاي استكباري هر چه در توان داشتند به كار گرفتند تا نهال انقلاب تبديل به درختي تناور نشود. ابتدا آشوب‌هاي تجزيه‌طلبانه را در مناطق مختلف علم كردند. از آن طرف در عراق، ديوانه‌اي به نام صدام كه خود را رهبر امت عرب مي‌دانست تحريك و تجهيز كردند تا در صورت شكست ساير گزينه‌ها او را به عنوان آخرين برگ برنده رو كنند. او در واقع به دنبال تصاحب خوزستان و منابع بي‌پايان نفت و گازش بود. قبل از تجاوز آشكار حزب بعث در شهرهاي مرزي دفاتر فرهنگي داير كرده بود، بين مردم خوزستان اسلحه و پول پخش مي‌كرد و به آنها وعده زندگي بهتر زير سايه حزب بعث را مي‌داد. در آخرين روز تابستان 1359 صدام با لغو يك طرفه قرارداد 1975 الجزاير جنگي ناخواسته را به ايران نوانقلابي تحميل كرد. نيروهاي عراق، واحدهاي پياده‌رو تيپ‌هاي زرهي با عبور از خطر مرزي در منطقه طلاييه، تجاوز به ايران را آغاز كردند. ارتش ايران كه آن همه شاه برايش خرج كرده بود و گفته مي‌شد پنجمين ارتش دنياست با خيانت رئيس‌جمهور وقت، حضور جدي‌اي در منطقه نداشت. با اينكه از چند وقت پيش نيروهاي مستقر در مناطق مرزي گزارش حمله عراقي‌ها را به مركز فرستاده بودند، اما هيچ تمهيد دفاعي انديشيده نشده بود. به همين دليل عراق در گذشتن از مرز مشكل زيادي پيدا نكرد. در پاسگاه‌هاي مرزي مانند سابله و صفريه مقاومت‌هايي صورت گرفت، اما به دليل نبود نفر و مهمات كافي اين مقاومت‌ها در برابر درياي تانك و نفرات دشمن نپاييدند. بار دفاع از منطقه عملا بر دوش مردم و جوانان همان مناطق افتاد. با عبور ارتش عراق از تنگه چزابه نيروهايش به دو دسته تقسيم شدند. يكي از دسته‌ها به سمت بستان راه افتاد. چهارم مهر، بستان سقوط كرد و دينارهاي عراقي در شهر رايج شد. از بستان تا سوسنگرد و جاده بستان- سوسنگرد كليد فتح اهواز بود. اگر سوسنگرد از پا مي‌افتاد همه دشت سرسبز آزادگان لگدكوب چكمه عراقي‌ها مي‌شد.
شروع نبردهاي سوسنگرد
تپه‌هاي ا... اكبر در شمال سوسنگرد، ايستگاه اول حمله به شهر بود؛ در زمان درافتادن عشاير جنوب با استعمار انگليس، شيخي مبارز در آنجا به نماز ايستاده بود و از اين رو آنجا را تپه‌هاي ا... اكبر ناميده بودند. با حمله عراق به ارتفاعات  ا... اكبر، درگيري سختي بين تيپ 3 زرهي ارتش ايران و تيپ 9 زرهي عراق درگرفت. انفجار گلوله‌ها و آتشبارها آسمان سوسنگرد را نوراني كرده بود. مردم چشم به آسمان نوراني دوخته بودند و با راديوي اف.ام گفت‌وگوي بي‌سيم عراقي‌ها و ايراني‌ها را گوش مي‌كردند. عراق موفق به تسخير تپه‌هاي ا... اكبر شد و توپ‌هايش را به سمت سوسنگرد نشانه گرفت. از آن بالا همانطور كه مي‌شد همه سوسنگرد را ديد، مي‌شد همه‌اش را هدف گلوله‌هاي خمپاره قرار داد. عراقي‌ها هر چه را كه روي جاده رد مي‌شد، مي‌زدند. ارتش دفاع جسته و گريخته‌اي مي‌كرد. سوسنگرد لقمه چربي بود و عراق با آتشباري زياد سعي در تحليل توان مدافعان داشت. اين دومين بار بود كه سوسنگردي‌ها مزه تلخ ويراني و دهشت جنگ را تجربه مي‌كردند. اين جنگ خاطراتي را كه پدران و پدر بزرگانشان از جنگ با نيروهاي انگلستان تعريف كرده بودند برايشان تداعي مي‌كرد. ترس و اضطرابي جمعي همه ساكنان شهر را فرا گرفته بود.
عراقي‌ها گمان مي‌كردند همه ارتش ايران پشت تپه‌ها به انتظارشان نشسته و به همين خاطر پيشروي اوليه كندي داشتند. همين ترس و وحشت، آنها را از پيشروي به سمت اهواز بازداشت.
صبح پنجم مهر 1359، نيروهاي اكتشافي عراق از شمال راهي سوسنگرد شدند و چون مقاومتي در برابرخود نديدند، گردان زرهي‌شان را از ارتفاعات پايين آوردند. صبح زود روستاييان هوفل سر و كله صدها تانك را از لاي نخل‌ها و مزارعشان ديدند. عراق توپخانه‌اش را در هوفل مستقر كرده بود. هوفل روستايي كوچك بود كه اغلب ساكنانش سادات حسيني بودند. عراقي‌ها به بهانه اينكه سادات جاسوس سپاه هستند، رفتار ستمگرانه‌اي با آنها در پيش گرفتند و بي‌رحمي و خونريزي زيادي به راه انداختند. گلوله‌هايشان قايق خانواده‌اي در حال فرار را هدف گرفت و 16 نفر را يكجا كشت. عراقي‌ها از همان ابتدا موازين ابتدايي جنگ را زير پا گذاشتند و با قتل، بي‌رحمانه‌اي زنان و كودكان و حتي سر بريدن آنها تصوير زشتي از خود در حافظه جمعي اعراب آن منطقه به جا گذاشتند.
در شهر كسي نمي‌دانست بايد چه كند. كسي تجربه جنگ و دفاع نداشت. نيروهاي ژاندارمري شهر روحيه و امكانات كافي براي دفاع نداشتند. شب پنجم مهر همه سوسنگرد چشم به راه واحد توپخانه‌اي اعزامي از اصفهان بود و براي نجات شهر در حال سقوط‌شان اميد به آمدن آنها داشت. توپخانه اصفهان آمد و مردم با هلهله از آن استقبال كردند. اما هر دو آتشبار اين واحد نقص فني پيدا كردند و در بحراني‌ترين لحظات از آتشباري بازماندند. شكست ارتش، سوسنگردي‌ها را نااميدتر كرد. همه شهر مي‌توانستند از راديوي اف.ام بشوند كه فرماندهان عراقي دستور استقرار نيروها در تپه‌هاي ا... اكبر و بمباران شهر را مي‌دهند. بعضي ژاندارم‌ها كه سقوط شهر را نزديك مي‌ديدند، خود را در خانه‌هاي مردم پنهان كردند. تنها نيروي جنگاور شهر 40 پاسدار با تجهيزات سبك بود.
شب پنجم، شب مصيبت‌باري براي سوسنگردي‌ها بود. عراق با توپخانه شهر را هدف خمسه خمسه‌هاي خود قرار مي‌داد. پايگاه‌هاي سپاه، مدرسه‌ها و محله‌هاي پرجمعيت هدف اصلي موشك‌هاي عراقي بود. عراقي‌ها مي‌خواستند چنان رعب و وحشتي در دل مردم شهر بيندازند كه ناچار شهر را تخليه كنند. آب و برق قطع شد. زمين مدام مي‌لرزيد و خانه‌اي پشت خانه ديگر هدف موشك قرار مي‌گرفت. چاره‌اي نبود. هر كه هر چه را به درد بخور بود برداشت و فرار كرد. بعضي‌ها كه ماشين داشتند زودتر رفته بودند. مي‌شد كاروان بزرگ آوارگان سوسنگرد را در امتداد جاده ديد. بيش از نيمي از اهالي سوسنگرد فرار كرده بودند و به كوه و بيابان زده بودند. وضع اسف‌باري بود. كاروان مرد و زن و كودك كه در ستوني در حال خروج از شهر بودند؛ بعضي از هول و ترس بچه‌هايشان را فراموش كرده بودند همراه خود بياورند.
فقط آنهايي در شهر مانده بودند كه نتوانسته بودند بروند. پياده‌روي توان همه را بريده بود. عاقبت ده‌ها هزار نفر از آوارگان بستان و سوسنگرد در محاصره عراقي‌ها و تحت بدترين شرايط در خانه روستاييان ديگر پناه گرفتند.
روز ششم مهر چند موتورسوار جيش‌الشعبي عراقي به حومه شهر سوسنگرد آمدند و داد زدند كه شهر را تخليه كنيد كه ارتش عراق در مسير پيشروي خود همه چيز را نابود مي‌كند. نيازي به اين حرف‌ها نبود. الان مگر غير از اين بود؟
عصر همان روز لشكر بزرگ عراق از ارتفاعات ا... اكبر سرازير شده بود. رود بزرگ كرخه بهترين مانع طبيعي در راه پيشروي عراقي‌ها بود. اين رود كه از بستان تا هورالعظيم گسترده بود در شمال سوسنگرد در سبحانيه به دو شعبه تقسيم مي‌شد و عملا دشت آزادگان را به دو نيمه شمالي و جنوبي تقسيم مي‌كرد. عراق براي گذشتن از شمال به جنوب كرخه و ورود به سوسنگرد بايد در منطقه سبحانيه پل شناوري روي كرخه مي‌زد تا قواي زرهي خود را به داخل منطقه منتقل كند. اما عشاير سبحانيه و خزعليه با مقاومتي جانانه نگذاشتند كار سخت پل‌سازي را به راحتي انجام دهند. صدام هيچ فكر نمي‌كرد اسلحه‌هاي رايگاني كه روزي در منطقه پخش كرده حالا عليه سربازان خودش به كار گرفته شود. مردم واقعاً با چنگ و دندان مي‌جنگيدند. هلي‌كوپترهاي هوانيروز هم آمدند و پل را هدف گرفته و از بين بردند و به اين ترتيب راه پيشروي از غرب به سمت سوسنگرد براي عراق حداقل براي چند روز بسته شد. عراق اين بار با كينه‌اي جديد نسبت به سوسنگرد و مردم دليرش، بمباران گسترده هوايي و زميني سوسنگرد را شروع كرد. شهر مثل يك آتشفشان فعال شده بود. هم از هوفل و شمل، سوسنگرد را مي‌كوبيدند و هم از سبحانيه و آن طرف كرخه. اگر از كرخه مي‌گذشتند و پل تكميل مي‌شد شهر عملا با يك حمله گازانبري يك لقمه چپ آنها مي‌شد. بعدازظهر روز ششم مهر، سوسنگرد خرابه‌اي بيش نبود. خون در خيابان‌ها به راه افتاده بود و دود و بوي باروت فضاي شهر را پر كرده بود. اين جنگ نابرابر آهن و تن در غروب ششم مهر تمام شد. عراق توانست نيروهايش را از ارتفاعات ا... اكبر به سمت سبحانيه حركت دهد. پل شناور را تكميل كرد و از روي آن تانك‌ها و نيروهايش را به سمت حميديه حركت داد. از ترس تلفات زياد نيروهايش را وارد شهر نكرد و فقط بخشي را براي تصرف شهر فرستاد.
مدافعان كه نيروهاي ژاندارمري، پاسدار و تعدادي از جوانان محلي بودند در مقابل آن همه تانك، تنها يك آرپي‌جي داشتند. اما چگونه مي‌توان با يك آرپي‌جي جلوي 400 تانك را گرفت. ديگر عراقي‌ها وارد شهر شده بودند و سربازان پياده آنها كنترل نقاط حساس شهر را از دست گرفته بودند. مقاومت بي‌فايده بود و ديگر نمي‌شد از چيزي دفاع كرد. در هفتمين روز جنگ، سوسنگرد سقوط كرد. از مدافعان فقط 15 رزمنده زنده مانده بودند. با تصرف شهر خوي درنده عراقي‌ها آشكار شد. تقريباً هيچ اسيري نگرفتند و هر كه را كه گمان مي‌بردند پاسدار است اعدام كردند. شهر كه كاملاً به اختيارشان درآمد، اول با بلندگو مردم شهر را دعوت به همكاري كردند. بعد تك‌تك خانه‌ها را گشتند تا پاسداران مدافع شهر را پيدا كنند. پس از اشغال كامل شهر، نيروهاي خودفروخته ايراني كه به خدمت حزب بعث درآمده بودند و جزو فرماندهان نظامي ارتش عراق شده بودند، شوراي محلي تشكيل دادند و يك نفر از ميان خودشان را به عنوان شهردار سوسنگرد گماردند. عراقي‌ها فكر مي‌كردند تسلط‌شان بر سوسنگرد دست‌كم يكي دو سالي ادامه خواهد داشت و روي همين حساب خودشان شهردار و فرماندار براي خفاجيه تعيين كردند. اما حكومت اين اشغالگران در حكم ميرنوروزي بود و بيش از سه روز نپاييد. نيروهاي عراقي در طول همين اشغال سه روزه چنان جناياتي به مردم بي‌دفاع و غيرنظامي وارد كردند كه جزو مثال‌هاي كلاسيك جنايات جنگي حساب مي‌شود. در غارت خانه‌هاي مرم با هم مسابقه مي‌دادند. فرش، پتو، تلويزيون، كولر و يخچال بود كه بار مي‌كردند و به بستان يا العماره مي‌بردند. سه روز اشغال مثل سه قرن بر سر سوسنگردي‌ها سخت و دردناك گذشت.

شكست عراق در حميديه و آزادسازي سوسنگرد
آن بخش از نيروي دشمن كه وارد شهر نشده بود در حال پيشروي به سمت حميديه و شمال اهواز بود. اگر اينجا جلوي عراق گرفته نمي‌شد، بايد انتظار برافراشته شدن پرچم عراق را در اهواز كشيد. موقعيت جغرافيايي جاده سوسنگرد- حميديه به گونه‌اي است كه بتوان با نيروي كمي جلوي پيشروي زرهي دشمن را سد كرد. بچه‌هاي سپاه براي درخواست اسلحه پيش بني‌صدر رفتند تا او را قانع كنند كه براي دفاع از حميديه به اسلحه نيمه سنگين نياز دارند. او گفت مسووليت تأمين اسلحه سپاه با تهران است. اما با همكاري ارتشيان و گشودن انبار مهمات پادگان حميديه به روي پاسداران 20 قبضه آر.پي‌.جي و يك بازوكا و تعدادي ژ3 تحويل آنها شد. قرار شد شب نهم مهر عمليات را شروع كنند. آموزش آرپي‌جي‌زن‌ها يك ساعت طول كشيد. قبل از نماز مغرب آموزش دادند بعد از نماز عشا حمله كردند. مزارع ميان راه سوسنگرد تا حميديه را تازه آب داده بودند و تانك‌هاي دشمن كه در گل گير كرده بودند، مثل اردك‌هاي چاق و تنبلي براي اين شكارچيان تازه‌پاي تانك بودند. كل نيروهاي آن عمليات چهل نفر هم نمي‌شدند. اما ده تانك از عراق كه منفجر شد چنان وحشتي آنها را فرا گرفت كه در برگشت و فرار كلي از تانك‌ها درهم فرو رفتند. آتش تانك‌هاي شعله‌ور عراق همه دشت را روشن كرده بود. گمان آنها اين بود كه ارتش بزرگي به آنها حمله كرده است. شكست حميديه چنان سربازان عراقي را به وحشت انداخت كه تا سوسنگرد عقب نشستند. چيزي كه صدام در محاسباتش وارد نكرده بود اين بود كه علاوه بر حمله به كشور باستاني او به يك انقلاب حمله كرده بود. مردمي كه تازه با مكتبي آشنا شده‌اند كه كشته شدن در آن گاه از زنده ماندن درست‌تر و شايسته‌تر است. يورش هلي‌كوپترهاي هوانيروز در روز بعد به گردان‌هاي در حال فرار كل محور حميديه- سوسنگرد را آزاد كرد. صدها تانك عراقي دور و بر جاده، از كار افتاده يا در حال سوختن بودند. بعضي‌ها را هم از ترس، سالم رها كرده و فرار كرده بودند. مردم سوسنگرد كه خبر شكست حميديه را شنيدند به جان عراقي‌هاي در حال فرار افتادند كه راه برگشت را بلد نبودند. راه فرار را بر آنها بستند و حدود هزار عراقي را به اسارت گرفتند. زني تنها با چوبدستي‌اش شش عراقي گردن‌كلفت را دربند كرد. روز نهم مهر ديگر نشاني از متجاوزان عراقي در سوسنگرد نبود. سوسنگردي‌ها با شعار «لاشرقيه لاغربيه الموت لبعثيه» دور فرمانداري سوسنگرد، آخرين سنگر عراقي‌ها جمع شدند و شهردار بعثي و جعلي شهر را با گروهي از سربازان عراقي به اسارت گرفتند. سوسنگرد آزاد شده بود.

تهديد دوباره
نواحي مرز آزاد شده بود و هيچ متجاوزي در دست‌ آزادگان نبود. صدام در روياي خوش‌بينانه خود براي پيشروي سريع و همكاري مردم محلي شكست خورده بود. مردم شهرهاي بستان و سوسنگرد كم‌كم به شهر و سر كسب و كار خود برمي‌گشتند. اما اين آرامش قبل از طوفان دوام زيادي نداشت. متأسفانه پس از برگشت دشمن دوباره تدبيري انديشيده نشد و نيرويي در مرز مستقر نشد و تلاشي براي امن نگاه داشتن تپه‌هاي ا... اكبر و تنگه چزابه نشد. عراق نيروهايش را به بصره برگرداند و دوباره ساماندهي كرد و روز بيستم مهر دوباره تجاوز زميني‌اش را شروع كرد. اين بار شديدتر و از چند محور حمله كرد. سه روز بعد در 21 مهر دوباره بستان دست عراقي‌ها افتاد.
تپه‌هاي ا... اكبر كه يك بار در هفته اول تجاوز از عراق پس گرفته شد و دوباره دست آنها افتاد و تا سال بعد در اختيار آنها ماند. اين بار با نفرت از مردم سوسنگرد همه شهر را زير گلوله‌هايشان گرفتند. تلفات زياد بود. مردم سوسنگرد كه دوباره سايه تهديد دشمن را نزديك مي‌ديدند در تظاهراتي خودجوش ده‌ها هزار نفر آمادگي خود را براي نبرد و دفاع اعلام كردند. عشاير هم به شهر آمدند و تظاهرات مسلحانه‌اي با پرچم‌هاي محلي‌شان به راه انداختند.
هفته اول آبان جنگ به ركودي نسبي رسيد. فقط توپخانه‌هاي دو طرف يكديگر را مي‌كوبيدند. اشغال سوسنگرد علاوه بر مسائل نظامي از نظر تبليغاتي هم براي عراق خيلي مهم بود. قبل از فصل باران‌هاي سيل‌آساي خوزستان و اجلاس سران عرب، سوسنگرد بهترين غنيمتي بود كه عراق مي‌توانست از خاك ايران به چنگ آورد. به همين دليل عراقي‌ها اين بار خيلي حساب‌شده عمل كردند. تيپ 43 زرهي لشكر 9 را به منطقه جنوب ابوحميزه آوردند و از بالا هم تيپ 35 زرهي را آوردند كه از رودخانه كرخه عبور كند و تيپ 32 نيروي مخصوص را هم كه براي جنگ شهري آموزش ديده بود آماده كردند تا بعد از ورود به شهر، دست به كار شود. چون منطقه شمال سوسنگرد در دستشان بود و بدون درگيري مي‌توانستند تا روستاي سلطانيه بيايند و از رودخانه كرخه عبور كنند و وارد شهر شوند؛ بنابراين از قسمت غرب يعني از طرف بستان هم آمدند. يگان مكانيزه را آوردند كه سرعت عمل پيدا كند و بيايد براي اشغال. سوسنگرد را در 23 آبان 59 از چهار طرف محاصره كردند و اين محاصره چهارطرفه فضا را براي ايران خيلي سنگين كرد.
به اين ترتيب عراق يورش بزرگ خود را به سوسنگرد براي دومين بار در 22 آبان شروع كرد. ابتدا ميگ‌ها شهر را بمباران كردند. سپس با فتح پاسگاه سابله و دهلاويه كه هر كدام دو روز سيل عراقي‌ها را پس راندند. روز 24 آبان عراقي‌ها بر دروازه‌هاي شهر مسلط بودند. آنقدر نزديك شهر بودند كه ديگر خمپاره‌هاي مدافعان شهر به كار نمي‌آمد. تكاورهاي عراقي خودشان را به بعضي محلات رسانده بودند و آماده نبرد بودند.
سوسنگرد دوباره محاصره شده بود. در غياب ارتش و تشكيلات سپاه اين بار تنها مدافعان شهر، نيروي مردمي مستقر در شهر و بچه‌هاي جنگ‌هاي نامنظم دكتر مصطفي چمران بودند كه به 50 نفر نمي‌رسيدند. كانون دفاع و قلب تپنده شهر مسجد جامع سوسنگرد بود. همين نيروهاي اندك كه قرار بود با دست خالي به جنگ چند تيپ زرهي و پياده‌نظام كاملاً مسلح عراقي بروند، روز دوم محاصره غذايشان هم تمام شد. وضعيت بسيار سختي بود. حتي پرستارها مجروح شده بودند و كسي نبود كه كاري از دستش برآيد. روزهاي 25 و 26 آبان، جنگ بين مدافعان و عراقي‌ها، خيابان به خيابان و كوچه به كوچه بود. محلي‌ها كه به پيچ و خم‌هاي شهر آشنا بودند تن به تن نمي‌جنگيدند. تنها اميد مدافعان به دكتر چمران بود كه شنيده بودند دارد براي شكستن حصر سوسنگرد نيرو جمع مي‌كند.
5 روز بدون غذا و بي‌آنكه لحظه‌اي بخوابند از كوچه به كوچه شهر دفاع كرده بودند. با بي‌سيم با ستاد جنگ‌هاي نامنظم تماس مي‌گرفتند و گزارش پيشروي عراقي‌ها را در شهر مي‌دادند.
خبر به امام(ره) رسيد كه سوسنگرد در حال سقوط است. امام در پيامي به شوراي‌عالي دفاع فرمودند سوسنگرد نبايد اشغال بشود. سوسنگرد را آزاد كنيد. طرح شكست حصر سوسنگرد در جلسه‌اي با شركت فرماندهان ارتش، سپاه و ستاد جنگ‌هاي نامنظم و نماينده امام در شوراي‌عالي دفاع مطرح شد. قرار شد دو گردان از لشكر 92 زرهي، دو گردان از سپاه پاسداران و يك گردان از نيروهاي ستاد جنگ‌هاي نامنظم در عمليات آزادسازي سوسنگرد شركت كنند.
چمران آسايش پلاستيكي آمريكا را رها كرده بود و به وطنش برگشته بود تا به قول خودش خونش با خاك گرم خوزستان قاطي شود. همسرش را هم آورده كه عرب بود و نقش زيادي در خنثي كردن تبليغات حزب بعث در منطقه داشت. آمده بود به اهواز و ستاد جنگ‌هاي نامنظم راه انداخته بود تا تجارب رزمي خود را در لبنان به هم‌وطنان‌هايش منتقل كند. تصور مردم از جنگ آن موقع مثل فيلم‌هاي كابويي بود. يكي هفت‌تير برمي‌داشت، يكي دمپايي مي‌آمد. كار چمران اين بود كه همه اينها را آموزش دهد و هماهنگ كند. واقعاً بعضي نيروهايش با 10 نيروي رزمي برابري مي‌كردند.
چمران روز نهم محرم صبح زود همه را بيدا كرد و خودش جلوتر از همه به راه افتاد. در خاطراتش مي‌نويسد: «حركت‌مان آغاز شد. شوق ديدار دوستانم در سوسنگرد، مرا هوايي كرده بود. به ياد مقاومت آنها در تنهايي افتاده و قطره اشكي از چشمانم سرازير شد. به ياد رزمندگان ارتشي افتادم كه در سوسنگرد بودند. آنها با بدن مجروح بارها با من تماس گرفتند. سه روز بود كه غذايي گيرشان نيامده بود. اما هر چه اصرار كردم حاضر نبودند از دكان يا مغازه‌اي مايحتاج خود را بردارند. آن هم بدون اجازه رسمي حاكم شرع. با حاكم شرع صحبت كردم. حاكم شرع به شرط نوشتن صورت‌حساب‌ها، اجازه برداشتن مايجتاج‌شان را صادر كرد. بالاخره پس از 3 روز گرسنگي وارد مغازه شده و پس از نوشتن ليست مايحتاج ضروري خود، آنها را برداشتند.»
چمران با حركات انفرادي و خطرناكي موفق مي‌شود وارد حلقه محاصره شود و توجه همه تانك‌ها را به خود جلب كند. تيري به پايش مي‌خورد. در واقع حركت او و حمله بعدي نيروهاي جنگ‌هاي نامنظم و همكاري تيپ ارتش آغاز شكست محاصره سوسنگرد بود. ارتش بدون نيروهاي مردمي، قدرت و جسارت حمله را نداشت، به‌ويژه كه نيروهايش كمتر از دشمن بود و نيروهاي مردمي نيز بدون پشتيباني ارتش و وجود توپخانه و هيبت تانك‌هاي ارتش در پشت، هيچ كاري نمي‌توانستند انجام دهند.
در عاشوراي سال 1359 براي دومين بار سوسنگرد پس از پنج روز محاصره خونين و دشوار از چنگ عراقي‌ها آزاد شد. ارتش جمهوري اسلامي در بيانيه‌اي اعلام كرد: «ساعت 6:30 بامداد يك گردان از ستاد جنگ‌هاي نامنظم، دو گردان سپاه پاسداران و سه گردان زرهي از لشكر 92 زرهي ارتش، از محور جاده حميديه- سوسنگرد و ميشداغ- سبحانيه به سمت دشمن حمله كرده و سوسنگرد را از محاصره دشمن بيرون آوردند.» مدافعان شهر از ديدن نيروهاي خودي انگار جان دوباره‌اي گرفته بودند. نيروهاي از راه رسيده را در آغوش مي‌گرفتند. با اينكه سوسنگرد تا آخر جنگ در نگين دوستداران شهادت باقي ماند و تا پايان رسمي جنگ، سوسنگردي‌ها هيچ‌گاه نتوانستند به زندگي عادي خود در اين شهر برگردند.

تعداد بازديد: 502 تعداد نظرات: 0

ارسال نظر

فیلم روز
تصویر روز