تحریریه ماهنامه دنیای سلامت
ماهستیم که انتخاب میکنیم بدبخت باشیم یا خوشبخت، احساس خوب داشته باشیم یا احساس بد، ماییم که انتخاب میکنیم از روشهای تخریبگر رابطه استفاده کنیم یا روشهای مهرورزانه، هر چه است این ما هستیم که انتخاب میکنیم که وقایع و احساسات و تفکراتمان را به درونمان یا به بیرون اسناد دهیم. هرگاه در روابطمان با دیگران دچار نارضایتی شدیم باید علت آن را در رفتارهای خودمان جستجو کنیم. هر چه بوده بخاطر برطرف کردن نیازهایمان بوده ما در آغاز هر رابطهای علیالخصوص روابط احساسی و رمانتیک به دنبال ارضای ۵ نیاز اساسی و ژنتیکیمان هستیم این نیازها به شرح زیر هستند:
۱- نیاز به عشق و احساس تعلق ۲- نیاز به پیشرفت و خودشکوفایی (قدرت) ۳- نیاز به تفریح و لذت ۴- نیاز به آزادی و خودمختاری ۵- نیاز به بقا و زنده ماندن . هرگاه در اثنای این روابط، ارضای نیازهایمان ناکام ماند ما به روشهای تخریبگر کنترلگری در رابطه دست میزنیم یعنی رفتار و اعمالی را برای ارضای نیازهایمان بکار میگیریم که ناکار آمد میباشند. از جمله این رفتارها:
رفتارهای کنترلگر، عیبجویی و یا انتقاد، سرزنش، شکوه و گلایه، نق و غر غر، تهدید، تنبیه و دادن باج برای تحت کنترل کردن دیگری
چنانچه فرد برای ارضای نیازهای اساسی خود از روشهای موثر استفاده نکند به رفتارهایی ناکار آمد مانند افسردگی، اضطراب، خشم، انزوا و... دچار میشود افراد خود انتخاب میکنند رفتار افسرده بودن و افسرده کردن را بکار گیرند.
اما چرا ما افسردگی را انتخاب میکنیم و با این کار احساس قربانی شدن را در خود بوجود میآوریم؟
قانون طلائی ایجاد افسردگی، ناراحتی، اضطراب و احساس قربانی بودن این است: به وقایعی تمرکز کنید که هیچ کنترلی بر آن ندارید. وقتی کنترل زندگیمان را از دست میدهیم با توجه به شدت تصاویری که در ما ایجاد تعارض کردهاند خودمان را افسرده میکنیم هرچه دو تصویر قویتر باشد افسردگی ما شدیدتر میشود.
ما افسردگی را به سه دلیل انتخاب میکنیم
نخست: وقتی که احساس میکنیم خشمگین شدن ما بیتاثیر است یا کارایی ندارد یا اینکه فکر میکنیم خشممان شرایط را بدتر میکند. ما میخواهیم در عین خشمگین بودن مهربان هم باشیم در نتیجه دست به این انتخاب میزنیم.
دوم: درخواست کمک کردن به شیوهای خاموش. یا به عبارتی جلب توجه کردن.
سوم: زمانی که میترسیم انتخاب یکی از تصاویر باعث بدتر شدن شرایط ما بشود. افسرده شدن یا مریض شدن آسانتر (زیرا یک راه حل آموخته شده برای ما است) از پیدا کردن یک راه جدید یا برقرار کردن ارتباط جدید است، خصوصا که همگی طعم تلخ رد درخواست را چشیدهایم.
افسردگی انتخابی از طرف خودمان است و این انتخاب باعث میشود اندکی احساس کنیم بر زندگی کنترل داریم. افسردگی به نوعی تعدیل توقعات است، سازش کردن است، هزینه اینکار میتواند احساس بدبختی و ناکامیدر طول زمانی طولانی باشد.
برای اینکه از این چرخه باطل خود تخریبی برهیم و برای نجات رابطهمان بهتر است از روش دایره حل استفاده کنیم یعنی با علم کافی به جوانب مشکل مورد نظر در رابطه مان زمانی را برای حل مشکلاتمان در نظر بگیریم و طرفین رابطه به این نکته مهم توجه مبذول دارندکه نجات رابطهشان بسیار مهمتر ازخواستههای طرفین میباشد در این چرخه روشهایی را بکار میگیریم از جمله رفتارهای مهرورزی که عبارتند از :
گوش سپردن، حمایت، تشویق، احترام، اعتماد، پذیرش وگفتگوی همیشگی بر سر اختلافات نه شخصیت طرف مقابل
نکته مهم این است که هیچگاه به دنبال تغییر طرف مقابلمان نباشیم او را همانگونه که هست بپذیریم هرگاه خودمان را تغییر دهیم بالطبع شخص مقابلمان نیز تغییر خواهد کرد. بدانیم که ایجاد تغییر زمان بر است برای تغییر باید حوصله بخرج دهیم. پس زمان آن فرا رسیده است خودمان انتخاب کنیم نقش قربانی بازی کردن و افسرده شدن را یا نه پیدا کردن راهحلهایی برای پیشگیری از شکست روابطمان و ایجاد حس خوش رضایتمندی از رابطه.
برداشتی از کتاب «تئوری انتخاب» دکتر ویلیام