Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 - 07:41

14
آذر
وقف زندگی برای کودکان بی‌سرپرست

وقف زندگی برای کودکان بی‌سرپرست

ما تاکنون 2 هزار و 800 بچه را به خانواده‌‌های متقاضی تحویل داده‌ایم و در مواردی هم برایشان قیم پیدا کرده‌ایم و گاهی هم موفق شدیم خانواده این بچه‌ها را پیدا کنیم؛‌ عمه،‌خاله،‌دایی که قبول کرده‌اند تا سرپرستی این بچه‌ها را به عهده بگیرند.

فاطمه بــــرزگر در گفت‌و‌گو با «دنیای زنان» از شیرینی  فعالیت‌های خیرخواهانه می‌گوید:

شرط مصاحبه مادر یکی از سه زن حاضر در هیئت دولت این است که مصاحبه‌مان سیاسی نباشد! اینرا مستقیم نمی‌گویند اما از سوالاتشان درباره خط و ربط نشریه مشخص است. قرارمان با فاطمه برزگر مادر معصومه ابتکار می‌شود یک صبح پاییزی در دفتر کارش در یکی از ساختمان‌های خیریه زینب کبری(س). خانم برزگر بر خلاف دخترش ترجیح داده به جای سیاست وقتش را صرف امور خیریه و عام‌المنفعه کند و در تمام طول این سال‌ها این کارها به صورت بی سر و صدا انجام شده است. ساختمان خیریه زینب کبری(س) بدون تابلو است و اگر پلاکش را ندانید با دیگر خانه‌‌های کوچه نیلوفر در محله اقدسیه تهران تفاوتی ندارد.

وقتی در برابر قرار می‌گیرم حجم عظیمی از سؤالات پیرامون مادر یک سیاست‌مدار بودن در سرم می‌چرخد اما به احترام چندین دهه کار خیر بانویی که بچه‌‌های خیریه "‌مامان فاطی"‌ خطابش می‌کنند سؤالات با رنگ و بوی سیاسی‌ام را کنار می‌گذارم و به سراغ سوالاتی می‌روم که بتواند شخصیت این مادر خیر را به تصویر بکشد؛ ‌مادری که به جز معصومه ابتکار معاون زنان و خانواده رئیس جمهور ده‌ها و شاید صدها فرزند دارد و در سن 84 سالگی هم هر روز ساعت 8 صبح به خیریه می‌آید تا به امور مربوط به بچه‌ها رسیدگی کند. بچه‌هایی که سالهاست بخش مهمی از دغدغه‌‌های مامان فاطی را به خود اختصاص داده‌اند.

اغلب اوقات ورود افراد خیر به کار خیر یک داستانی دارد. داستان خانم برزگر برای ورود به کار‌های خیر چه بوده است؟

از دوران کودکی شاهد کار‌های خیر پدر و مادرم بودم البته مادرم بیشتر چون به هر حال خانم بود و احساسات بیشتری داشت.  پدرم مالک بود و همیشه مادرم همراه زنان فامیل چرخ‌های‌شان را دور هم جمع می‌کردند و برای زنان و دختران کارگر لباس می‌دوختند. همچنین مادرم دختران این افراد را به خانه ما می‌آورد نه برای کار بلکه برای اینکه با ما بازی کنند و بعدها هم این دختران را به خانه بخت می‌فرستاد. بعدترها من با پسرعمه‌ام ازدواج کردم. بعد از ازدواج با دنیا آمدن فرزندم به امریکا رفتیم و 5-6 سالی در آنجا بودیم. شوهرم تز دکترایش را برای ناسا نوشت و آنها پیشنهاد کردند آنجا بمانیم و حاضر بودند ماهی 5 هزار دلار به همسرم حقوق بدهند اما او قبول نکرد و گفت می‌خواهم در کشور خودم خدمت کنم. وقتی به ایران بازگشتیم من ادامه تحصیل دادم و مسئول کتابخانه دانشکده مخابرات شدم. در مدت یک سال و اندی همه کتاب‌های این کتابخانه را کاتالوگ کردم و دیگر برایم روتین شده بود و ارضا نمی‌شدم. به همین خاطر از آنجا بیرون آمدم و به سمت کار‌های خیر رفتم.

 امور خیریه را با چه فعالیت‌هایی آغاز کردید؟

با کمک دوستانم کلاس‌هایی را برای زنان برگزار کردیم و کلاس‌های آشپزی،‌خیاطی و زبان انگلیسی که در کوچه کنار حسینیه ارشاد برگزار می‌شد و از خانم‌هایی که برای این کلاس‌های می‌آمدند پول می‌گرفتیم و خرج زنان سرپرست خانوار می‌کردیم. بعد از انقلاب ما برای نخستین بار در ایران کلاس‌های کمک‌های اولیه را راه انداختیم و برای راه انداختن این کلاس‌ها از شهید دکتر جریری کمک گرفتیم. ایشان تازه از زندان شاه آزاد شده بودند و از ایشان خواستیم تا بیاید و کمک‌های اولیه را درس بدهد. بعد از انقلاب از من خواستند بیا و مجموعه سازمان تربیتی شهرداری را به عهده بگیر. من چندان موافق نبودم و می‌گفتم کار من نیست اما در آن زمان نیروی پای کار کم بود و با همسرم هم صحبت کردم و ایشان هم گفتند قبول کن و با وجودی که کار بسیار سختی بود اما قبول کردم همکاری کنم.

 در ســـازمان تـــربیتی شهرداری چه مسئولیتی داشتید؟

در این سازمان حدود 2 هزار بچه و پرسنل وجود داشت. البته اسمش بچه بود از بچه‌‌های 4-5 ساله بودند تا 6-25 ساله! برای ساماندهی به اوضاع این بچه‌ها 10-15 خانه از کمیته گرفتم و ظرف مدت یک سال و نیم این بچه‌ها را به تناسب سن و سال و شرایط از هم تفکیک کردم.

 این بچه‌ها چطور از این مرکز سر در‌آورده بودند آیا بی سرپرست و یا بد سرپرست بودند؟

تعدادی از آنها بی سرپرست بودند و تعدادی هم خانواده داشتند اما خانواده‌ها با تصور اینکه این مرکز می‌تواند شرایط بهتری برای بچه‌هایشان فراهم کند آنها را به این مرکز شبانه روزی فرستاده بودند. به هر حال بخشی از این بچه‌ها را که خانواده داشتند یا در سنین بزرگسالی و بیست و چند ساله بودند فرستادیم تا به خانواده بازگردند و مستقل شوند و بقیه را ساماندهی کردیم.

ما به این بچه‌ها محبت می‌کردیم و آنها می‌دیدند که ما دوستشان داریم و دری قفل نیست که بروند با شانه بازش کنند. بچه‌ها را در مدارس مختلفی ثبت‌نام کردیم و سعی کردیم به آنها اعتماد به نفس بدهیم. در عین حال بچه‌ها را وادرا می‌کردیم کار کنند و سرشان گرم باشد. وقتی کمی بزرگ شدند دیدیم برای آرامش بیشتر این بچه‌ها بهتر است ازدواج کنند و همه این بچه‌ها را شوهر دادیم و زندگی‌‌های خوبی دارند و ما حتی نوه داریم و با ما در رفت و آمد هستند و اگر مشکلی داشته باشند کمکشان می‌کنیم. در این زمان بود که ما وقتی دیدیم که توانستیم موفق عمل کنیم تصمیم گرفتیم تا بچه‌ها را از سنین پایین‌تر بیاوریم. بنابراین یک گروه از بچه‌‌های 2 ساله را با هماهنگی دادستانی به مرکز آوردیم و تلاش کردیم برای این بچه‌ها خانواده پیدا کنیم که تحویل بچه‌ها به خانواده‌ها هم زیر نظر دادستانی بود.

 یعنی مرکز شما همکار بهزیستی است؟

 بله البته در آن زمان که سازمان بهزیستی وجود نداشت. تازه کارها در این زمینه شروع شده بود و من مشاور آقای فیاض بخش بودم. عقیده ما این است که بچه‌ها نباید در این خانه‌ها بمانند و باید به خانواده بروند؛‌ خانواده‌ای که قابل احترام است و مطمئن باشیم که عاشق هستند ودوست دارند بچه داشته باشند. این بچه‌ها هیچ گناهی ندارند مثل بچه‌‌های ما هستند و باید وقتی وارد جامعه می‌شوند از پدر، ‌مادر،‌ خواهر برادر و خانواده‌شان برای آنها بگویند.

پس رویکرد مرکز شما پیدا کردن خانواده برای بچه‌ها و تحویل دادن آنها به خانواده‌‌های متقاضی فرزند است. تاکنون چه تعدادی از این بچه‌ها را به خانواده سپرده‌اید؟

 بله همین طور است. ما تاکنون 2 هزار و 800 بچه را به خانواده‌‌های متقاضی تحویل داده‌ایم و در مواردی هم برایشان قیم پیدا کرده‌ایم و گاهی هم موفق شدیم خانواده این بچه‌ها را پیدا کنیم؛‌ عمه،‌خاله،‌دایی که قبول کرده‌اند تا سرپرستی این بچه‌ها را به عهده بگیرند و اگر لازم باشد به آنها کمک مالی هم می‌کنیم تا از بچه‌ها در داخل خانواده نگهداری شود.

به نظر من این بچه‌ها نباید در چنین مراکزی بمانند اما متاسفانه همین حالا هم ما 16-17 بچه داریم که برایشان خانواده‌ای پیدا نشده و هنوز در مرکز مانده‌اند و البته در این مسئله مقصر سازمان بهزیستی بود که در دولت نهم و دهم برای تحویل بچه‌ها به خانواده با ما همکاری نمی‌کردند. اینطوری هم خود بچه‌ها آزار می‌بینند و هم برای ما سخت است.

کاری که بهزیستی می‌کند و بچه‌ها را به خیریه‌‌های مختلف می‌دهد یک نوع کودک آزاری است. ما درون این بچه‌ها را لمس می‌کنیم. آن‌ها دوست دارند با خانواده زندگی کنند. هر قدر هم ما با آنها مهربان باشیم اما آنها تخلیه نمی‌شوند و به حضور در خانواده نیاز دارند.

 شما می‌گویید اینکه بچه‌ها به خانواده‌ها نمی‌روند، مقصر بهزیستی است اما بهزیستی تاکید دارد که قوانین فرزندخواندگی را تسهیل کرده است!

ما که در بطن کار هستیم می‌بینیم که اینقدر باید تلاش کنیم تا بتوانیم 4-5 بچه را بیاوریم به مرکز خودمان در حالی که باید از اینکه ما می‌خواهیم بچه‌ها را به مرکزی با 40 سال سابقه خوب و درخشان بیاوریم استقبال کنند اما به راحتی بچه‌ها را به ما نمی‌دهند.

 شما برای شناسایی و تحویل بچه‌ها به خانواده‌ها چه برنامه‌ای دارید؟

ما از ابتدای تأسیس این مرکز برای پیدا کردن خانواده و قیم برای بچه‌ها برنامه داشتیم و خانواده‌ها به ما مراجعه می‌کردند اما از وقتی بهزیستی به میان آمد دیگر ما مجوز سپردن بچه‌ها به خانواده‌ها را نداریم و خانواده‌ها هم از بهزیستی بسیار گله دارند که به آنها بچه نمی‌دهند. الان تعداد زیادی خیریه تأسیس شده که منافع مالی دارند. ما بچه‌ها را در اینجا مثل بچه‌‌های خودمان تربیت می‌کنیم و بچه من هر قدر هم مدرسه نزدیک باشد از مرکز تا مدرسه با همراهی مربی‌اش می‌رود.

 خانم برزگر شما در این مسیر چندین ساله حامیانی داشتید. درباره این حامیان و همراهی‌ها بگویید. اینکه همسرتان هیچ وقت شما را منع نمی‌کردند که وقت‌تان را برای خیریه صرف می‌کنید؟

همسرم خودش هم خیلی پای کار خیر بودند و با من همراهی زیادی داشتند به خصوص مواردی که کار مردانه و حضور ایشان ضروری بود. ما از همان سال اول کارمان یعنی سال 58 را به صورت قانونی شروع کردیم و به ثبت رساندیم و دکتر ابتکار از همان ابتدا عضو هیئت مدیره این مرکز بودند. به جز دکتر ابتکار،‌ مهندس خلیلی بوتان،‌آقای فرشچی (که خانم‌شان تاکنون هم با ما همراه هستند). خانم نعمت الهی و خانم حدادی هم با من همراه بودند. خانم حدادی که دو سال پیش فوت کرد در طول این سال‌ها یک شب در خانه خودش نخوابید وهمیشه در کنار بچه‌ها بود و برای اینکه بیشتر به بچه‌ها برسد از کارش در مجلس خود را بازنشسته کرد. الان هم خانم خسروشاهی و کارمندانمان با ما همراهی دارند. نوه من هم دوست دارد کمک کند و حالا با ما همراهی می‌کند. برای اینکه اینجا عشق مرکز کارمان است و حرمت برای بچه‌ها.

 در حال حاضر چند فرزند دارید؟

48  تا بچه در دو گروه سنی داریم. از 3 -7 سال که در یکی از ساختمان‌های مرکز هستند و سنین 15-16 سال که در همین ساختمان ساکنند. اگر من یک روز نیایم و بچه‌ها را نبینم آن روز برایم روز خوب و شادی نیست.

 بنیاد خیریه حضرت زینب(س) چه فعالیت‌های دیگری انجام می‌دهد؟

اینجا در عرض این 40 سال توسعه پیدا کرده است. در بخش فرهنگی مرکز بچه‌هایی که پدرندارند و با مادر زندگی می‌کنند و از هوش نسبی برخوردار هستند را تحت پوشش می‌گیریم و تا انتهای دانشگاه با آنها همراه هستیم و حتی برای ازدواجشان کمک می‌کنیم. یک مرکز دیگر هم در بومهن داریم که مجموعه فنی حرفه‌ای است کلاس‌های خیاطی،‌ قالیبافی،‌ کامپیوتر و زبان است و در کنار آن تولیدی ایجاد کرده‌ایم تا افرادی که کار یاد گرفته‌اند در آنجا مشغول به کار شوند.

 موفقیت بچه‌ها در کار و زندگی به طور یقین بهترین خروجی است که می‌تواند ثمربخشی تلاش شما را نشان دهد. سال‌های سال فعالیت شما در زمینه همراهی با بچه‌ها چه خروجی داشته است؟

بیش از 20 سال است که این کار را شروع کرده‌ایم و فارغ‌التحصیلان زیادی داشتیم و حتی مواردی داشتیم که بچه‌ها پی اچ دی (دکتری) گرفته‌اند و یک مورد از بچه‌ها که پی اچ دی گرفته در حال حاضر در بانک اسلامی دبی رئیس بانک است. دو مورد داریم که در حال حاضر در فلورانس درس می‌خوانند و از پول تو جیبی خودشان کلاس زبان ایتالیایی رفتند و بورسیه شدند.

 منابع مالی خیریه شما از کجا تأمین می‌شود؟

قسمتی از هزینه‌ها را با بازارچه‌هایی که در طول سال برگزار می‌کنیم تأمین می‌شود و خانم‌هایی با ما همکاری دارند و غذا و مربا و... می‌فروشند و برخی خانم‌ها هم برای ارائه کارشان از ما میز اجاره می‌کنند. این بازارچه‌ها در طول سال 3-4 دفعه برگزار می‌شود. بهزیستی هم یک مقدار به ما کمک می‌کند که البته خیلی ناچیز است و بخشی هم از کمک‌های مردمی تأمین می‌شود. ما حداقل بین 350 - 400 میلیون تومان هزینه داریم. هر 4-5 بچه با یک مربی هستند و ما 40 نفر پرسنل داریم. کلاس‌های قرآن و کلاس‌های متنوع برای بچه‌ها می‌گذاریم.

 احتمالاً برای استخدام مربی هم شرایط سختی می‌گذارید.

بله قطعاً. اولین شرط ما عشق به بچه‌هاست و دوم انجام فرائض دینی. چون به هر حال بچه‌ها از مربی‌هایشان الگو می‌گیرند.

 بچه‌‌های شما همه دختر هستند؟

بله قبلاً فقط دختر بودند اما حالا که بهزیستی تعداد زیادی پسر بچه دارد، امسال برای نخستین بار پسر بچه‌ها هم به مرکز آمده‌اند که یک تعدادی‌شان را به خانواده‌ها واگذار کرده‌ایم.

 چقدر با بچه‌هایی که به خانواده واگذار می‌شوند ارتباط دارید آیا نظارت می‌شود که وضعیت بچه‌ها در این خانواده‌ها چگونه است؟

بله ما برخوردمان با خانواده جوری است که اگر هر موقع مشکلی داشته باشند با ما در ارتباط هستند. البته خیلی وقت‌ها هم خانواده خود بچه‌ها پیدا شده‌اند، اما بچه‌ها پیش خانواده‌هایشان نرفته‌اند و گفته‌اند اینها اگر ما را دوست داشتند رهایمان نمی‌کردند.

 از بین بچه‌هایی که اینجا بوده‌اند کسانی هستند که برگردند و به شما کمک کنند؟

بله چهار نفر هستند که می‌آیند و کمک می‌کنند. البته اینها خودشان خانواده دارند و باید بیشتر به خانواده‌‌های خودشان برسند.

 من تبلیغات زیادی از خیریه شما ندیدم. چرا؟

بله ما تبلیغات زیادی نداریم زیرا حرمت بچه‌ها برایمان مهم‌تر است. افرادی هم که کمک می‌کنند افراد محدودی هستند. تنها در هنگام برگزاری بازارچه است که تبلیغ می‌کنیم.

خیریه شما با حاشیه همراه نبوده است به جز یک مورد که چند سال پیش اتفاق افتاد و از سوی یکی از رسانه‌‌های بیگانه مطرح شد که خیریه شما محل ملاقات‌های خصوصی خانم ابتکار است. جریان این حاشیه چه بود؟

خانم ابتکار چون خوب کار می‌کند و دزد هم نیست همه چیز برایش می‌گویند.

 درباره ساختمان چطور؟ اینکه گفته می‌شود ساختمان خیریه شما مصادره‌ای است؟

ما ساختمان خیریه را از کمیته گرفتیم و شهید شاه آبادی آنرا به ما دادند.

 با توجه به اینکه شما مشکلات زنان سرپرست خانوار و خانواده‌‌های دارای مشکلات اقتصادی را از نزدیک دیده‌اید و لمس کرده‌اند آیا مواردی پیش آمده که از خانم ابتکار با توجه به مسئولیتی که در دولت دارند برای حل مشلات مراجعه کنندگانتان کمک بگیرید؟

نه اصلاً ایشان هیچ گونه کمکی به بنیاد ندارد و فقط عضو هیئت امنای اینجا هست آن هم من از ایشان خواستم.

 خانم برزگر قصد بازنسشته شدن ندارید؟ تا کی بنا دارید کارتان را ادامه دهید؟

من تا زنده‌ام دوست دارم کارم را ادامه دهم و زندگی‌ام به این بچه‌ها وابسته است.

اغلب اوقات ورود افراد خیر به کار خیر یک داستانی دارد. داستان خانم برزگر برای ورود به کار‌های خیر چه بوده است؟

از دوران کودکی شاهد کار‌های خیر پدر و مادرم بودم البته مادرم بیشتر چون به هر حال خانم بود و احساسات بیشتری داشت.  پدرم مالک بود و همیشه مادرم همراه زنان فامیل چرخ‌های‌شان را دور هم جمع می‌کردند و برای زنان و دختران کارگر لباس می‌دوختند. همچنین مادرم دختران این افراد را به خانه ما می‌آورد نه برای کار بلکه برای اینکه با ما بازی کنند و بعدها هم این دختران را به خانه بخت می‌فرستاد. بعدترها من با پسرعمه‌ام ازدواج کردم. بعد از ازدواج با دنیا آمدن فرزندم به امریکا رفتیم و 5-6 سالی در آنجا بودیم. شوهرم تز دکترایش را برای ناسا نوشت و آنها پیشنهاد کردند آنجا بمانیم و حاضر بودند ماهی 5 هزار دلار به همسرم حقوق بدهند اما او قبول نکرد و گفت می‌خواهم در کشور خودم خدمت کنم. وقتی به ایران بازگشتیم من ادامه تحصیل دادم و مسئول کتابخانه دانشکده مخابرات شدم. در مدت یک سال و اندی همه کتاب‌های این کتابخانه را کاتالوگ کردم و دیگر برایم روتین شده بود و ارضا نمی‌شدم. به همین خاطر از آنجا بیرون آمدم و به سمت کار‌های خیر رفتم.

 امور خیریه را با چه فعالیت‌هایی آغاز کردید؟

با کمک دوستانم کلاس‌هایی را برای زنان برگزار کردیم و کلاس‌های آشپزی،‌خیاطی و زبان انگلیسی که در کوچه کنار حسینیه ارشاد برگزار می‌شد و از خانم‌هایی که برای این کلاس‌های می‌آمدند پول می‌گرفتیم و خرج زنان سرپرست خانوار می‌کردیم. بعد از انقلاب ما برای نخستین بار در ایران کلاس‌های کمک‌های اولیه را راه انداختیم و برای راه انداختن این کلاس‌ها از شهید دکتر جریری کمک گرفتیم. ایشان تازه از زندان شاه آزاد شده بودند و از ایشان خواستیم تا بیاید و کمک‌های اولیه را درس بدهد. بعد از انقلاب از من خواستند بیا و مجموعه سازمان تربیتی شهرداری را به عهده بگیر. من چندان موافق نبودم و می‌گفتم کار من نیست اما در آن زمان نیروی پای کار کم بود و با همسرم هم صحبت کردم و ایشان هم گفتند قبول کن و با وجودی که کار بسیار سختی بود اما قبول کردم همکاری کنم.

 در ســـازمان تـــربیتی شهرداری چه مسئولیتی داشتید؟

در این سازمان حدود 2 هزار بچه و پرسنل وجود داشت. البته اسمش بچه بود از بچه‌‌های 4-5 ساله بودند تا 6-25 ساله! برای ساماندهی به اوضاع این بچه‌ها 10-15 خانه از کمیته گرفتم و ظرف مدت یک سال و نیم این بچه‌ها را به تناسب سن و سال و شرایط از هم تفکیک کردم.

 این بچه‌ها چطور از این مرکز سر در‌آورده بودند آیا بی سرپرست و یا بد سرپرست بودند؟

تعدادی از آنها بی سرپرست بودند و تعدادی هم خانواده داشتند اما خانواده‌ها با تصور اینکه این مرکز می‌تواند شرایط بهتری برای بچه‌هایشان فراهم کند آنها را به این مرکز شبانه روزی فرستاده بودند. به هر حال بخشی از این بچه‌ها را که خانواده داشتند یا در سنین بزرگسالی و بیست و چند ساله بودند فرستادیم تا به خانواده بازگردند و مستقل شوند و بقیه را ساماندهی کردیم.

ما به این بچه‌ها محبت می‌کردیم و آنها می‌دیدند که ما دوستشان داریم و دری قفل نیست که بروند با شانه بازش کنند. بچه‌ها را در مدارس مختلفی ثبت‌نام کردیم و سعی کردیم به آنها اعتماد به نفس بدهیم. در عین حال بچه‌ها را وادرا می‌کردیم کار کنند و سرشان گرم باشد. وقتی کمی بزرگ شدند دیدیم برای آرامش بیشتر این بچه‌ها بهتر است ازدواج کنند و همه این بچه‌ها را شوهر دادیم و زندگی‌‌های خوبی دارند و ما حتی نوه داریم و با ما در رفت و آمد هستند و اگر مشکلی داشته باشند کمکشان می‌کنیم. در این زمان بود که ما وقتی دیدیم که توانستیم موفق عمل کنیم تصمیم گرفتیم تا بچه‌ها را از سنین پایین‌تر بیاوریم. بنابراین یک گروه از بچه‌‌های 2 ساله را با هماهنگی دادستانی به مرکز آوردیم و تلاش کردیم برای این بچه‌ها خانواده پیدا کنیم که تحویل بچه‌ها به خانواده‌ها هم زیر نظر دادستانی بود.

 یعنی مرکز شما همکار بهزیستی است؟

 بله البته در آن زمان که سازمان بهزیستی وجود نداشت. تازه کارها در این زمینه شروع شده بود و من مشاور آقای فیاض بخش بودم. عقیده ما این است که بچه‌ها نباید در این خانه‌ها بمانند و باید به خانواده بروند؛‌ خانواده‌ای که قابل احترام است و مطمئن باشیم که عاشق هستند ودوست دارند بچه داشته باشند. این بچه‌ها هیچ گناهی ندارند مثل بچه‌‌های ما هستند و باید وقتی وارد جامعه می‌شوند از پدر، ‌مادر،‌ خواهر برادر و خانواده‌شان برای آنها بگویند.

پس رویکرد مرکز شما پیدا کردن خانواده برای بچه‌ها و تحویل دادن آنها به خانواده‌‌های متقاضی فرزند است. تاکنون چه تعدادی از این بچه‌ها را به خانواده سپرده‌اید؟

 بله همین طور است. ما تاکنون 2 هزار و 800 بچه را به خانواده‌‌های متقاضی تحویل داده‌ایم و در مواردی هم برایشان قیم پیدا کرده‌ایم و گاهی هم موفق شدیم خانواده این بچه‌ها را پیدا کنیم؛‌ عمه،‌خاله،‌دایی که قبول کرده‌اند تا سرپرستی این بچه‌ها را به عهده بگیرند و اگر لازم باشد به آنها کمک مالی هم می‌کنیم تا از بچه‌ها در داخل خانواده نگهداری شود.

به نظر من این بچه‌ها نباید در چنین مراکزی بمانند اما متاسفانه همین حالا هم ما 16-17 بچه داریم که برایشان خانواده‌ای پیدا نشده و هنوز در مرکز مانده‌اند و البته در این مسئله مقصر سازمان بهزیستی بود که در دولت نهم و دهم برای تحویل بچه‌ها به خانواده با ما همکاری نمی‌کردند. اینطوری هم خود بچه‌ها آزار می‌بینند و هم برای ما سخت است.

کاری که بهزیستی می‌کند و بچه‌ها را به خیریه‌‌های مختلف می‌دهد یک نوع کودک آزاری است. ما درون این بچه‌ها را لمس می‌کنیم. آن‌ها دوست دارند با خانواده زندگی کنند. هر قدر هم ما با آنها مهربان باشیم اما آنها تخلیه نمی‌شوند و به حضور در خانواده نیاز دارند.

 شما می‌گویید اینکه بچه‌ها به خانواده‌ها نمی‌روند، مقصر بهزیستی است اما بهزیستی تاکید دارد که قوانین فرزندخواندگی را تسهیل کرده است!

ما که در بطن کار هستیم می‌بینیم که اینقدر باید تلاش کنیم تا بتوانیم 4-5 بچه را بیاوریم به مرکز خودمان در حالی که باید از اینکه ما می‌خواهیم بچه‌ها را به مرکزی با 40 سال سابقه خوب و درخشان بیاوریم استقبال کنند اما به راحتی بچه‌ها را به ما نمی‌دهند.

 شما برای شناسایی و تحویل بچه‌ها به خانواده‌ها چه برنامه‌ای دارید؟

ما از ابتدای تأسیس این مرکز برای پیدا کردن خانواده و قیم برای بچه‌ها برنامه داشتیم و خانواده‌ها به ما مراجعه می‌کردند اما از وقتی بهزیستی به میان آمد دیگر ما مجوز سپردن بچه‌ها به خانواده‌ها را نداریم و خانواده‌ها هم از بهزیستی بسیار گله دارند که به آنها بچه نمی‌دهند. الان تعداد زیادی خیریه تأسیس شده که منافع مالی دارند. ما بچه‌ها را در اینجا مثل بچه‌‌های خودمان تربیت می‌کنیم و بچه من هر قدر هم مدرسه نزدیک باشد از مرکز تا مدرسه با همراهی مربی‌اش می‌رود.

 خانم برزگر شما در این مسیر چندین ساله حامیانی داشتید. درباره این حامیان و همراهی‌ها بگویید. اینکه همسرتان هیچ وقت شما را منع نمی‌کردند که وقت‌تان را برای خیریه صرف می‌کنید؟

همسرم خودش هم خیلی پای کار خیر بودند و با من همراهی زیادی داشتند به خصوص مواردی که کار مردانه و حضور ایشان ضروری بود. ما از همان سال اول کارمان یعنی سال 58 را به صورت قانونی شروع کردیم و به ثبت رساندیم و دکتر ابتکار از همان ابتدا عضو هیئت مدیره این مرکز بودند. به جز دکتر ابتکار،‌ مهندس خلیلی بوتان،‌آقای فرشچی (که خانم‌شان تاکنون هم با ما همراه هستند). خانم نعمت الهی و خانم حدادی هم با من همراه بودند. خانم حدادی که دو سال پیش فوت کرد در طول این سال‌ها یک شب در خانه خودش نخوابید وهمیشه در کنار بچه‌ها بود و برای اینکه بیشتر به بچه‌ها برسد از کارش در مجلس خود را بازنشسته کرد. الان هم خانم خسروشاهی و کارمندانمان با ما همراهی دارند. نوه من هم دوست دارد کمک کند و حالا با ما همراهی می‌کند. برای اینکه اینجا عشق مرکز کارمان است و حرمت برای بچه‌ها.

 

برچسب ها: والدین، مادر، فرزند، زندگی آنلاین، کودکان بی سرپرست، خانم فاطمه برزگر، خیریه تعداد بازديد: 540 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز