دکتر حسین رهنمایی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
ماجرای دختران شعیب(ع) در یک بخش از قرآن (سوره قصص) بیان شده است. نقش آفرینی این دو دختر در واقع فصلی از ماجرای طولانی موسی(ع) است.
صفورا و لیا (صفرا و صفیرا) دو دختر شعیب بودند و از میان این دو، صفورا دختر بزرگتر، نقش مشخصتری دارد.
داستان از آنجا شروع می شود که موسی(ع) به دلیل بروز یک درگیری که منجر به قتل یکی از فرعونیان گردید، به توصیه خیرخواهان از مصر فرار کرد تا گرفتار ماموران فرعون نشود.
طبق روایات تاریخی، فرار او به سمت سرزمین های شمالی مصر بود و به این دلیل که از سرزمین خشک و بی آب و علفی گذشت، نتوانست غذای مناسبی برای خود فراهم کند و سرانجام به منطقه مدین رسید.
هنگامی که موسی سیاهی شهر و مناظر اطراف را مشاهده کرد، آن را به فال نیک گرفت و امیدوار شد که به فضل الهی بتواند، زندگی امنی را برای خویش محیا کند.
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ.
و چون رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدا مرا به راه مستقیم هدایت فرماید.( قصص، 22)
در حوالی شهر، به چاه یا چشمهای رسید که عده ای از چوپانان مشغول آب دهی به گوسفندان خویش بودند و در سوی دیگر، دو دختر چوپان را دید که به انتظار خلوت شدن محل آب خوری نشستهاند.
موسی به سراغ آن دو رفت و طی گفتگوی کوتاهی متوجه شد که آن دو، دختران پیرمردی به نام شعیب هستند که به علت زورگویی چوپانان دیگر و یا از سر شرم و حیا مجبورند تا تمام شدن کار آخرین مرد چوپان منتظر بمانند.
با شنیدن وضع حال این دو دختر، موسی گله گوسفندان آنان را به کنار آب هدایت کرد و به آن دو کمک کرد تا بی هراس از مزاحمت مردان، گوسفندان خود را آب دهند.
کار آب دهی گله تمام شد و دختران با گله خود به خانه بازگشتند، موسی نیز در سایه درختی به استراحت پرداخت. در همان حال از خدا خواست تا آنچه خیر اوست برایش نازل کند که او به واقع نیازمند است:
ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، من به خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرمت) نازل فرمایی محتاجم.(قصص، 24)
ادامه ماجرا در خانه شعیب
بازگشت زودهنگام دختران به خانه، تعجب پدر پیرشان را برانگیخت. احوالپرسی روزانه پدر با دختران به گفتگو درباره مردی کشیده شد که با مردانگی خود باعث شده بود، محفل خانوادگی آنها زودتر از روزهای قبل گرم شود.
مدتی بود که این دو دختر به دلیل بیماری و ناتوانی پدر، مجبور بودند تا علاوه بر انجام امور خانه، عهدهدار امور مردانه در بیرون از خانه نیز باشند.
جای خالی یک مرد توانا و کاردان در خانواده به شدت احساس میشد. به همین دلیل بود که دختران چوپان پیشنهاد استخدام مرد مسافر را با پدر خود در میان نهادند.
پدر برای آشنایی بهتر با مرد تازه وارد و آزمایش صداقت و صلاحیت او برای استخدام، از دختران خواست تا او را به خانه دعوت کنند.
هنوز مدت زیادی از استراحت و دعای موسی نگذشته بود که یکی از آن دو دختر (در حالیکه با کمال وقار و حیا راه میرفت)، نزد او آمد و گفت من قاصد پیامی از طرف پدر خویش هستم.
پدرم از تو دعوت میکند تا به منزل ما بیایی تا در عوض سیراب کردن گوسفندان به تو پاداشی دهد.
موسای خسته و گرسنه که چند لحظه پیش از خدا طلب یاری و نجات از آوارگی و گرسنگی نموده بود، مشتاقانه همراه دختر به راه افتاد تا ببیند دست تقدیر چگونه زندگی او را رقم خواهد زد.
موسی در همان دقایق اولیه گفتگو با شعیب، ماجرای زندگی خود و حادثه کشته شدن قبطی و فرار و ترس خویش را با وی در میان نهاد.
پیرمرد که از نحوه بیان موسی پی به صداقت وی برده بود به او مژده داد که او به سرزمین امنی رسیده است و میتواند بدون ترس از شر قوم ستمکار رحل اقامت بیفکند و در همین سرزمین به زندگی بپردازد. (قصص، 25)
پیرمرد با دختران خویش مشورت كرد تا نظر ایشان را نسبت به استخدام مرد تازه وارد جویا شود. یکی از دختران، که بنا به برخی از مدارک تاریخی همان دختر قاصد پیام یعنی صفورا بود، به پدر این چنین عرضه داشت: (ای پدر این مرد را «که به شجاعت و امانت آراسته است» به خدمت خود اجیر کن که بهترین کسی که باید به خدمت برگزینی کسی است که توانا و امین باشد.)
پیرمرد، که بنا به نظر اکثر مفسران، شعیب نبی(ع) نام داشت رو به موسی کرد و پیشنهاد کار در برابر زندگی را به وی عرضه نمود:
میل دارم یکی از این دو دخترم را به نکاح تو در آورم با این مهریه که هشت یا ده سال به انتخاب خود برای من کار کنی، انشاا... مرا شخص شایسته ای خواهی یافت. (قصص، 27)
موسی که خود نیز به دنبال چنین فرصتی بود تا در آسایش وامنیت زندگی کند، پیشنهاد شعیب نبی را پذیرفت و بدین ترتیب وی کارگر و سپس داماد شعیب گردید.
قرآن، در بخش دیگری نیز به موسی و همسرش اشاره می کند وآن ماجرایی است که در یک شب سرد زمستانی در میانه راه واقع شد.
زمانی که موسی شعله آتشی بر فراز کوه دید، به همسرش رو کرد و گفت: من به بالای کوه میروم تا آتشی تهیه نمایم یا حداقل از اخبار راه اطلاعی یابم.
این آتش همان آتشی بود که خدا از طریق آن با موسی سخن گفت و آن کوه همان کوهی بود که موسی بر فراز آن به مقام نبوت نایل گردید.
در قرآن اشاره دیگری به همسر یا خانواده موسی نشده است.
نكات آموزنده از زندگی صفورا دختر شعیب
- این که قرآن از کار دو دختر در خارج از خانه سخن به میان می آورد (خصوصاً این که پیامبر زاده بودند) و اعتراضی به این پدیده نمی کند، نشان می دهد که کار زن در خارج از خانه، ذاتاً امر ناپسندی نیست، خصوصاً در زمان ضرورت و نیاز.
بنابراین فتوای کراهت اشتغال زن در خارج از خانه مربوط به مواردی است که ضرورتی در بین نباشد. جنبه دیگر تاکید بر حضور زن در خانه، اجبار مرد برای خروج از خانه و تامین مخارج منزل است.
بنابراین فهم چرایی توصیه های دینی مبنی بر استحباب حضور زن در خانه زمانی بهتر فهمیده می شود که نقش و مسئولیت مرد (از نظر قرآن) به درستی فهمیده شود.
- بدیهی است از نظر قرآن، حضور زن در خارج از خانه و اشتغال به کار وکسب درآمد نباید منجر به ترویج فساد وهرزگی و روابط نامشروع گردد.
نحوه بیان قرآن در مورد حضور این دو دختر در کنار چوپانان دیگر و چگونگی گفتگوی صفورا با موسای جوان که با قید (استحیاء) همراه است، تاکید قرآن بر حیا ورزی زن در تعاملات با مردان بیگانه را نشان می دهد.
- در این ماجرا، پدر ( شعیب) برای بکارگیری نیروی کار با دختران خود مشورت می کند. این یعنی مشارکت دادن دختران و زنان در تصمیم گیری های خانوادگی.
البته از آیات سوره قصص اینطور برداشت می شود كه معمولاً بانوان اطلاع واشراف بهتری نسبت به اوضاع و احوال امور خانه و نیازهای آن دارند.
در وقایع دیگری از تاریخ انبیاء، مواردی از رای و تصمیم درست زن در مقابل تصمیم غلط مرد (مثلاً ایمان زن فرعون در مقابل کفر وسرکشی همسرش و...) سراغ داریم. و البته بعضی از زنان مطرح در قرآن، همچون همسر نوح و همسر لوط، انسان های خطاکاری بودند.
در فقه اسلامی نیز بر استفاده از نظر و مشورت زن در اموری که معمولاً زنانه خوانده می شود تاکید شده است و حتی در مساله شهادت نزد قاضی، قول زن در امور زنانه خاص حجت شرعی محسوب می شود.
- سیره رایج در امر ازدواج، قرار دادن یک کالای مادی (اعم از پول، سکه ، ملک، خانه و...) به عنوان مهریه در هنگام عقد است.
از روش شعیب در این ماجرا (به عنوان یک احتمال) میتوان نتیجه گرفت که در كنار امور مالی، انجام خدمت نیز می تواند به عنوان مهریه محسوب شود.
البته این مطلب در فقه اسلامی موضوع اختلاف بین فقها است. بسیاری از فقها، ضمن تاکید بر مالی بودن مهریه، استخدام موسی را شرط ضمن عقد (و نه مهریه) دانستهاند.
- نکته تربیتی که در این ماجرا به چشم می خورد، ارائه پیشنهاد ازدواج از سوی شعیب (پدر خانواده دختر) به موسای جوان (داماد) است.
پدر خانواده، زمانی که جوان نجیب، کاری، صالح و با ایمانی را می یابد خود برای ازدواج دختران خویش پای پیش می گذارد. این در حالی است که، خواستگاری دختر یا خانواده دختر از پسر، در سیره و سنت جامعه ما امر پسندیده یا رایجی نیست.
بجاست نسلهای نو، که از فرهیختگی بیشتری نسبت به نسل های پیشین برخوردارند، این گونه روشها، که باعث تسهیل امر ازدواج و گاه باعث کمتر شدن درصد خطا در انتخاب هم می شود، را در سبک زندگی و آداب ورسوم خویش بیشتر مورد توجه قرار دهند.