گفتگو: فرزانه صدقی؛ عکس: حامد ریحانی
زندگی شهری؛ تهدید یا فرصت؟
جامعه سالم در گروی نسل جدید
هرچند گسترش دانش و تکنولوژی، توسعه شهر نشینی و گذر از جامعه سنتی به مدرن همراه با رفاه عمومی بوده اما به نابسامانیهای اجتماعی دامن زده است.
افزایش سن ازدواج، یکی از این نابسامانی های اجتماعی است که هم اکنون به علت بالا رفتن سطح زندگی و تحصیلات، گذر از سنت به مدرنیته، تعیین مهریه های سنگین، چشم و هم چشمی ها و مقایسه های فامیلی، دوستی های بی قید و بند، بدون نظارت و روابط آزاد پیش از ازدواج، وضعیت نامطلوب اقتصادی، ازدواجهای ناموفق افراد دیگر خانواده و آشنایان و.... در کشور به ویژه در کلانشهرها تجلی پیدا کند.
از سوی دیگر سن ازدواج در کنار برخی از عوامل دیگر مانند گذر از جامعه سنتی به مدرن، توسعه شهرنشینی، صنعتی شدن، بیكاری و فقر اقتصادی، چشم و هم چشمی ها، فضاسازی رسانه های برون مرزی، فساد اخلاقی زوج، خیانت و عشق ظاهری، نداشتن توافقاخلاقی، نداشتن تفاهم اخلاقی و .... روابط زوج ها را تحت شعاع قرار داده و گاهی سر انجام تلخی را برای آنها رقم زده است.
گاهی این آفت یا بلای اجتماعی در جامعه به صورت طلاق عاطفی تجلی می یابد.
چرایی ایجاد این مسایل در کشور به خصوص در جوامع شهری و راه کارهای مقابله با آن، خبرنگار ما را بر آن داشت تا گفت و گویی با دکتر سیما فردوسی (دکترای روانشناسی بالینی)، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی، کارشناس امور خانواده در صدا و سیما، مدرس آموزش خانواده در سازمان آموزش و پرورش و عضو سازمان نظام روان شناسی انجام دهد که در ادامه آن را می خوانید.
امروزه نگرانی خیلی از خانواده ها سر و سامان دادن فرزندانشان پیش از زمان مرگشان است.
متاسفانه هم اکنون بنا بر دلایل مختلفی سن ازدواج در کلانشهرهای ما افزایش یافته است. راهکار اصلی شما برای رفع این مشکل چیست؟
ما باید کاری کنیم که سن ازدواج کاهش پیدا کند. حال ممکن است این شبهه بین خوانندگان ایجاد شود که مگر گفته نمی شود سن پایین ازدواج خوب نیست.
پس چرا این حرف را می زنید. متاسفانه مردم جامعه ما یک مقدار افراط و تفریط دارند. مردم باید حد میانه یک حرف را درک کنند.
وقتی می گوییم ازدواج باید در سن پایین تر انجام شود تصور می کنند که سن ازدواج باید در 12یا 13 سالگی باشد.
منظور ما این است که یک دختر خانم در سن چهل سالگی یا بعد از این سن تازه قصد ازدواج نداشته باشد. ما باید کاری کنیم که بستر ازدواج برای این افراد بیشتر در کشورمان فراهم شود.
ما باید موقعیت هایی برای آنها فراهم کنیم تا بتوانند انتخاب خوبی برای ازدواج داشته باشند. حال ممکن است فورا این سوال برای خوانندگان پیش بیاید که ما چطور می توانیم این موقعیت ها را فراهم کنیم.
من صاحب دختر هستم، چه کاری باید انجام بدهم که دخترم بتواند ازدواج کند. مگر من می توانم به دیگران بگویم که برای خواستگاری دخترم پا پیش بگذارند.
این درک عمومی جامعه باید یک مقدار ارتقا پیدا کند. ما نمی گوییم شما بروید به دیگران بگویید که بیاید دختر شما را بگیرد اما شما می توانید احساس مسوولیت داشته باشید.
در حفظ روابط اجتماعی با 4 خانواده دیگر گفت و گو و معاشرت کنید. قوم و خویش های خودتان را دعوت کنید. به خانه آنها رفت و آمد داشته باشید. وقتی ایام عید می شود زود به مسافرت نروید.
در را روی اقوام نبندید. صله رحم به جا بیاورید. 4 نفر را ببینید تا آنها هم بدانند که شما هم یک دختر خوب دارید.
اگر مردم نبینند چطور بیایند خواستگاری دخترشما؟ خانواده ها اصلا به این مسایل توجهی نمی کنند.
در این بین نقش خانواده ها برای ازدواج پسرها باید چگونه باشد؟
خانواده ها باید برای پسرشان نیز درس زندگی بدهند. آنها وقتی مشاهده کردن پسرشان بزرگ شده است، شغل و درآمد نسبی دارد، باید به فکر ازدواج آنها باشند.
به هیچ وجه صحبت های ناامید کننده پیش آنها نزنند. مثلا نگویند هر کسی ازدواج کرده موفق نشده، شغل خوب و پر درآمد کجاست؟ دختر خوب کجاست؟ این نوع حرف ها جوانان را نا امید می کند.
اصلا آنها را از زندگی سیر می کند. والدین به جای اینکه به طلاق ها و انسان هایی که در زندگی شان شکست خوردهاند نگاه کنند، پای صحبت 4 آدم موفق که ازدواج کرده و از زندگی شان راضی هستند و انتخاب خوبی کردهاند و فرزند سالمی دارند، پیشرفت کرده اند و آنها هم اعضای همین جامعه هستند، بنشینید.
قرار نیست ما همه آدم ها را نادیده بگیریم و فقط روی افراد منفی تاکید کنیم و در آخر برای دلخوشی خودمان بگوییم که آدم خوب اصلا پیدا نمی شود.
پس این افراد باید همین جوری زندگی شان را طی کنند و ما نیز باید دنبال شغل و درآمد آنها باشیم که بتوانند زندگی خودشان را ادامه بدهند. این نوع طرز فکر و طرز تلقی بسیار اشتباه است. ازدواج برای جوان خیلی خوب است. ما نباید ازدواج گریزی داشته باشیم.
متاسفانه فضاسازی رسانه های غربی باعث شده برخی از جوانان الگوها و معیارهای غربی را برای ازدواج در پیش بگیرند. آیا الگوبرداری از معیارهای غربی تهدیدی برای جامعه ما نیست؟
ما نباید به سمت معیارهای غربی برویم و بگوییم ازدواج سفید عجب فکر خوبی است. متاسفانه میزان این نوع زندگی ها در بین جوانان ما نسبت به سال های گذشته رو به افزایش است بی آنکه بدانند اصلا فلسفه ازدواج سفید در غرب چیست. این مساله در غرب مساله تازه ای نیست.
در کشورهای غربی ازدواجی که نامش را ازدواج سفید گذاشته اند، اصلا به معنای ازدواج نیست. اصلا کلمه ازدواج را نمی توان برای آن اطلاق کرد. در واقع یک نوع هم زیستی است و دو فرد با یکدیگر در حال زندگی کردن هستند.
این نوع زندگی در غرب از سال های پیش وجود داشته اما این نوع زندگی با توجه به شرایط و فرهنگ ایرانی اصلا سازگار نیست. کسانی که در غرب ازدواج سفید می کنند اصلا به چیزی متعهد نیستند. مسوولیت و فرزند آوری ندارند.
زندگی شان چهارچوبی ندارد و در بین آنها هیچ قید و بندی نیست. هر وقت هم که دلشان خواست می توانند ساکشان را به دست بگیرند و از آن زندگی خارج شوند. این نوع زندگی، یک نسل بی بند و بارو غیر مسوول به وجود می آورد.
ما نمی توانیم از چنین فردی انتظار یک مادر و پدر خوب شدن را داشته باشیم. این فرد خودش را نمی تواند مدیریت کند زیرا فاقد توانمندی مدیریتی برای خودش است.
این شخص امروز از یک فردی خوششان می آید با او زندگی میکنند و فردا ممکن است از آن شخص خوشش نیاید و برود با کس دیگری زندگی کند. در واقع این روش، زندگی را از سبک انسانی خارج می کند.
برای پایان دادن به این وضع و داشتن جامعه ای سالم چه باید بکنیم؟
پیش بردن کشور به سمت جامعه جوان، آن چیزی است که می تواند جامعه ما را در آینده حفظ کند. جامعه ما اکنون به سمت پیری پیش می رود زیرا ازدواجی صورت نمی گیرد. جوان ها بچه ای نمی آورند.
اگر هم بچه ای بیاورند تک فرزندی هستند بنابراین در سال های آینده ما شاهد جامعه ای پیر و فرسوده خواهیم شد. خیلی از جوامعی که پیر می شوند ناگزیر می شوند مهاجر قبول کنند.
مهاجر پذیر شدن نیز شرایط خاصی می طلبد. اغلب کسانی که مهاجرت می کنند به کشورهایی می روند که شرایط زندگی بهتری داشته باشند و از پیشرفت برخوردار باشند.
جامعه ما باید به فکر آینده اش باشد و کاری کند که مملکتش جوان باقی بماند. همه چیز در دست جوانان است. جوان، نیرو، انگیزه و قدرت دارد. جوان نیز باید از تجربه های افراد مسن استفاده کند.
کهنسالان، گروه نایابی هستند نباید آنها کنار گذاشته شوند. جامعه ما باید از تجربه این افراد استفاده کند و نیرو، توان و انگیزه جوانان را نیز فعال کند.
اگر مقایسه ای با مشکل های جوامع اروپایی و غربی داشته باشیم، سطح بهداشت روان جامعه ایرانی را نسبت به آن جوامع چگونه می بینید؟
آیا ما یک پله عقب تر هستیم و می توانیم با درایت و روشنفکری، از ایجاد این نوع آسیب ها پیشگیری کنیم؟
قطعا ما هنوز از نظر مشکل های جوامع اروپایی یک پله عقب تر هستیم و مسایل پیش آمده در جامعه ما قابل پیشگیری است.
اینکه گفته می شود جامعه ایرانی افسرده است و میزان خودکشی در جوامع شهری آن افزایش یافته، درست است؟
هرچند در حال حاضر جامعه ما افسرده است اما آمار خودکشی در ایران بالاتر از جوامع دیگر نیست. در جوامع دیگر آمار خودکشی بیشتر از کشور ما است. خودکشی دلایل مختلفی دارد.
بیشترین درصد میزان خودکشی در افرادی که از افسردگی درونی و ژنتیکی رنج می برند، دیده می شود. اغلب 10تا 15 درصد بیمارانی که افسردگی اساسی دارند، تمایل به خودکشی پیدا می کنند.
فقر نتوانسته آمار خودکشی یک جامعه را بالا ببرد اما مشکل های عاطفی، افسردگی، شکست های عشقی توانسته اند این آمار را افزایش دهند.
اغلب خودکشی هایی که خیلی جدی نبوده اند یا علامت و نشانه هایی که حاکی از خود تخریبگری دارند مثلا جوانی دست خودش را با تیغ یا چاقو می برد را باید جدی تلقی کنیم.
این رفتارها نشانه از افسردگی دارد. ما باید مراقب این افراد باشیم. رسانه ها باید بیشتر به این مساله توجه کنند. ما باید معلومات جامعه را نسبت به خدمات روانشناسی، روانپزشکی و مصرف دارو و استفاده از خدمات روان درمانی و رفتار درمانی و شناخت درمانی افزایش دهیم. رسانه های عمومی این وظیفه را بر عهده دارند.
متاسفانه اغلب مردم در بسیاری از رفتارها سهل انگارانه برخورد می کنند مثلا دختری که رگش را با تیغ زده است را نباید تصور کنیم که دختری لوسی بوده و برای جلب توجه اقدام به این کار کرده است. ابدا این طور نیست.
این رفتار یک نشانه از خود تخریبگری دارد و می تواند فرد را به سمت خودکشی پیش ببرد. ما چرا دوست داریم آسان از کنار این نشانه ها بگذریم؟
خیلی از افراد اظهار می کنند که رفته اند پیش روانپزشک اما داروهای تجویز شده را مصرف نکرده اند و کارهایی که روانپزشک خواسته را انجام نداده اند. پس این افراد چرا به پیش روانپزشک رفته اند؟
یک مقدار مردم جامعه باید حرکت کنند و تنبلی را کنار بگذارند. فعالیت داشته باشند تا بتوانند به حالت نرمالشان برگردند. از طرفی تحقیقات نشان داده است هرچه سطح اعتقاد و تمایل مذهبی و معنوی افراد بالاتر باشد، میزان خودکشی در آن جامعه کمتر است.
مثلا در دین ما خودکشی یک گناه محسوب می شود. فرد معتقد هیچ وقت به سمت این گناه پیش نمی رود. صبر پیشه می کند تا هر زمان که خواست خداوند بود، به دیار باقی بشتابد.
البته هر کسی که اقدام به عمل خودکشی می کند بیمار است و باید به او کمک کرد.
یکی دیگر از مشکل هایی که اغلب امروزه در جوامع شهری مشاهده می شود مساله طلاق عاطفی است، لطفا در این خصوص نیز توضیح هایی بفرمایید که طلاق عاطفی اغلب چرا به وجود می آید و علت و ریشه اصلی ایجاد آن چیست؟
طلاق عاطفی به طلاقی اطلاق می شود که زن و شوهر هیچ علاقه و عشق و عواطفی نسبت به یکدیگر نداشته باشند.
این افراد ممکن است در ابتدای زندگی به یکدیگر علاقمند باشند اما به مرور زمان بنابر دلایلی این عشق و علاقه از بین رفته است.
اغلب این افراد به دلیل داشتن فرزند، مساله اقتصادی و قادر نبودن به اداره زندگی و .... قصد طلاق قانونی ندارند اما با یکدیگر زندگی می کنند.
اسم این نوع طلاق، عاطفی گذاشته شده است. زندگی که زن و مرد در کنار یکدیگر، هم زیستی در سکوت (بدون داشتن محبت، صمیمیت و روابط خوب ) دارند.
این نوع طلاق اصلا چیز جالبی نیست اما متاسفانه میزان آن در کشور ما رو به افزایش است. اغلب تمام کسانی که به همسرانشان خیانت می کنند ریشه در طلاق های عاطفی دارند.
این افراد اغلب سعی میکنند عواطف و مسایل دیگرشان را در جای دیگر برآورده کنند. در حال حاضر دو نوع خیانت عاطفی و جنسی وجود دارد. خیانت عاطفی زمانی رخ می دهد که یک زن شوهردار یا مرد زن دار روابط عاطفی با فرد دیگری برقرار کند.
گاهی اوقات این ارتباط فقط در حد عواطف و حرف زدن باقی نمی ماند و حتی به روابط جنسی نیز منجر می شود. به این نوع خیانت نیز خیانت جنسی می گویند.
ریشه یابی تمام این مسایل به خانواده هایی که دارای طلاق عاطفی هستند، بر می گردد بنابراین باید ازدواج ها خوب (نه تحمیلی) باشد. ازدواج های تحمیلی اغلب باعث می شود خدای ناکرده این مسایل به وجود بیایند.
برای پیشگیری از ایجاد این نوع طلاق چه باید بکنیم؟
انتخاب ها باید شایسته باشد. هر دو طرف با عقل کامل، منطق و با انجام تحقیق به پای سفره عقد بنشینند. اینگونه نباشد که چون دیگری او را تایید کرده است پس خوب بوده و می تواند با او ازدواج کند.
انتخاب ها باید زمان بر باشد. باید با فرد مقابل معاشرت داشته باشند تا خدای ناکرده در آینده به طلاق عاطفی منجر نشود. آدم ها هم باید نسبت به یکدیگر صداقت داشته باشند.
هوش اخلاقی یکی از مواردی است که ما باید در جامعه روی آن بسیار کار کنیم. انسان ها هنگام بزرگ شدن در زمینه های مختلف ذهنی، جسمی، روانی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی رشد می کنند.
رشد اخلاقی یعنی بین بد و خوب تمایز قائل شدن. انسان اگر خیلی قوی باشد و به این مرحله برسد می داند که دروغ، دزدی، اختلاس، کلاه گذاشتن سر دیگران، صداقت نداشتن و .... بد است.
فردی که قصد ازدواج دارد باید همه چیز را راجع به طرف مقابلش بداند. مثلا اگر فردی مساله اعتیادش را بازگو نکند و بعدها طرف مقابلش متوجه این موضوع شود، یعنی اینکه او صادق نبوده و از نظر اخلاقی ضعیف است.
این مساله باید در مدارس، مجامع عمومی، نماز جمعه ها، رسانه ها، نمایش نامه ها، سریال ها و فیلم های تلویزیونی بیشتر توجه شود.
برنامههای تلویزیونی ما باید با صبر و حوصله ساخته شود نه اینکه تند و سریع برنامه ای برای فلان تاریخ ساخته شود و به روی آنتن برود. بعد جشنی بگیریم و خودمان را تشویق کنیم و جایزه ای هم به خودمان بدهیم.
این فیلم ها باید پیام اخلاقی داشته باشند. ما باید در این زمینه پژوهش کنیم. نیاز جامعه را بسنجیم. متاسفانه ما اکنون از نظر اخلاقی ضعیف هستیم. هیچ تعارفی هم با کسی نداریم. ما باید خودمان را در این زمینه تقویت کنیم.