Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 05:54

17
اسفند
آسیب‌شناسی قتل‌های ناموسی

آسیب‌شناسی  قتل‌های ناموسی

دخترکشی، حکایت از مرگ و رنج دخترانی دارد که قربانی خشونت و تعصبات عرفی یا قومی هستند. قتل دختران در خانواده، ریشه در آداب‌ورسوم و سنت‌های قومی و قبیله ای دارد که برآمده از نوعی ارزش و هنجار مردانه و زن ستیزانه است

به قلم : شیوا مدرس‌زاده - مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه زنان

 

تحریریه زندگی آنلاین : دخترکشی، حکایت از مرگ و رنج دخترانی دارد که قربانی خشونت و تعصبات عرفی یا قومی هستند. قتل دختران در خانواده، ریشه در آداب‌ورسوم و سنت‌های قومی و قبیله ای دارد که برآمده از نوعی ارزش و هنجار مردانه و زن ستیزانه است تا همواره گناه را بر گردن زنان بیاندازد. دختران به نام ناموس توسط مردانی از جامعه به قتل می رسند که اغلب در پس این خشونت عامدانه و به‌پاس آنچه غیرت و شرف اجتماعی می نامند، مهر تأیید می گیرند. در این فرهنگ، مردان هر کاری که بخواهند مرتکب می شوند و هیچ‌کس حق تعرض به آن‌ها را ندارد، همین‌که زن مورد ظن و گمان واقع شود کافی است تا مستحق مواجهه با عقوبتی مواجه باشد؛ این نگاه تا جایی پیش رفته است که جامعه ای عاری از صلح را برای این گروه از دختران رقم‌زده است. قاتلین ناموسی اغلب برای دوری از سرزنش‌ها و فشارهای وارده توسط سایرین مرتکب قتل می شوند؛ حال‌آنکه ممکن است خودشان هم قصد به قتل رساندن نوامیس خود را نداشته یا مقتول را مستحق مرگ نمی دانسته اند ولی تحت‌فشار وارده از سوی جامعه ی سنتی و برای رهایی از برچسب بی غیرتی و نامردی و...، مرتکب قتل می شوند و تحت لوای انجام این تکلیف به‌ظاهر عرفی یا شرعی خود عمل ارتکابی را توجیه می کنند.

بیشتربخوانید:

اسرار تازه از قتلگاه مخوف دختران در تهران

 

 

 

دخترکشی به‌مثابه واقعیت اجتماعی

دخترکشی از مصادیق بارز جرم قتل عمد است و می توان آن را از زوایا و ابعاد مختلف حقوقی، روان شناختی و جامعه‌شناسی واکاوی کرد. در این میان جامعه شناسان در تلاش‌اند تا از منظر اجتماعی به این مسئله بنگرند و اغلب معتقدند دخترکشی و اساساً قتل، یک پدیده ی اجتماعی است و از همین رو می‌بایست به‌عنوان «واقعیت اجتماعی» موردتوجه قرار گیرد.

این پدیده همچون اشکال دیگر خشونت و قتل، یکی از انواع آسیب‌های اجتماعی محسوب می شود و به این جهت که بیشتر در تعاملات بین شخصی و بین گروهی با افراد نزدیک رخ می دهد و امنیت اجتماعی افراد خانواده، خویشان و گروه ها را در معرض خطر قرار می دهد، ماهیتی اجتماعی دارد.

پدیده ی تلخ دخترکشی در برخی از جوامع، حاصل هنجارهای غیررسمی (عرف) است که به‌جای آنکه همراه با هنجارهای رسمی (قانون) باشند، در تقابل با یکدیگر عمل می کنند. در حقیقت هر رفتار اجتماعی می‌بایست از طریق هنجارها و قوانین خاصی اداره شود و اگر افراد جامعه به قوانین، مقررات و هنجارهای اجتماعی که رفتار آن‌ها را سمت‌وسو می دهند، مقید نباشند، فعالیت های انسانی متوقف یا دچار هرج‌ومرج خواهد شد.

 بر این اساس فردی که مرتکب قتل ناموسی می شود، در راستای رعایت هنجار اجتماعی خود، قصد دارد ضمن حفظ آبرو و شرف ازدست‌رفته‌ی خود و خانواده اش، در مقام محاکمه و مجازات هم برآمده و فردی که آبروی خانوادگی وی را خدشه دار نموده و به تصورش، هنجارشکنی نموده، مجازات نماید؛ به همین دلیل گروه های اجتماعی پیرامون او نیز از فعل او حمایت می‌کنند و درنتیجه این احتمال وجود دارد که بروز این قتل را به مراجع انتظامی و قضایی گزارش نکنند و درنهایت با فزونی فراوانی آن، گسترش خرده‌فرهنگ خشونت را موجب شوند و درنهایت نظم اجتماعی را بر هم زنند.

 

آنجا که وجدان جمعی جریحه‌دار می‌شود

«جرم» به معنای جامعه شناختی کلمه، چیزی نیست جز کرداری که وجدان جمعی آن را ممنوع می داند و مهم نیست که ناظران چند قرن پس از واقعه یا متعلق به جامعه ای دیگر، پدیده دخترکشی را کرداری معصومانه بدانند یا نه، بلکه آنچه اهمیت دارد، جریحه دار نشدن وجدان جمعی از سوی یکایک افراد اعم از مردان و زنان آن جامعه است.

این گروه از مردان برای حفظ همبستگی اجتماعی و پیروی از وجدان جمعی، دختران خود را به کام مرگ می کشانند و زنان با پنهان‌سازی خشونت، خشونتی مضاعف علیه دخترانشان روا می‌دارند و در این مسیر مردان را همراهی می‌کنند، بی‌آنکه نقشی بازدارنده داشته باشند؛ درنتیجه چرخه ی پدیده دخترکشی بازنمی‌ایستد و در این فرآیند شاهد افزایش قتل های پنهان و آشکار در جوامع سنتی و مدرن خواهیم بود.

در جهان مدرن، با خصوصی شدن خشونت روبرو هستیم که خود شامل دو وجه است: اول) افزایش خشونت هایی که بیشتر از سوی افراد انجام می شود تا گروه ها؛ دوم) افزایش میزان خشونت میان افرادی که از میزانی از آشنایی و فامیل بودن و صمیمیت برخوردارند تا افراد غریبه.

 در دنیای مدرن پای فرد یا افراد سوم به منازعه کشیده نمی شود و خشونت کمتری مشاهده می شود زیرا اکثر خشونت ها در محیط خانه و حاصل منازعه میان افراد خانواده است؛ خشونت علیه افراد نزدیک می تواند در موارد زیادی به‌عنوان شکلی از خودیاری گری شناخته شود که طی آن‌یک فرد می کوشد درجه ای از کنترل را بر دیگری اعمال کند که با افزایش میزان کنترل گری منجر به قتل افراد خواهد شد.

 بیشتربخوانید:

فرزندکشی مذبوحانه!

 

 

چه باید کرد؟

حال با توجه به آنچه در مورد عوامل و عاملین پدیده دخترکشی مطرح شد، با این پرسش‌ها مواجهیم که چه باید کرد؟ و کدام عنصر، در مقابل جریحه دار شدن وجدان جمعی قدرت بازدارنده یا حتی تعدیل کننده دارد؟ همچنین چگونه می توان در مقابل دلایلی که منجر به قتل دختران می‌شود را گرفت؟ و در آخر چگونه می‌توان سکوت و پنهان سازی زنان را در مقابل این پدیده شکست؟

از دیدگاه نویسنده، «صلح اجتماعی» راهی برای حفظ زندگی اجتماعی از درگیری های درون گروهی و بین گروهی است و توجه به آن، می‌بایست یکی از اهداف سیاست های اجتماعی برای پایان بخشیدن به اختلافات و درگیری های ناشی از تنش ها در میان بخش های مختلف جامعه است. درواقع، دانش صلح اجتماعی درصدد آن است که انسان‌ها را با اوضاع و دنیای جدید همساز کند و نگرش های مساعدتر و مسئولانه تری در قالب راهکارهای انطباق با صلح ایجاد کند.

حفظ کرامت انسان‌ها، رواداری، پذیرش، عدالت، آزادی، دمکراسی و رفاه از مهم‌ترین مؤلفه‌های صلح اجتماعی هستند که برای پیشبرد توسعه در چهارچوب صلح جهانی و حقوق شهروندی ضرورت دارند که به شرح برخی از آن مؤلفه‌ها می پردازیم:

«رواداری» پیش‌شرط صلح اجتماعی است و یکی از بنیادی ترین عنصرهای همزیستی مسالمت‌آمیز میان انسان‌هاست؛ رواداری که امروزه آن را فضیلت و ارزشی راهنما می دانند، در وهله ی نخست به معنی دستیابی به تفاهم در پذیرفتن تفاوت‌هاست. ازآنجاکه جامعه ی انسانی پدیده ای متکثر است، همواره آبستن درگیری و منازعه است و در چنین منازعه  ای، انسان‌ها مسئول رفتار خویشتن و پیامدهای آن هستند. در شرایط بحرانی و فشار، تصمیم برای رفتار متناسب، از اهمیت زیادی برخوردار است و این رواداری است که معیاری برای چنین رفتاری به دست می دهد و به انسان‌ها می آموزد که چگونه می توان با درایت و بصیرت ناشی از پذیرفتن اصل برابر حقوقی انسان‌ها، منازعه را تاب آورد یا آن را به‌گونه‌ای مسالمت‌آمیز حل کرد. یک منازعه همواره ناشی از نفی متقابل است که در آن مخالفت با تصورات ارزشی و هنجارهای طرف مقابل نهفته است. در چنین وضعیتی، رواداری به هر یک از طرفین منازعه، فارغ از جنس، سن، قوم و مذهب، چشم اندازی ارائه می دهد تا بدون دست برداشتن از دیدگاه ها، باورها و تعصبات خود، در مقابل دیدگاه ها و باورهای طرف مقابل شکیبایی و نرمش نشان دهد. این رفتاری طرح نظرات گوناگون در کنار هم همزیستی مسالمت‌آمیز را ممکن می سازد و درنهایت امکان تحقق اهداف گوناگون را در جامعه فراهم می‌سازد.

بعد از رواداری می‌توان از «شناخت انتقادی» و «آزادی بیان» به‌عنوان‌ یکی از الزامات ایجاد صلح اجتماعی در هر جامعه نام برد؛ صلح اجتماعی به تعبیری دیگر انعکاسی از کرامت انسانی در جامعه است. زمانی که انسان‌ها بر اساس کرامت انسانی و ارزش های حیاتی با یکدیگر ارتباط داشته باشند و نه بر اساس برتری قومی، به‌یقین عدالت اجتماعی تأمین خواهد شد و دیگر شاهد پدیده دخترکشی ناشی از همبستگی اجتماعی در هیچ نوع از جوامع سنتی، عشیره ای و مدرن نخواهیم بود. در این راستا، صلح اجتماعی نیازمند برقراری روابط مناسب بین همه افراد و گروه های مختلف اجتماعی است.

 

پدیده دخترکشی که به قتل به خاطر شرف نیز معروف است، در پی برقراری روابط عاشقانه ی غیرمتعارف، فرار از خانه و... که رفتارهای ضد ناموس، بی عفتی و فضاحت تلقی می شوند، رخ می‌دهد؛ گاهی اوقات نیز یک شایعه ی بی اساس در سطح عموم که موجب بدنامی‌شود، باعث بروز دخترکشی می‌شود تا به‌زعم خود لکه ی ننگ و رسوایی، از دامان خانواده و خویشان پاک شود و نظم اجتماعی در جامعه پیرامونشان پایدار بماند. درنتیجه در میان همه ی انواع قتل ها، دخترکشی دارای اهمیت ویژه ای است زیرا ازیک‌طرف ریشه در تاریخ و فرهنگ برآمده از همبستگی اجتماعی میان مردان آن جامعه دارد و از سویی دیگر نشان‌دهنده‌ی سکوتی است که زنان آن جامعه در لوای وجدان جمعی در مقابل قتل دخترانشان نشان می دهند. وجدان جمعی، مجموعه باورها و احساسات مشترک در میان متوسط اعضای یک جامعه است که در تمام گستره ی جامعه پراکنده است و خصایص ویژه ای دارد که موجب تمایز آن به‌عنوان‌یک واقعیت خاص می شود. درواقع وجدان جمعی از شرایط خاصی که افراد در آن قرار دارند، مستقل است اما چگونگی گسترش و نیروی آن به تفاوت جوامع بستگی دارد.

در جوامعی که همبستگی مکانیکی (سنتی) نوع مسلط همبستگی را تشکیل می دهد، وجدان جمعی بزرگ‌ترین بخش وجدان های فردی را در برمی‌گیرد و برعکس، در جوامع دارای همبستگی ارگانیکی، مهم‌ترین بخش هستی فرد تابع فرمان‌ها و ممنوعیت های اجتماعی است؛ در جامعه ای نظیر جامعه شهری که همبستگی ارگانیکی بر آن حاکم است، دایره عمل آن بخش از هستی اجتماعی که تابع وجدان جمعی است، کاهش می یابد و واکنش های جمعی بر ضد تخطی از ممنوعیت های اجتماعی تضعیف می گردد و خصوصاً دامنه تعابیر فردی فرمان‌های اجتماعی توسعه بیشتری پیدا می کند. در جوامع سنتی (عشیره ای)، وجدان جمعی بزرگ‌ترین بخش هستی فردی را در برمی گیرد.

 

از صلح منفی تا صلح مثبت

صلح پژوهان برای بسط مفهوم صلح اجتماعی از دو تعریف صلح منفی و صلح مثبت استفاده می‌کنند: «صلح منفی»، صلحی است که جامعه عاری از خشونت عریان، فیزیکی و منازعات باشد؛ یعنی‌ در جامعه فقط به‌ظاهر منازعه ای مشاهده نمی شود. «صلح مثبت» همان صلح اجتماعی است، صلحی که علاوه بر خشونت آشکار، خشونت ساختاری هم در آن وجود ندارد و در فرهنگ و ساختار جامعه هم دیگرپذیری و آشتی ایجاد کرده است.

صلح مثبت و صلح اجتماعی زمانی در جامعه نهادینه می‌شوند که میان دولت و ملت همبستگی وجود داشته باشد و همچنین میان اقوام و مذاهب خشونت و منازعه ای در میان نباشد و زندگی مسالمت‌آمیز در عین کثرت گرایی به‌عنوان‌ یک اصل در جامعه پذیرفته‌شده باشد و تبعیض جنسیتی به حداقل برسد. در جامعه ای که صلح اجتماعی حاکم است، علاوه بر نبود نابرابری قومی و خشونت عشیره ای، حتی در سطوح خانواده ها نیز صلح برقرار خواهد بود و درنتیجه شاهد افزایش انواع خشونت های علیه دختران و زنان در جامعه نخواهیم بود.

نکته اساسی این است که برای برقراری صلح اجتماعی این آموزه باید به‌طور مکرر در میان مردان و زنان آموزش داده شود که با پذیرش در قالب رواداری، گفتگو و شناخت انتقادی را می‌توان جایگزین منازعه و خشونت نمود.

 در این میان نباید از زنان و نقش مؤثری که در مدیریت و تربیت فرزندان در خانواده و جامعه دارند، غافل شد. زنان باوجودآنکه در برقراری صلح اجتماعی نقشی برجسته و حیاتی دارند، متأسفانه عدم دسترسی برابر ایشان به منابع و ساختارهای فرصت، باعث شده تا به‌اندازه توانایی خود نتواند فرصت نقش‌آفرینی داشته باشند و علاوه بر خشونت های آشکار، از فقدان صلح اجتماعی نیز رنج می برند. باید توجه داشت که نقش بنیادی زنان و مادران در درون نهاد خانواده بسیار حیاتی است؛ این نقش فقط محدود به خانواده نمی شود، بلکه فرآیند اجتماعی شدن کودکان و زنان در سطوح بالای جامعه (اعم از نهادهای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی) متأثر از نقشی است که زنان در ترویج مبانی صلح پذیری و هم دیگرپذیری دارند. در کنار آنکه عموم جامعه برای به دست آوردن صلح تلاش می کنند، زنان تلاشی مضاعف در این راستا دارند چراکه بیشترین ضرر را از خشونت و جنگ‌دیده‌اند و می دانند که تغییر رفتار و فرهنگ صلح جویی و سوق دادن سایرین به صلح از اهمیت بسیاری برخوردار است.

درنهایت باید خاطرنشان کرد که صلح اجتماعی، سبب آشتی میان شهروندان در سطح جامعه می شود و بااهمیت دادن به تنوع فرهنگ، رواداری، دوری از خودمداری، مسئولیت پذیری و نوع‌دوستی در جامعه و توجه به حقوق انسان‌ها، فارغ از جنسیت و پیش داوری و تعامل و گفتگو در حد عقلانیت و نقدپذیری، نسلی صلح جو و صلح طلب آموزش خواهد یافت که امید است باتربیت چنین نسلی دیگر شاهد پدیده دخترکشی در جامعه نباشیم.

برچسب ها: خشونت علیه زنان، آداب و رسوم، قتل، جنایت، همسرکشی، قتل ناموسی تعداد بازديد: 303 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز