ركسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره
این روزها با دختر و پسرهای زیادی گفتگو میکنم که به من میگویند گول خوردهاند! میگویند جنس مخالف یا همان طرف مقابل آنها، با رفتار یا با حرفهایش آنها را فریب داده است! میگویند زمان و انرژی زیادی برای طرف مقابل مصرف کرده اند اما طرف مقابل، آنها را رها کرده، به اندازه آنها، برایشان انرژی مصرف نکرده، یا آنگونه که نشان میداده آنها را دوست نداشته و سرانجام هم آنها را با یک عالم سوال و ابهام تنها گذاشته و رفته است. این دختر و پسرها با اصرار به من میگویند که فریب خورده اند و من همیشه این سوال را از خودم و گاهی از آنها میپرسم که واقعا چه کسی آنها را فریب داده است؟ طرف مقابل؟ یا خود آنها ؟!!! وقتی با خودمان صادقتر هستیم و گذشته را مرور میکنیم متوجه میشویم که در بسیاری از موارد، از همان ابتدا نشانههایی را دیده و حس کرده بودیم که به ما میگفتند که باید دقت بیشتری کنیم و موضوع را با عقل و درایت بیشتری بررسی کنیم و بدتر این که همیشه نشانههایی هستند که به ما میگویند خودت را به خواب نزن و برای خودت رویا بافی نکن، اما به این نشانهها هم دقت نمیکنیم!
تجربه درد آور فریب خوردن
تقریباً همه ما این تجربه ناخوشایند و حتی دردناك را داریم كه گول خورده و گرفتار تبعات منفی فریب خوردن شده باشیم. این گول خوردن ممكن است اختصاصی، یعنی مربوط به یك موضوع خاص باشد كه نسبت به آن حساسیت داشته و آن را در سرنوشت خود مؤثر میدانیم، یا عمومی باشد مثل زمانی كه در خرید كالا یا پرداخت وجه یا موارد مشابه كلاه سرمان میرود. معمولاً وقتی متوجه گول خوردنمان میشویم كه دیگر كار از كار گذشته و جبران ضرر، سخت یا غیر ممكن شده است. در این حالت گویی در چاله بزرگی افتادهایم كه برای مدتی امكان حركت درست و معقول، امكان رشد و پیشرفت و حتی امكان داشتن آرامش را از ما گرفته و زمان، امكانات و انرژیمان را به هدر داده است و بدیهی است كه در چنین حالتی چارهای جز خروج سریع نداریم. از طرفی، گرفتار شدن در این چالهها آنقدر ناخوشایند است كه بعضی اوقات از ترسِ گول خوردن و تجربه ناخوشایند افتادن در آنها، از آن طرف بام میافتیم، یعنی زیاده از حد محتاط و بیاعتماد میشویم و همه رفتارها و حركات افراد را به حساب فریب دادن خود میگذاریم و تصور میكنیم همه آدمها میخواهند از ما سوءاستفاده كنند. در این حالت هم از تعادل خارج شده و به سمت حالتی بیمارگونه پیش خواهیم رفت كه به بدگمانی و بیاعتمادی شدید نسبت به اطرافیان، و به از دستدادن عشق و محبت نزدیكانمان در دراز مدت منجر میشود.
فریب خوردن هم مانند هر اتفاق دیگری دلایلی دارد. در اینجا میخواهیم به برخی از این دلایل اشاره کنیم:
وقتی خودشناسی ما ضعیف است اكثر ما در طول شبانه روز، و حتی در طول زندگی، بارها گول میخوریم. گاهی این گول خوردن ناشی از عدم خودشناسی است. در واقع برای بعضی از ما، لازم است قبل از آن كه دیگران را مسئول فریب دادن خود بدانیم، نگاهی به خودمان بیندازیم و از خود بپرسیم چه شد كه هشیاری ام را از دست دادم؟ چه شد كه متوجه حیلههای طرف مقابل نشدم؟ چرا حواسم را جمع نكردم؟ چه شرایطی باعث شد از عقل و منطق خود به درستی استفاده نكنم؟ چه شد كه گول خوردم؟ و با یافتن جواب این سؤالات، یك یا چند گام به شناخت خود و رفع نقاط ضعفمان نزدیكتر شویم و كمبودها و نیازهایمان را بشناسیم و آنها را از راههای معقولتری جبران كنیم. چون عدم شناخت صحیح خود، در بسیاری موارد موجب میشود نیازهایمان را هم نشناسیم و گاه برای رفع آنها اقدام مسئولانه ای نكنیم و در نتیجه به سادگی در دامهایی که سهواً یا عمداً آماده شده بیفتیم. متاسفانه گاهی ثروت طرف مقابل، زیبایی یا شرایط اجتماعی او، محبت او و بسیاری چیزهای دیگر باعث میشوند خیالبافی کنیم و رسیدن به طرف مقابل را حق خود بدانیم در حالی که نظر او اینگونه نیست. همچنین گاهی طمع کردن و در نظر نگرفتن احتمالات مثبت و منفی در هر کاری باعث نرسیدن به هدف میشود که ما اسم آن را گول خوردن میگذاریم تا مسئولیت خود را کمرنگ کنیم. نداشتن شاخص و معیارهای روشن یكی دیگر از دلایل فریب خوردن، نداشتن شاخص و معیار درست است. وقتی معیار و شاخص درستی نداریم هر جا كه پای تشخیص یا انتخاب در میان باشد احتمال گول خوردن مان افزایش مییابد.
بنابراین در این حالت، انتخاب دوست، همسر، شغل، حتی انتخاب یك شبكه خبری، یك كالا یا یك تفریح میتواند ما را در جایگاه فردی فریب خورده قرار دهد. همچنین تشخیص كیفیت مناسب یك كالا یا یك منبع اطلاعاتی یا حتی یك كتاب، تشخیص دروغ از حقیقت یا باطل از حق، تشخیص راه درست از راه انحرافی یا گمراه كننده و... نمونههایی از تشخیصهایی هستند كه میتوانند ما را در صورت نداشتن معیار و محك صحیح به دامهای مهلك بكشانند. اما منظور از معیار چیست؟ معیار ابزاری است كه به وسیله آن میتوانیم از ورود انتخابهای تحمیل شده از خارج، جلوگیری كنیم، بدین معنا كه وقتی معیار داریم همه ورودیهایی كه از بیرون به سیستم ما پیشنهاد میشوند با آن معیار، مقایسه شده و اگر با آن همخوانی نداشته باشند از ورودشان جلوگیری میكنیم، در حالیكه اگر معیار درستی نداشته باشیم، چون به طور روزمره در معرض دهها انتخاب و تشخیص قرار میگیریم احتمال گول خوردن مان هم افزایش پیدا میكند. ما باید سعی كنیم در انتخاب همسر، دوست، شغل، تحصیل و سایر موارد معیارهای روشنی داشته باشیم، داشتن معیارهای روشن هم اغلب به این برمیگردد كه بدانیم چه میخواهیم و دانستن آنچه كه میخواهیم نیز بستگی به شناخت و بینش صحیح نسبت به خود و جهان پیرامونمان دارد. این كه برای رشد و شكوفایی روح و روانمان چه میخواهیم و به چه نیاز داریم؟ و این كه برای رسیدن به هدفهای پرارزش زندگی مان چه انتخابهایی باید داشته باشیم؟
متاسفانه گول خوردن به این دلیل، یعنی به دلیل نداشتن معیار یکی از عمده ترین دلایل فریب خوردن است. چون بسیاری از افراد همین که کسی به آنها پیشنهادی میدهد یا به هر شکلی خود یا کالایی را وارد زندگی آنها میکند نقش خود را از این پذیرش حذف میکنند و همه تقصیر را بر عهده فرد دیگر میدانند. در حالی که مراقبت کردن از حوزه انتخابها و اختیارات، از وظایف اصلی همه ما محسوب میشود. این ما هستیم که همان طور که درب خانه مان را باز نمی گذاریم لازم است ورودیهای دیگر به زندگی مان را نیز کنترل کنیم و هر کس یا هر چیزی را که به ما عرضه میشود نپذیریم.
یک بعدی یا یکطرفه نگاه کردن
یكی دیگر از دلایل فریب خوردن، داشتن نگاه تك بعدی نسبت به مسائل، و نسبت به فضای پیرامون و فرایندهای اطراف است. وقتی تنها از یك زاویه به كارها و مسائل نگاه میكنیم، مثلاً فقط زاویه مثبت یا منفی را میبینیم، احتمال گول خوردنمان بیشتر میشود. تجربه نشان میدهد كه اكثر مسائل و امور، دارای وجوه سیاه و سفید و مثبت و منفی توأم هستند یعنی وقتی ذهن را در اطراف آنها چرخش داده و از چند زاویه به آنها نگاه كنیم، هم وجوه مثبت و هم وجوه منفی را در آنها تشخیص میدهیم و انتخاب صحیحتربسته به هدف، و این كه وجوه مثبت و منفی از نظر كمی چقدر و از نظر كیفی تا چه حد همسو یا ناهمسو با اهداف ما هستند، رخ خواهد داد. متأسفانه اكثر ما نگاه كردن از زوایای متفاوت را بلد نیستیم، یا به اندازه كافی برای كامل نگریستن تلاش نكرده و وقت نمیگذاریم و شرطی شده نگاه میكنیم. در حالیكه داشتن نگرش چند بعدی یا نگاه كردن از بالا، یعنی در حالتی كه امكان دیدن كل (و نه فقط اجزا) وجود داشته باشد احتمال ارتكاب به خطایی را كه مولوی، آن را با تمثیل فیل مطرح میكند، كاهش خواهد داد. این را هم بگوییم که چالهها، محدود به حوزههای مرتبط با گول خوردن نیستند. بسیاری از اتفاقات و رویدادهای زندگی و بسیاری از رفتارها و موضع گیریهای اطرافیان، مانند چاه عمل كرده و ما را در وضعیتی قرار میدهند كه دچار هرز شدید انرژی، زمان و امكانات میشویم. تقویت ویژگیهایی كه مطرح شد، منجر به هشیاری بیشتر شده و میتوانند در جهت پیشگیری از به دام افتادن در انواع چاهها یا چالهها عمل كنند.