به قلم : سیده مریم سیدان
تحریریه زندگی آنلاین : کودکان شکلهای گوناگون خشونت، استثمار و سوءاستفاده را تجربه میکنند؛ موضوعی که در سراسر جهان و در مکانهایی مانند خانه، مدرسه و جامعه که کودکان باید بیشترین امنیت را داشته باشند، اتفاق میافتد. خشونت علیه کودکان میتواند فیزیکی، عاطفی یا جنسی باشد و در بسیاری از موارد، کودکان بهوسیله نزدیکان یا افرادی که به آنها اعتماد دارند، آسیب میبینند.
در طول درگیریهای مسلحانه، بلایای طبیعی و سایر شرایط اضطراری، کودکان ممکن است مجبور به ترک خانههای خود شوند، برخی از خانوادههای خود جداشده و در طول مسیر در معرض استثمار و سوءاستفاده قرار میگیرند. آنها با خطر آسیب و مرگ مواجه هستند و حتی ممکن است توسط نیروهای مسلح استخدام شوند. در مورد دختران وزنان اما خطر خشونت و آسیب جنسی در این شرایط افزایش پیدا میکند.
اقدامات فرهنگی مضر و آسیبزا خطر بزرگ دیگری را در نقاط مختلف جهان برای کودکان ایجاد میکند. صدها میلیون دختر قربانی کودک همسری قرار میگیرند؛ موضوعی که در سطح بینالمللی بهعنوان نقض حقوق بشر به رسمیت شناختهشده است.
یکی از شکلهای متفاوت کودکآزاری که در دهههای اخیر و با افزایش روند طلاق بهشدت گسترشیافته تخریب شخصیت یک والد به دست والد دیگر در خانوادههاست. یکی از شکلهای متفاوت کودکآزاری که در دهههای اخیر و با افزایش روند طلاق بهشدت گسترشیافته تخریب شخصیت یک والد به دست والد دیگر در خانوادههاست. این معضل در طول زندگی عادی و روزمره برخی از خانوادهها به چشم میخورد اما تشدید تنش بین والدین و اوجگیری اختلاف، طلاق، یا ادامه روند حقوقی حضانت فرزند احتمال پیش آمدن آن را افزایش میدهد.
ازجمله خشونتهایی که توسط والدین صورت میگیرد، اقداماتی است که یکی از والدین برای دور شدن کودک از والد دیگر انجام میدهد. بدگویی از طرف مقابل یا خطرناک جلوه دادن او دو نمونه بارز این اقدامات است؛ رفتاری که میتوانند ازلحاظ شدت و ضعف یا محتوا متفاوت باشند اما همیشه برای رسیدن به یک هدف یعنی بیاعتبار کردن یکی از والدین در ذهن کودک صورت میگیرند.
بهاینترتیب کودک یکی از والدین خود را بهطور مداوم تحقیر کرده و از وی دور میشود. «ریچارد گاردنر» روانپزشک حوزه کودک و استاد دانشگاه کلمبیا که در دهه ۱۹۸۰ در بیش از ۴۰۰ دادگاه حضانت کودکان شهادت داده بود، بر این پدیده رفتاری نام «سندرم بیگانگی از والد» را نهاد و آن را به اسم خود به ثبت کرد.
بیشتربخوانید:
سرکشی در نوجوان نتیجه رفتار والدین است
کودکان همانند سلاح در خانواده
تارنمای «کانورسیشن» در گزارشی با عنوان «وقتی والدین بچهها را به سلاح تبدیل میکنند، تاوان آن را همه پس میدهند»، نوشت: یکی از راههای اعمال خشونت خانگی علیه کودکان میتواند این باشد که یکی از والدین از کودک بهعنوان سلاحی علیه همسر خود استفاده کند؛ موضوعی که به دلیلهای گوناگون میتواند برای کودک آسیبزا باشد.
هرساله نزدیک به ۵.۷ میلیون مورد خشونت خانگی در ایالاتمتحده به ثبت میرسد که در برخی از آنها، مادران و پدران از کودکان خود برای آسیبرساندن به همسرانشان استفاده میکنند. این رفتار میتواند شامل تحتفشار قرار دادن مستقیم کودک برای جاسوسی از طرف مقابل یا تهدید همسر مورد آزار باشد که در صورت ترک رابطه، دیگر اجازه دیدار با فرزند را نخواهد داشت.
راه دیگری که پدر و مادر میتوانند از کودک بهعنوان سلاح استفاده کنند، این است که کودک را علیه یکدیگر قرار دهند.
در این حالت، آزارگر به کودک این باور را میدهد که همسرشان که مورد آزار قرارگرفته دیگر هرگز کودک را دوست ندارد یا برای بودن در کنار او خطرناک و ناامن است. بهاینترتیب، آزارگر ذهن کودک را خراب کرده و حتی کودک را متقاعد میکند که قربانی خشونت قرارگرفته است.
نتیجه این فرآیند همان چیزی است که روانشناسان آن را «بیگانگی از والدین» مینامند. کودک بهشدت نسبت به والدین احساس بیگانگی، خیانت، صدمه و عصبانیت میکند؛ احساسی شبیه به یک معشوق طردشده اما بدتر از آن زیرا این امر در ارتباط با پدر یا مادری است که کودک به او وابستگی اولیه داشته و نیمی از هویت وی را تشکیل میدهد.
بیشتربخوانید:
چرا کودکان «لجبازی» میکنند؟
بچه های خود محور!
آنچه در ادامه اتفاق میافتد، مجموعهای از آسیبهای زیر است که بهطور مستقیم کودکان را هدف قرار میدهد:
از دست دادن اعتمادبهنفس
وقتی این اتفاق میافتد، محققان به این رخداد «سلاح سازی کودک» میگویند. در این مسیر، کودک اعتماد خود را به خاطرهها یا تجربههایش با والد مورد آزار، از دست میدهد، زیرا با آنچه آزارگر برای وی تعریف میکند در تضاد است. بسیاری از بزرگسالانی که در کودکی به این دلیل از والدینشان دور شدند، اعلام کردند احساس درماندگی و مشکلاتی در اعتماد به دیگران دارند.
از دست رفتن معصومیت و بیگناهی کودکان
والدین بد سرپرست میتوانند با قرار دادن کودک در معرض عقاید و رفتارهایی که بههیچعنوان مناسب نیستند، بیگناهی و معصومیت کودک را از بین ببرند. آزارگر ممکن است از کودک بخواهد تصمیمی در سطح بزرگسالان بگیرد؛ مانند انتخاب زندگی فقط با یکی از والدین. والدین بد سرپرست همچنین اغلب میتوانند نیازهای رشدی کودک مانند تشویق به استقلال را نادیده بگیرند و گاهی کودک را به توجه به نیازهای والدین وادار کنند.
بیشتربخوانید:
کودک ؛ بازی و تربیت اخلاقی
از دست رفتن ارتباط کودک با والدین
هنگامیکه کودک از والدین خود دور میشود، نیمی از هویتش را انکار میکند زیرا آسیبدیده و عصبانی است و اذعان به این قطع ارتباط بسیار دردناک است. این از دست دادن ارتباط، اثرهای منفی کوتاهمدت و بلندمدتی مانند غم و اندوه حلنشده و عزتنفس پایین را با خود به همراه دارد.
از دست دادن پیوندهای خانوادگی در سطح گسترده
همانگونه که کودک از والدین مورد آزار، بیشتر دور میشود، این احتمال وجود دارد که روابط خود
را با دیگر اعضای خانواده، فامیل و اجتماع نیز از دست بدهد.
بنابراین، کودک از انواع تجربهها و فرصتهایی که این افراد مرتبط میتوانند فراهم کنند، مانند حمایت اجتماعی یا فرصتهای حرفهای ممکن، خود را محروم میسازد.
از دست دادن ارتباط اجتماعی
برخی از این والدین فرزندان خود را ازنظر اجتماعی منزوی میکنند. بهعنوان نمونه، آنها کودکانشان را در خانه آموزش میدهند، دوستیهایشان را محدود میکنند یا حتی آنها را به شهر یا کشوری دیگر منتقل میکنند یا او را میربایند. هنگامیکه این اتفاق میافتد، کودک همه ارتباطات اجتماعی، آموزشی، تفریحی و فرهنگی قبلی خود را از دست میدهد.
بیشتربخوانید:
قبل از تنبیه کردن فرزندتان این مطلب را بخوانید!
گفتن این 11 نکته به کودکان ممنوع!
بیگانگی با والدین، شکل ناشناخته خشونت خانوادگی
رفتار نسنجیده والدین با کودکان که پیشتر به مواردی از آن اشاره شد درنهایت به بیگانگی فرزندان با والدین منجر میشود. تارنمای (doi.apa) در گزارشی با عنوان «رفتارهایی مبتنی بر بیگانگی با والدین، شکل ناشناخته خشونت خانوادگی»، نوشت: باوجود تأثیرگذاری این معضل بر میلیونها خانواده در سراسر جهان، بیگانگی با والدین در بیشتر موارد بهوسیله متخصصان حقوقی و حوزه بهداشت بهعنوان نوعی خشونت خانوادگی پذیرفتهنشده یا رد شده است. مانند سایر اشکال خشونت خانوادگی، بیگانگی والدین عواقب جدی و منفی برای اعضای خانواده دارد.
بر اساس مطالعات انجامشده توسط روانشناسان، مشخصشده بدگویی، توهین، تحقیر و انتقاد افراطی و تخریب یکی از والدین توسط دیگری برای جلبتوجه کودک، علاوه بر ایجاد آشفتگی و تناقض ذهنی و روحی در وی، نوعی حس نفرت و کینه را در ذهن و روان کودک بنیان مینهد که بیشتر در عمق وجود او ریشه دوانده و بزرگسالی وی را تحت تأثیر قرار میدهد.
این معضل در بزرگسالی زندگی فرد را با مشکلات پیچیدهای مواجه کرده و گاهی منجر به تخریب زندگی آینده وی میشود. روانشناسان بر این باورند که این نفرت میتواند منجر شود که کودک از دیگر همجنسهای والد بیگانه شده نیز متنفر شود، بهویژه اگر والد بیگانه شده جنس مخالف کودک باشد.
بررسیها نشان میدهد بیشتر کودکان و نوجوانانی که بهصورت پیوسته تحت تأثیر بدگوییها از پدر یا مادرشان بودند، عزتنفس کافی ندارند، دچار اضطراباند و گاهی به افسردگی یا حتی به نفرت از خود گرفتار میشوند.
تارنمای (gavinpublishers) در گزارشی با عنوان «بیگانگی والدین؛ شکل جدی آزار روانی کودک و یک مشکل بهداشتی در سراسر جهان»، آورد: بیگانگی با والدین بیشتر در شرایط پرتنش طلاق رخ میدهد که با مداخله قاطعانه سازمان حمایت از کودک و دادگاه خانواده با همکاری روانشناس متخصص قابلرفع است. اگرچه تاکنون حدود ۳۰۰ مقاله حرفهای، فصلنامه و کتاب و همچنین مطالعات تجربی در سراسر جهان در این زمینه منتشرشده اما هنوز آگاهی کافی نسبت به آن وجود ندارد.
به رسمیت نشناختن بیگانگی والدین بهعنوان یک مشکل جدی، عملکرد حرفهای متخصصان و رسیدگی مناسب به آن را در قانون مربوط به روابط والدین-فرزند دشوار میکند. نبود آگاهی از مشکل در عرصه سیاسی، جامعه و در میان متخصصان، خطر ابتلای کودک به علائم روانی بیرونی یا درونی را افزایش میدهد.
این معضل میتواند به اختلالهای گوشهگیر شدن، اضطراب، اختلال در غذا خوردن، اعتیاد، اختلال مربوط به استرس پس از سانحه، دورههای افسردگی یا دلبستگی، اختلال هویتی- شخصیتی و سایر اختلالهای روانپزشکی و جسمی شود.
با توجه به تجربههای غمانگیز و اثرات روانی معضل بیگانگی والدین، این امر را نمیتوان بهعنوان یک امر خصوصی خانوادگی در نظر گرفت. در موارد جدایی با درگیری بالا بین والدین، تنشهای هنگام طلاق و سایر زمینههای تعارض که در آن کودکان مورداستفاده میگیرند، خطر ایجاد بیگانگی والدین وجود دارد.
بنابراین برای رفع این مشکل حاد و چالشبرانگیز، همکاری اولیه و فعال میانرشتهای همه دستگاههای مربوطه ضروری است. مسئله روانشناختی بیگانگی با والدین باید بهطور عمیق موردبررسی قرار گیرد. مشاوره روانی اجباری، مداخلات دستوری یا تقابلی و اقدامات ساختاری دادگاه خانواده همچون انتقال حضانت در این راستا ضروری به نظر میرسد. بیگانگی والدین یک موضوع در حوزه حضانت است اما یک موضوع حمایتی نیز محسوب میشود.
نهادهای نظارتی اداره بهزیستی کودک و دادگاه خانواده در این مورد باید موظف شوند که در این زمینه اقدامات لازم را انجام دهند. تشخیص و مداخله باید به همان سرعتی که در مورد دیگر اشکال سوءاستفاده از کودکان همچون سوءاستفاده جنسی، آزار فیزیکی و بیتوجهی رخ میدهد باید توسط یک متخصص باتجربه در این زمینه انجام شود.
نادیده گرفتن بیگانگی والدین بهعنوان نوعی کودکآزاری روانی و خشونت خانوادگی، عملی غیراخلاقی است. مرجع نهایی که میتواند تصمیم بگیرد که روند این معضل را متوقف کند یا همچنان آن را تداوم بخشد، دادگاه خانواده با همکاری کارشناسان متخصص روانشناسی-روانپزشکی دادگاه خانواده است.
راهکار چیست؟
برای دوستان و خویشاوندان، موقعیتی که در آن از کودکان بهعنوان سلاح استفاده میشود، میتواند گیجکننده یا حتی عکس آن چیزی باشد که در حقیقت اتفاق میافتد. این افراد ممکن است نقش آزارگر را تشخیص ندهند و فکر کنند که والد مورد آزار درواقع بهگونهای مقصر است اما آن افراد خارجی که ارتباط نزدیکی با این خانوادهها دارند، بهترین موقعیت را برای کمک به خانواده برای شکستن چرخه خشونت و یافتن راههایی برای محافظت از کودک دارند.
آنان باید بدانند که وقتی والدین اشتباهی را به دلیل آزار و اذیت سرزنش میکنند، کودک همچنان از مشکلات رنج میبرد. حتی متخصصان سلامت روان همیشه وضعیت را بهدرستی ارزیابی نمیکنند و درمان را روی رابطه کودک با والدین مورد آزار متمرکز میکنند درحالیکه تأثیر مداوم آزارگر را نادیده میگیرند. باید به این امر توجه داشت، تا زمانی که از کاربرد کودکان بهعنوان یک سلاح در دستان والدین جلوگیری نشود، بسیاری از روابط خانوادگی شکننده باقی خواهند ماند.