تحریریه زندگی آنلاین : ایل قشقایی یکی از بزرگترین ایلات کوچ رو در ایران است که در استان فارس ساکناند. قشقاییها مردمانی هنرمند و هنرشناس هستند به طوری که به جرأت میتوان گفت قالی و گلیم قشقاییها در دنیا رقیب و نظیر ندارد. اما برای آشنایی ابتدایی با آداب و رسوم و هنر قشقایی، جشنواره ویژهای با هزینه بسیار پایین در ارتفاعات اطراف تهران تدارک دیده شده است تا شهر نشینها با هنر دست این مردمان ساده دل و پر کار آشنا شوند. در این جشنواره پس از ورود به ییلاق نمادین ایل و صرف عصرانه ميتوانيد به تماشای برخی بازیهای سنتی ایل همچون مراسم چوب بازی، درنا بازی و... بنشينيد. البته عروسی نمادین ایل قشقایی هم برگزار میشود تا شهروندان با رسم و رسومهای آنها آشنا شوند. در این مجموعه اهالی ایل زندگی عشایر را منطبق با زندگی ایلیاتی به دور از هرگونه تجهیزات امروزی مانند موبایل، ساعت، خطوط ارتباطی، تلویزیون، اینترنت و... به نمایش گذاشتهاند. در این مجموعه زنانی که لباس ایل را پوشیدهاند بیشتر از هر چیز توجه من را به خود جلب میکنند ؛ کمی به کارهایی که آنها در داخل چادر انجام میدهند نگاه میکنم و سپس به سراغ یکی از آنها به نام «نرجس خاتون کاظمی» میروم. او 26 سال بیشتر ندارد و به تازگی لیسانس خود را در رشته ریاضی و فیزیک گرفته است. به گفته اهالی ایل یکی از موفقترین زنان قشقایی به شمار میرود که هم کار خانه انجام میدهد و در کنارش درس هم میخواند. این زن جوان در ابتدای آشناییمان خیلی خون گرمتر از آن چه فکرش را می کردم از من مهماننوازی کرد و مرا به داخل چادرشان دعوت کرد. او هنگام صحبت از زندگي و ايلشان تدارک آش دوغ شب را میدید و خواهرش هم گلیم بافی ميكرد.
بیشتربخوانید:
گبه هنری اصیل از دل تاریخ
زندگی لذت بخش در کوچ
او میگفت 4 سال پیش با صلاح دید پدر و مادرش به عقد پسر خاله اش در آمده است و از زندگیاش بسیار راضی است.
این زن جوان از مزایای زندگی در دل طبیعت میگوید و ادامه میدهد:
قشقائيها پيوسته ميان سرزمينهاي سردسير سميرم، دامنه كوه دنا، سرحد چهاردانگه، كام فيروز، كاكان و پيرامون شهرهاي آباده، شهرضا، اردكان، كوه مرّهَ تا سرزمينهاي گرمسير كرانههاي خليجفارس و پيرامون بهبهان، ماهور ميلاتي، كازرون، فراش بند، قير، كازرين، خنج، افزر، خشت، فيروزآباد، دشتي و دشتستان براي رفتن به ييلاق و قشلاق كوچ ميكنند. البته تمام این مدت را هم در چادر سپری میکنند.
شکل چادر قشقاییها متفاوت است
او در مورد چادرهاي ايلي را كه «بوهون» خوانده ميشود، ميگويد: چادرها را از موي بز و به رنگ سياه ميبافند. اين چادرها به شكل مستطيل است و از چند بخش گوناگون از جمله سقف، لتفهاي اطراف چادر، تيركها، چند قطعه«كُمَّج» يا«كُمجِّه»، بندها، ميخهاي بلند چوبي، ميخهاي كوچك چوبي كه به نام «شيش» خوانده ميشود و لفاف يا «چيق» يا« ني چي» اطراف چادر تشكيل شده است. لتفها از جنس سقف و به رنگ سياه بافته ميشوند. لتفها با ميخهاي كوچك چوبي«شيش» به سقف متصل ميگردند. این زن جوان توضيح ميدهد: تيركها و كمجها نگهدارنده سقف چادرند. سر تيركها در زير سقف، در سوراخ كمجها قرار ميگيرد. شكل چادر در تابستان و زمستان فرق ميكند. در زمستان بيشتر تيركها در ميان و سراسر چادر قرار ميگيرند و سقف را به شكل مخروط در ميآورند تا هنگام ريزش باران، آب از لبه سقف و به زمين بريزد. پيرامون چادر نيز جوي كوچكي حفر ميكنند كه آب باران در آن جاري ميشود ولي در تابستان و بهار تيركها را در اطراف چادر قرار ميدهند تا سقف صاف و هموار باشد. در تابستان چادر تنها در بخشي كه اسباب خانه و رختخوابها قرار ميگيرد ديوار دارد. در زمستان و پايان پائيز سه طرف چادرها با لتف پوشيده ميشود و تنها راه ورود و خروج، يك ضلع پهناي چادر است. «ني چي» يا «چيق» حصيري است از زني كه از درون، دورادور بخش پايين چادر گذاشته شود تا چادر، از ديد خارج، باران و سرما محفوظ بماند. مردم ايل بيشتر لوازم زندگي و خواربار و رختخواب و پوشاك و وسايل ديگر را در جوالها و خورجينها و خوابگاهها يا چمدانها ميگذارند و آنها را در امتداد درازاي چادر منظم و مرتب روي هم ميچينند و گاهي يك جاجيم بزرگ منگوله دار و زيبا بر روي سراسر آنها ميكشند.
خاله بازی دخترهای ایل با عروسکهای چوبی
وی در ادامه به بازیهای دوران کودکیاش اشاره میکند و میگوید: من دوران زیبایی را با دوستانم سپری کردم وهیچ وقت آن روزها را فراموش نمیکنم. آن زمان از عروسکهای امروزی خبری نبود و ما خودمان با چوبهایی که به هم وصل می کردیم عروسک میساختیم سپس لباس محلی تنشان میکردیم و با هم خاله بازی میکردیم. این زن جوان در ادامه به شیطنتهایی که با هم سن و سالانش انجام میداد اشاره میکند و میگوید: یادش به خیر آن روزها بازیهای ما گاهی هم به جاهای خطرناک میکشید. من و دوستانم یک روز برای بازی به کنار یک چشمه پر آب رفته بودیم که ناگهان یکی از دخترها زمانیکه میخواست نی بچیند ناگهان درون آب افتاد ما هم سریع اهالی ایل را خبر کردیم و بالاخره دوستمان جان سالم به در برد.
بیشتربخوانید:
عروسی در ایل قشقایی
خانه داری را در کنار بازیهای کودکانهام آموختم
وی ادامه میدهد: آن روزها در کنار بازيهاي كودكانه کار در خانه را آموختم و وقتی پنجم دبستان را میخواندم مانند یک دختر کامل ايل آشپزی و خانهداری را بلد بودم. البته تنها من نبودم که این کارها را در این سن و سال میآموختم بلکه تمام دختران ایل به همین روش بزرگ میشوند، شاید این آموختهها هم از مزایای زندگی قشقاييها باشد. نرجس به خاطرههایی كه هنگام درس خواندن با خواهر و برادرش داشته اشاره میکند و میافزاید: پدر من دبیر علوم تجربی در مقطع راهنمایی بود و همیشه ما را تشویق به درس خواندن میکرد؛ البته این تشویق کردنها فقط به بچههای خودش محدود نمیشد بلکه او فرزندان اقوام و آشنایان را هم به درس خواندن توصيه میکرد و معتقد بود که تحصلات آینده بچهها را میسازد. او درباره روند تحصیل در ایل توضیح میدهد: بچهها اغلب تا پنجم دبستان را در چادرهایی که در همان محل ایل قشقایی برپا میشود میخوانند و بعد برای وارد شدن به مقطع راهنمایی و دبیرستان با دادن امتحان ورودی وارد مدارس شبانه روزی میشوند.
مهريه بالا ضامن خوشبختي نيست
سپس این زن قشایی از دوران خواستگاری و عروسیاش تعریف میکند و میگوید: زمانیکه 22 ساله شدم خانواده خالهام به خواستگاریام آمدند و من هم به صلاحدید خانوادهام با مهریه یک جلد کلام الله مجید، آینه و شمعدان و14 سکه بهار آزادی به نیت 14 معصوم به عقد پسر خالهام در آمدم. نرجس باکمی تامل ادامه میدهد: اکنون جوانها فکر میکنند مهریه بالا ضامن خوشبختی است ولی تجربه نشان داده زندگیهایی که با تشریفات کمتر و سادهتر آغاز میشوند از دوام بیشتری برخوردار هستند. ما در ایل موضوعی به نام شیر بها نداریم اما رسمی به نام باشلوق در بین ما وجود دارد به این صورت که در مراسم نامزدی بزرگان فامیل و ریش سفیدان طبق یک برنامهریزی باشلوق را که شامل هزینه تامین جهیزیه است اعلام میکنند تا خانواده داماد آن را فراهم کنند. اگر خانواده عروس هم توانایی مالی و تمایلی برای تامین بخشی از وسایل جهیزیه را تامین میکنند. نرجس خاتون از لباس زیبای عروسیاس که یک رنگ سفید بود یادی میکند و میافزاید: آن روز به یاد ماندنی لباس سفید با سنگهای شیشهای و رنگی تزیین شده بود به تن کردم و مانند تمام دخترهای ایل دستمالی هفت رنگ به سرم بستم. و در مراسمی به یاد ماندنی که با حضور بزرگان ایل برپا شده بود روانه خانه بخت شدم و زندگی مشترکم را با پسرخالهام آغاز کردم.
مادرشوهرم را مانند مادرم دوست دارم
نرجس خاتون از رابطه خوبش با مادر همسرش میگوید و ادامه میدهد: در ایل مادر شوهرها برای عروسشان احترام خاصی قایل هستند و آنها را مانند پسر خود دوست دارند و وقتی عروس به خانه خود میآورند آنها را مانند دختر خود میبینند. به خاطر همین کوچکترها هم یاد میگیرند که به بزرگترهایشان احترام بگذارند. او با بیان اینکه شغل همسرش صنایع دستی است میگوید: شوهرم گلیم بافی،جاجیم بافی و قالی بافی را بهطور حرفهای انجام میدهد و با فروش آنها روال زندگیمان میچرخد؛ باید بگویم که روزی دست خداست.
قشقاییها در کار با هم مشورت میکنند
این زن ایل قشقایی مشورت را در انجام کارها ضروری میداند و توضیح میدهد: ما برای انجام کارها معمولا مشورت میکنیم و حرف آخر را معولا کسی میگوید که حق با اوست حال این فرد ممکن است زن، شوهر یا حتی فرزند خانواده باشد. در این بین مهم آن است که حرف درست مورد اجرا قرار گیرد.هر انسانی در زندگی اش روزهای خوب و بدی را سپری میکند که شاید تا اخر عمر نتواند آن لحظهها را فراموش کند. این زن ایل قشقایی روز فوت پدرش را دردناکترین روز زندگیاش میداند. اما نرجس در مورد اينكه بهترين لحظه زندگیاش كي بوده كميفكر ميكند و ميگويد : شاید تولد پسرم که در راه است بزرگترین و بهترین رخداد زندگیام باشد؛ قرار است اسم او را به احترام حضرت علی(ع) ایلیا بگذاریم. او در مورد اینکه آیا به داشتههای شهر نشینها و امکاناتش غبطه خورده یا نه؟ توضيح میدهد: شاید يك زن قشقايي به برخ از امکانات از جمله تحصیل غبطه بخوردولی در عوض ایل نشینها در طبيعت و هوايي سالم زندگي ميكنند که مردم شهر در حسرت آن هستند.
زن ایل داشتن طلا و حساب بانکی را ضروري نمیداند
در چند سال اخیر برای اغلب زنان شهر نشین وجود طلا و حساب بانکی به جز جدایی ناپذیر زندگیشان تبدیل شده است.اما این در حالی است زنهای اهل ایل داشتن حساب و طلا را جزو ضروریتهای زندگی نمیدانند. این زن جوان میگوید: هر مردی اهل ایل دوست دارد تا در زندگی بهترین امکانات رفاهی از جمله طلا را برای همسرش تهیه کند. اما یک زن قشقایی حاضر نیست تا زندگی را به خاطر داشتن پول وطلا برای خود و همسرش سخت کند. خانوادهها در ایل طوری زندگی میکنند تا به همه آنها خوش بگذرد. سپس او از لباسهایی که زنان در ایل میپوشند و طرز دوخت آنها میگوید: این لباسهایی که زنان ایل به تن میکنند شامل چهار يا پنج دامن چيندار است كه تنبان با زير جامه ناميده ميشود. تنبانها را روي هم ميپوشند و هر كدام آنها از 12 تا 14 پارچه ساخته ميشود. تنبانهاي زيري از پارچههاي ارزان مانند چيت گلدار و دامنهاي رويي از پارچههاي بهتر مانند مخمل يا زري و تور است و در پائين حاشيه يا تزئين دارد. پيراهن زنان تا ساق پا، يقه بسته و آستين بلند است و در دو طرف پائين چاك دارد كه روي دامنها قرار ميگيرد. اگر پيراهن از جنس ساده و گلدار نباشد پيش سينه را پولك دوزي ميكنند.
لباسهایی زیبا به رنگ طبیعت
این زن قشقایی توضیح میدهد: روي پيراهن آرخالق كوتاهي با آستين سنبوسهاي ميپوشند كه از زري گلدار يا مخمل است. بر دو گوشه كلاخچهاي(كلاهچه يا كلاهكي) سه گوش از جنس آرخالق كش مياندازند و پس از آنكه آن را سر گذاشتند كش را به زير ميآورند و موها را دور كش ميپيچند. روي كلاخچه چارقد تور يا زري سه گوش بزرگي سر ميكنند و آن را با سنجاقي محكم زير گلو ميبندند و روي آن را از قسمت جلوي سر و بالاي پيشاني دستمال كلاغي رنگي ميبندند و كلاغي را از پشت سر گره ميزنند و قسمت زيادي آن را از پشت آويزان ميكنند. پوشش پاي آنها كفش ساده يا گيوه ملكي است. زيور ديگر زنان گلوبند زرين يا اشرفي همراه با دانههاي ميخك خوشبو و همچنين النگو و دست بند طلا است.این زن جوان درباره دوختن لباسهای زنان ایل می گوید: در گذشتههای نه چندان دور زنان خودشان لباس شان را می دوختند اما چند سالی است که اغلب زنها دوخت و دوز لباسهایشان را به خیاطهای محلی می سپارند.
همسرم بزرگترین حامی من است
نرجس خانون با بیان اینکه بزرگترین آرزویش ادامه تحصیل است، میگوید: تا زمان ازدواج پدر و مادرم بودند که تشویقم میکردند تا درس بخوانم، اما اکنون همسرم بزرگترین حامی و مشوق من برای تحصيل است. دوست دارم به امید خدا درسم را ادامه دهم تا بتوانم به بچههای ایل و به دختر و پسرهايي که در نقاط مختلف ایران زندگی میکنند درس بدهم. درحالیکه من و نرجس خاتون مشغول صحبت بودیم، خواهر 20 ساله وی «صفورا» همچنان گلیم بافی میکرد و فرزند 2 سالهاش نخهای رنگی را بالا و پایین میانداخت شاید هم میخواست مثل مادرش گلیم بافی کند. صفورا میگفت: بافتن گلیم حدود یک ماه طول میکشد و قیمتهای آن بنابر اینکه قالیها با نخ کاموا بافته شدهاند یا پشم گوسفند فرق میکند. او معتقد است زنان ایل از استعداد بالایی در کارهایشانم برخوردارند، آنها اغلب طبق نقشه اولیه شروع به گلیم بافی میکنند اما ادامه نقشه را از حفظ بر روی دار پیاده میکنند.
تلاش و پشتکار لازمه رسیدن به اهداف است
اين زن جوان میگوید: من دیپلم رشته تجربی دارم و مقطع پیش دانشگاهی را هم گذراندهام، حالا بزرگترین آرزویم این است که ادامه تحصل دهم و وارد دانشگاه شوم تا بتوانم به کشورم و مردم ایل خدمت کنم. من مطمئن هستم که با تلاش و پشتکار هر انسانی میتواند به اهدافش برسد و من نیز به آیندهای که در ذهنم ساختهام خواهم رسید. در میان صحبتهای ما بود که مادر 45 ساله این دو دختر جوان به نام «مرجان کاظمی» وارد جمع ما شد و شروع به تعريف از ايلشان كرد. او ميگفت: ما حدود 10 سال پیش به خاطر درس بچهها مجبور شدیم از کوچ جدا شده و در روستای فیروز آباد فارس ساکن شویم. اما از آن زمان تا كنون در سال حدود یک ماه را در کوچ سپری میکنیم تا حال و هوای کوچ در دل و جانمان زنده شود.
برگزاری مراسم عروسی در 3 شبانه روز
او در با بیان اینکه روزهای خواستگاری و ازدواجش که بسیار باشکو برگزار شد توضیح میدهد: نوجوان بودم که پسر یکی از اقوام مادرم به خواستگاریام آمد و خانوادهام با ازدواجم موافقت کردند و من به خانه بخت رفتم. آن روزها رسم بر این بود که 3 روز مراسم عروسی طول میکشید. روز اول اقوام دور هم جمع میشدند و برنج پاک میکردند و قند خرد میکردند، در روز دوم مراسم حنا بندان بود و روز سوم مراسم عروسی با حضور سران و ریش سفیدان ایل قشقایی برگزار میشد. وي ادامه ميدهد: در جشنهاي عروسي زنان و مردان هر يك دو دستمال در دست ميگيرند و پيرامون يك دايره بزرگ ميايستند و با آهنگ كرنا و دهل دستمالها را تكان ميدهند و با حركات موزون پيش ميروند در رقص «دَرْمَرو» يا چوب بازي نيز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهاي كوتاه و بلندي كه در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با يكديگر ميرقصند و مبارزه ميكنند. این زن صبور میگوید: مردم ایل بسیار مهمان نواز هستند و در مراسم عروسی معمولا با خورشت کلم و خورشت بادمجان از مهمانان پذیرایی میکنند. البته غذاهای دیگری هم در ایل تبخ میشود که در مهمانیها از آنها هم استفاده میشود از جمله لایی پلو که از گوشت بره درست میشود. به این ترتیب که گوشت بره را سرخ می کنند و لای برنج همراه با روغن مخصوص طبخ میکنند.
آش دوغ یکی از غذاهای معروف ایل قشقایی
یکی دیگر از غذاهای محبوب ایل بزقرمه است که معولا برای مهمانان ویژه پخته میشود. البته در میان این غذاها نباید آش دوغ محلی را که با برنج، نخود، عدس، دوغ مشکی و سبزی محلی پخته میشود را فراموش کرد. او در ادامه از ارتباط خوبش با مادر شوهرش میگوید و با لبخندی دلنشین میافزاید: آن روزهایی که من تازه ازدواج کرده بودم مادرشوهرم مانند یک مادر فداکار درکنارم بود و من از او راه و رسم زندگی را آموختم. اکنون هم که چندین و چند سال از زمان ازدواج ما میگذرد من هر روز با مادر همسرم تلفنی تماس میگیرم و جویای احوالش می شوم.
همکاری زنان و مردان در ایل قشقایی
این زن صبور با اشاره به اینکه شیرینیهای زندگی در ایل هیچ وقت فراموش نمیکند میافزاید: زنان ایل در همه كارها با مردان همكاري ميكنند. بعلاوه تمام كارهاي خانه به عهده زنهاست. دختران و زنان ايل هر صبح از كوه و دشت هيزم سوخت خود را گرد آوري ميكنند و پس از آن از رودخانه يا چشمه مشكهاي آب را پر ميكنند و به پشت ميگيرند و به چادر ميآورند. وی میافزاید: سپس گندم و برنج را درهاونهاي چوبي به نام «ديوَكْ» ميكوبند و پوست آنها را ميگيرند. پس از آن آرد را خمير و چانه ميكنند و از آن نان ميپزند. نان را روي ساجهاي فلزي ميپزند. نخست ساج را روي اجاق جلوي چادر گرم ميكنند.
و سپس چانههاي خمير را روي نان بند پهن ميكنند و روي ساج مياندازند تا پخته شود. تمام خوراكهاي گوناگون ديگر نيز روي همين اجاقهاي جلوي چادر تهيه ميشود. مرجان خاتون با اشاره به اینکه زنان از شير كره، ماست، كشك، قره قروت، سرشير و جز آن تهيه ميكنند، توضیح می دهد: زنان ماست را در مشكهايي كه به سه پايه چوبي متصل است ميآويزند و آنقدر تكان ميدهند تا كره و دوغ بدست آيد. كار ديگر زنان بافت جاجيم، گليم، گَبِّه ، خورجين، خوابگاه و جز آنست. زنان و دختران نخست پشم گوسفند را با دوك ميريسند و پس از آن كه آنها را رنگ كردند به صورت كلاف براي بافت آماده ميسازند.
بافت با دارهاي زميني و با شانه فلزي كه«كركيت» ناميده ميشود انجام ميگيرد. او توضیح میدهد: در هر دستگاه بافت چند تن از زنان و دختران مدت يك يا دو ماه كار ميكنند تا يك قطعه جاجيم يا گليم زيباي قشقايي بوجود آوردند. نخست كلافها را سراسر دار ميكشند و از يك سو شروع به بافتن و طرح انداختن ميكنند. دوخت پوشاك خانواده نيز به عهده زنهاست و زنها نيز بايد اين هنر را بدانند بههمين جهت مادران وظيفه دارند كه دوزندگي را مانند بافت جاجيم و گليم و قالي به دختران خود بياموزند.
زندگی ایل نشینها می تواند درس باشد
در پايان ميتوان گفت برگزاری اين جشنواره درسهاي زیادی را به اهالی شهر میآموزد از جمله اینکه قشقائيها بيشتر نيازمنديهاي روزانه خود را محدود و آسان ميكنند. به نوعی اهالی ایل قشقایی در کنار کار و زحمت بسیاری که می کشند سعی میکنند زندگی را برخود و خانواده شان زیاد مانند خانوادههای شهری سخت نگیرند. البته شاید این صبر و آرامشی که مردمان این ایل دارند ، هدیه طبیعت به آنها باشد.