نقش والدين در شكلگيری شخصيت فرزندان
خانواده، به عنوان اولین نهاد اجتماعی نقش بسیار مهمی در شكلگیری شخصیت، به وجود آمدن عادات و نیز یادگیریهای انسان دارد. آنچه سبك زندگی افراد را پایهریزی میكند، عوامل و عناصر رفتاری، ارتباطی و احساسی است كه در بدو امر، در خانواده وجود دارد.
بخشی از شخصیت فرزندان تابع عوامل توارثی و بخش عظیمی از آن تابع عوامل محیطی است. نحوه برخورد والدین با یكدیگر، چگونگی برخورد آنها با فرزندان، نحوه برخورد والدین با دیگران و اتفاقات و رویدادها، همه و همه از عواملی به شمار میروند كه در تفكر و اندیشه فرزندان نقش مهمی ایفا میكنند و در واقع نظام فكری، احساسی و ارتباطی فرزندان را شكل میدهند.
كودكان و نوجوانان در خانواده از راههای مختلف مواردی را میآموزند؛ برای مثال بچهها بسیاری از رفتارهای والدین را از طریق مشاهده فرا میگیرند، برخی را از طریق همانندسازی و بعضی دیگر را از طریق تجربه و آزمون و خطا. گفتنی است آن دسته از رفتارهایی كه پاداش و همچنین رسیدن به هدف را در پی داشته باشند، قویا آموخته میشوند و رفتارهایی كه به تنبیه و نرسیدن به هدف بینجامند، آموخته نمیشوند و ممكن است در پارهای موارد واكنش یا اعتراضاتی را در فرزندان به وجود آورند. البته چنانچه به فرزندان توضیحات درستی داده شود كارهای اشتباه آنها تكرار نخواهد شد و مشكلی نیز به وجود نخواهد آمد.
امروزه متخصصان علوم روانشناسی و جامعهشناسی، خانواده را همانند یك سازمان در نظر میگیرند، سازمانی كه دارای قواعد و قوانینی است و اعضای آن وظایفی را برعهده دارند.
وظایف افراد مشخص و معین است و هر فرد خانواده باید به خوبی از عهده آنها برآید. افراد خانواده همگی موظف به تبعیت از قوانین این نهاد هستند. در این میان پدر و مادر جایگاه ویژهای در خانواده دارند، آنچه به عهده زن گذاشته شده با مدیریت مادر و آنچه به عهده مرد گذاشته شده با مدیریت پدر اداره میشود. تعیین وظایف مادری و پدری نیز براساس تفاوتهای روانشناختی زن و مرد در نظر گرفته شده است.
به طور كلی، نقش پدر و مادر در خانواده بسیار تعیینكننده است. به گونهای كه سلامت روان فرزندان در گرو سلامت فكر، شخصیت و روان والدین است. امروزه تنوع و گوناگونی در ساختار خانوادهها و نحوه ارتباط در این كانون به شدت به چشم میخورد و این امر باعث شده است كه شاهد رفتارهای متفاوت اعم از هنجار و یا ناهنجار در كودكان و نوجوانان باشیم.
در این شرایط لازم است والدین از خود شروع كنند و به صورت واقعبینانه بررسی نمایند كه آیا از لحاظ شخصیتی و یا تفكر سلامتی دارند یا خیر. چنانچه جواب منفی باشد، باید از متخصصان كمك بگیرند و در جهت اصلاح خود برآیند. قدم دوم این است كه ببینند آیا اطلاعات كافی راجع به رشد كودكان و نوجوانان دارند یا خیر، و این كه بدانند رشد یك انسان درجهات مختلف (جسمانی، روانی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی) تابع چه عواملی است. والدین باید این عوامل را شناسایی كنند و در جهتی قدم بردارند كه به رشدی طبیعی منتهی شود.
نشانههای اولیه:
در پارهای موارد والدین نشانههایی را در فرزندان خود متوجه میشوند. آنها این علایم را معمولا از طریق مقایسه فرزند خود با گروه همسالان و یا مقایسه او با فرزندان دیگر خود به دست میآورند؛ برای مثال، مادری متوجه میشود كه فرزندش با كودكان دیگر از لحاظ رفتار و كردار تفاوت بسیار دارد، مثلا دچار خشم، ترس، بیقراری، عدم توجه و تمركز و هیجانزدگی غیرطبیعی است. این شناسایی اولیه به والدین كمك میكند تا هر چه زودتر مشكل تشخیص داده شود و اقدامات لازم انجام پذیرد.
گفتنی است در یك خانواده طبیعی و متعادل، والدین در فكر حل مشكلات هستند و نه به تاخیر انداختن آن! آنان مهارتهای حل مسئله را میآموزند و در مورد فرزندان و یا سایر مسایل به كار میگیرند.
هم جهت بودن والدین:
هیچ نكتهای مهمتر از این نیست كه صحبتهای والدین در یك جهت باشد. این مسئله مانع ایجاد تضاد و دوگانگی در فرزندان میشود. چنانچه در خانوادهای صحبتهای پدر و مار، تصمیمگیری آنها و قوانین خانواده در یك سو نباشد، فرزندان دچار تضاد میشوند. این خود زیربنای ایجاد اضطراب درونی بوده، قدرت تصمیمگیری را در فرزندان مختل میكند و نیز به لحاظ روانی نوعی بلاتكلیفی در آنها به وجود میآورد.
اصل محبت و احترام:
بسیاری از كودكان و نوجوانان لجباز كه هیچ وقت احساس رضایت ندارند و دایم اعتراض و شكایت میكنند، فرزندانی هستند كه مورد توجه، احترام و محبت قرار نگرفتهاند و با لحن خشن، دستوری و تهدیدآمیز با آنها صحبت شده است. بنابراین لجبازی آنها واكنشی است در مقابل رفتار والدین!
اصل تشویق و تنبیه:
در خانواده متعادل و طبیعی، روشهای درستی برای تشویق و تنبیه فرزندان به كار گرفته میشود. در نظر داشته باشید كه باج و رشوهدادن با تشویق كردن متفاوت است. تشویق در مقابل رفتار خوب و تنبیه در مقابل رفتارهای ناپسند انجام میشود. امروزه تنبیهات بدنی كاملا مطرود است. تنبیه میتواند شامل قهر كردن، ندادن پاداش، محرومیت از یك وضعیت یا مانند آن باشد. به طور كلی، روش یكسان و واحد والدین در مقابل رفتارهای ناپسند فرزندان و داشتن رویهای مشخص در مورد تنبیه بچهها، بسیار موثر و چارهساز است. به علاوه، تنبیه زمانی كه بلافاصله بعد از عمل ناپسند صورت پذیرد، تاثیر بیشتری خواهد داشت. همچنین لازم است برای كودك توضیح داده شود كه چرا كارش ناپسند بوده، عمل پسندیده كدام است و او باید چگونه رفتار میكرد. در واقع تنبیه، چنان كه از نام آن برمیآید، باید جنبه آگاه كردن داشته باشد.
پرهیز از دادن وعدههای بیجا و غیرعملی:
از دادن وعدههایی كه هرگز جامه عمل نمیپوشند، باید پرهیز شود. كودكان رفتار والدین خود را محك میزنند و چنانچه آنها را افرادی فریب دهنده و دروغگو بیابند از ایشان تبعیت نمیكنند و لجبازی را در پیش میگیرند. قضاوت فرزندان در مورد والدین به صورت تصویری ذهنی شكل گرفته، باقی میماند. این تصویر پندار آنها را در مورد پدر و مادر نشان میدهد. به یاد داشته باشیم كه بچهها از والدین الگو میگیرند و در واقع منشاء بسیاری از رفتارهای كودكان كه مورد اعتراض والدین است، از خود والدین میباشد.
پاسخگویی به سوالات:
در خانواده طبیعی و متعادل، سوالات كودكان و نوجوانان به شیوهای صحیح پاسخ داده میشود. جوابهایی مانند این كه «خودت بزرگ میشوی و میفهمی» یا «در حد سن شما نیست كه اینگونه سوالات را بپرسی» مطرح نیست، همچنین والدین آمادگی و دانش لازم برای پاسخگویی به سوالات فرزندان را دارند، پاسخها به صورت منطقی، درست و در حد توان فكری آنها ارائه میشود و هدف پدر و مادر توسعه دانش و آگاهی بچههاست. باید توجه داشت كه كودكان و نوجوانان با هر پاسخی قانع نمیشوند و به دنبال جوابهایی هستند كه آنها را قانع سازد.
ایجاد فرصتهایی برای تجربههای مثبت:
مسلما تجربههای منفی در نحوه تفكر و اندیشه انسان تاثیر بسزایی دارند و چنانچه در كنار تجربههای منفی زندگی، رویدادهای مثبت تجربه نشوند، در فرد نظام فكری مبتنی بر منفیگرایی شكل خواهد گرفت. این افراد نسبت به همه وقایع زندگی دید منفی دارند، همه چیز را منفی تفسیر میكنند، به هیچ كس اعتماد ندارند و در نتیجه فاقد احساس امنیت روانی میباشند.
چنین افرادی نه تنها خود در زندگی زجر میكشند، بلكه اطرافیان را هم دچار ناراحتی و نگرانی میكنند. آنها در طی زندگی، به طور مرتب و مكرر شاهد تجربیات و اتفاقات بد و منفی بودهاند. وظیفه والدین این است كه چنانچه فرزند بنا به دلایلی (از جمله جدایی، طلاق، مرگ پدر یا مادر و اختلافات و مشاجرات مستمر) تجربههای بدی داشته، فرصتهای مطلوب و خوشایندی را به وجود آورند تا اثرات منفی آن رویدادها به حداقل برسد؛ برای مثال، چنانچه پدر و مادری از یكدیگر جدا شدهاند و فرزند، نزد یكی از والدین زندگی میكند، به او اجازه و آزادی داده شود كه هرگاه دوست داشته باشد، ولی دیگر را ملاقات كند.
به علاوه، لازم است در ملاقاتها راجع به ولی غایب بدگویی صورت نگیرد و هدف این باشد كه او مانند هر انسان دیگری احساس كند پدر و مادری دارد كه گرچه نتوانستهاند با هم به سازگاری مطلوب برسند، اما انسانهای بدی نیستند، فرزندانشان را دوست دارند و به آنها محبت میكنند.
حتی لازم است از ویژگیهای مثبت والدین برای او صحبت شود، زیرا فرزندانی كه قربانی طلاق والدین بودهاند، احساس بیارزش بودن و داشتن تفاوت فاحش با دیگران را دارند، در حضور دوستان خود خجالت میكشند و از داشتن ارتباط زیاد با دوستان خودداری میكنند، به این ترتیب روحیه انزواطلبی و گوشهگیری در چنین كودكانی شكل میگیرد. والدین آگاه و دانا چنانچه طلاق و جدایی پیش آید، از فرزندان به عنوان وسیله یا واسطهای برای انتقال خشم و خصومت خود به یكدیگر استفاده نمیكنند.
آنچه مسلم است، دوران كودكی و نوجوانی در تمام زندگی انسان، از لحاظ ساختن و شكل دادن شخصیت، در درجه اول اهمیت قرار دارد و آنچه پیوسته همراه فرد میباشد، همان یادگیریهای این دوران است. به همین دلیل است كه همه روانكاوان و اندیشمندان علم روانشناسی برای دوران كودكی و نوجوانی اهمیت خاصی قائل هستند و ریشه اكثر نابسامانیهای روانی را در این دوران جستجو میكنند.
استفاده از روشهای تربیتی نوین:
بسیاری از والدین در دوران كودكی و نوجوانی خود، از نظام تربیتی درستی برخوردار نبودهاند. بنابراین بسیاری از رفتارهایی را كه باید در مقابل فرزندانشان داشته باشند، نیاموختهاند.
این گروه از پدر و مادرها، خود به دو دسته تقسیم میشوند:
1- والدینی كه گرچه خود تربیت درستی نداشتهاند، اما تمایل دارند روشهای نوین را بیاموزند و در مورد فرزندانشان اعمال كنند. این دسته از پدر و مادرها موفق میشوند، زیرا علاقهمند به یادگیری بوده و سعی میكنند از گذشتههای خود فاصله بگیرند.
2- والدینی كه نه تنها تربیت درستی نداشتهاند، بلكه روشهای نوین را نیز قبول ندارند. آنها خود را به همان روشهای سنتی و بیفایده زمان خود وابسته كردهاند و موفق هم نیستند.
در پایان، كلام با ارزش حضرت علی(ع) را در نظر داشته باشید كه میفرمایند: «فرزندانتان را برای جامعه زمان خودشان تربیت كنید، زیرا آنها برای زمانی به جز زمان شما خلق شدهاند».