از مَثَلهای قدیمی حتماً این یکی را به یاد دارید که میگویند: «دَرزی(خیاط) هم در کوزه افتاد». روزهایی نه چندان دور، همین آقای احمد نجفی که معرف حضورتان است، خلق خدا را روی «صندلی داغ» مینشاند و به قول قُدما، رَب و رُب شخصیت و کارشان را روی دايره میریخت. یادم میآید بعضی مواقع آنچنان مهمانان را در برابر سؤالهای غیرمنتظره قرار میداد که واقعاً دستپاچه میشدند. و حالا او پس از چند سال، روی «صندلی سلامت» نشسته که شباهتها و تفاوتهایی با «صندلی داغ» دارد. از مشابهتهای این صندلی با «صندلی داغ» صراحتی است که در سؤالها وجود دارد و تلاشی که در جهت شفاف نشان دادن عادتهای غذایی و تربیت غذایی افــــراد ميشود. تفاوت این صندلی با «صندلی داغ» هم این است که اینجا احمد نجفی (مهمان) مجری و پرسشگر نیست، بلکه پاسخدهنده است. «صندلی سلامت» این شماره را که کمی متفاوتتر از شمارههای پیش است، با هم میخوانیم:
برداشت اول:
- سلام آقای نجفی. گوهرپور هستم از مجله دنیای تغذیه...
: سلام، حال شما...
- میخواستم این هفته اگر فرصت...
: یادداشت میکنم، میدان توحید...
برداشت دوم:
آدرس را اشتباه داده بودم! یعنی نه اینکه آدرس را اشتباه داده باشم، نمیدانم چرا به جای اینکه آدرس را از خیابان ستارخان بدهم، از میدان توحید و سرِ خیابانِ باقرخان دادم. خلاصه آقای نجفی کلی علاف شد و آخرش مجبور شدیم تلفنی آدرس را اصلاح کنیم. چند دقیقهای طول کشید تا به دفتر مجله رسید.
برداشت سوم:
خاطره ما از احمد نجفی بیشتر از نقشهایی است که او در تلویزیون داشته و مهمترین آن نقش کارآگاهی است که نه به «پوارو» با آن سبیل معروف شباهت دارد، نه «شرلوک هلمز» با صورت کشیده و چشمان نافذش. کارآگاه علوی از آن دست کارآگاهان وطنی بود که تعهد کاری، عدالتطلبی و اخلاق و مردمداری را با هم داشت. در پروندههایی که به او سپرده میشد، پيگير واقعیت بود و حتی اگر قدرت برتری سر راه حقیقتجویی او قرار میگرفت، در مقابلش میایستاد و شانه خالی نمیکرد.
حالا پس از گذشت دو سری از مجموعه کارآگاه علوی، او از سری اول راضیتر از سری دوم است. میگوید: «از سری دوم به عنوان مجری طرح پروژه چندان راضی نیستم؛ اما از بازی رضایت دارم. فکر میکردم سری دوم خیلی بیشتر از اینها بین مردم گل کند. ما در این پروژه هر امکانی را که کارگردان میخواست برایش فراهم کردیم و طبیعی است که من انتظار داشتم کارآگاه علوی 2 بهتر از اینها از کار در بیاید».
برداشت چهارم:
برویم سراغ تغذیه! جناب نجفی در ميان غذاها کدام غذا را بهتر درست میکنید؟
(پیش از پاسخ دادن به سؤال با کمی طفره، کش و قوسی به بدنش میدهد و تأکید میکند که «لاف» اصلاً در کارش نیست و پاسخ میدهد): «شک نکنید که من بهترین سوپ دنیا را درست میکنم. بعد از سوپ، املت از غذاهایی است که من در درست کردنش استاد هستم. غذاهایی که من درست میکنم با دیگران تفاوتهایی دارد. یکی از این تفاوتها این است که غذاهای من بسیار تندند. اساساً من و ما جنوبیها بینهایت به غذاهای تند علاقهمندیم و غیر از دلایل سلیقهای، دلیل پزشکیاش این است که غذای تند رطوبت درون استخوان را میکشد و به همین دلیل در جنوب اغلب غذاها تند هستند».
برداشت پنجم:
جهت اطلاع مخاطبان بايد عرض کنم جناب نجفی شانزده سال در آمریکا زندگی میکردند و با اینکه در غربت هم تنها بودند، اما فقط در طبخ این دو نوع غذا تبحر دارند و علاقهای هم به غذاهای فست فود ندارند که فرض کنیم آنجا قوتِ غالبشان غذاهای آماده بوده است!
برداشت ششم:
درباره نوع طبخ غذا، حرفهایمان گل میکند. نجفی معتقد است: «برخی دستها برکت دارند؛ مثل برخی دستها که نمک دارند! بارها اتفاق افتاده که غذای يكساني را چند جا امتحان کردهام، اما دستپخت یکی از بقیه بهتر بوده است. اینها به هنر شخص برمیگردد و اینکه من معتقدم آشپزی هم هنری است که هر کسی توان انجام آن را ندارد». او خاطرهای از حدود چهل سال پیش نقل کرد که یکی از دوستانش راوی او بود. نجفی قصه مردی را گفت که روبهروی شهرداری خرمشهر ماهی سرخ میکرد و آنقدر در این کار تبحر داشت که از این راه به آشپزخانههای دربار راه پیدا کرد و بعد از آن به آشپزخانههای سیاستمداران بزرگ جهان! او میگوید: «راست یا دروغش را میگذاریم پای آدمی که نقل کرده، اما نمیشود از این موضوع گذشت که تبحر در آشپزی چقدر میتواند روی غذا و مصرفکننده آن تاثیرگذار باشد».
برداشت هفتم:
برداشت هفتم با موضوع «اشتها» شروع شد. احمد نجفی که این بار هنرپیشه نقش خودش است، روی «صندلی سلامت» نشسته و در مورد «اشتها» دیالوگهایش را میگوید: « من قائل به پرهیز در غذا خوردن نیستم. مثلاً میگویند اگر سرما خوردی، فلان غذا را نخور. من میگویم اگر اشتها داری بخور. وقتی بدن ما با تکتک سلولهایش غذایی را ميطلبد، چرا نخوریم؟ البته این نکته را در مورد چربیها و مواد قندی و اینها نمیگویم، منظورم پرهیز غذایی در مورد بیماریهای سطحی است. یاد خاطرهای از دوران کودکیام افتادم. من و برادرم لکهها و قارچهایی روی بدنمان بود که دکتر در مورد آن به ما پرهیز غذایی داده بود. یک روز در مجلسی من کنار یکی از دکترهای هندی نشسته بودم. او وقتی دید من با حسرت دارم به یکی از غذاها نگاه میکنم، پرسيد چرا نمیخوری؟ گفتم: دکتر گفته برای زخمهایت ضرر دارد. او گفت، اگر اشتها داری، بخور، با من. آن لحظه خیلی خوشحال شدم که مجوز خوردن آن غذا از طرف یک دکتر برای من صادر شد. از آن به بعد با كنار گذاشتن پرهیز همه چیز خوردم و قارچهایم خوب شد!»
برداشت هشتم:
در مورد زمان غذا خوردن، آدمهای روی کره زمین عادتهای متفاوتی دارند. مثلاً پدر من عادت دارد رأس ساعت دوازده و نیم نهار بخورد یا مثلاً پدر شما عادت دارد بعد از برگشتن از اداره غذا بخورد. عادت غذایی افراد به ویژگیهای فردی، خانوادگی و کاری آنها برمیگردد. نجفی میگوید: «من عادت خاصي در مورد زمان غذا خوردن ندارم. يك روز ممکن است 4 بعدازظهر نهار بخورم و يك روز هم
12 ظهر؛ اما نکته اساسی در غذا خوردنم این است که وقتی گرسنه میشوم و اشتها دارم، باید غذا بخورم؛ فرقی نمیکند چه ساعتی از روز باشد و از وعده قبلی چه مدت میگذرد».
برداشت نهم:
بدترین غذای دنیا! نجفی میگوید: «بدترین غذای دنیا حتماً ایرانی و البته حتماً تند نيست. از میان غذاهایی که خوردهام، از یکی خيلي بدم میآید. در یک رستوران ایتالیایی یک روز «راویولی» که قسمتهایی از گوشت است، خوردم که بسیار بدمزه بود. با اینکه من اصلاً به غذاها حساسیت ندارم، اما این غذا اصلاً با مزاجم سازگار نبود».
برداشت دهم:
این سکانس طولانی که آخرین نمای این گفتگوست، به بسیاری دیگر از عادتهای غذایی و غذاهای خاطرهانگیز این بازیگر اشاره میکند. احمد نجفی با شور و انرژیِ خاصی از غذاهای جنوبی حرف میزند. او از مادرش میگوید و از خورش میگوی دوپیازه که برایشان با فلفل قرمز و سیاه طبخ میکرد. از رستوران پاکستانیها که هر وقت به آبادان برود، حتماً آنجا غذا میخورد و البته خوردن فلافل و سمبوسه که هیچ وقت در این سفرها فراموش نمیشود. خاطرهای هم از نجف دریابندری در یکی از همین سفرها نقل میکند.
کسانی که با ادبیات و ترجمه سر و کار دارند، میدانند نجف دریابندری از نوادر این حوزه است و کسانی هم که با آشپزی و کتابهایی در این زمينه آشنا هستند، نجف دریابندری را به خاطر کتاب «آشپزی»اش میشناسند که چند سالی میشود منتشر کرده است. نجفي میگوید: «در یکی از سفرها با اینکه نجف بیمار بود، از او خواستم با ما برای خوردن فلافل بیاید؛ اما او به خاطر بیماریاش خواست پرهیز کند.
پس از وارد شدن به مغازه و اصرار ما توبه نجف شکسته شد و او شروع به خوردن فلافل کرد. خوردن اولین فلافل همانا و پس از آن خوردن دومين و سومین آن همان!»
قورمهسبزی، قیمه، فسنجان، آلبالوپلو و از همه مهمتر انواع ماهی و قلیهماهی از غذاهایی است که نجفی علاقهای فراوان به آنها دارد و میگوید: «به هیچ وجه نمیتوانم با چیپس و پفک کنار بیایم». او اولین غذایی را که درست کرده است، هنوز به یاد دارد. برنج تماتهای (استامبولی پلو) که نه خودش توانست بخورد، نه دیگران!
در خلال حرفهایمان سراغ ترشیها میرویم و اینکه میانه این بازیگر با انواع ترشی چطور است. او میگوید: «ترشی از چيزهايي است که باید حتماً در کنار غذاهایم باشد. بعضی از ترشیهای آبادان را به شدت دوست دارم. جنوب کشور بهدلیل وجود انواع میوه و سبزیجات، ترشیهای خوبی هم دارد. من به انواع و اقسام ترشیها علاقهمندم و از اینها گذشته میوهها هم برای من بسیار مهماند. همه چیز خاک خوزستان خوب است و برکت دارد.
واقعاً نمیتوانم بگویم کدام میوه را بیشتر دوست دارم. هم از میوههای زمستانی لذت ميبرم و هم از ميوههاي تابستانی و هر روز در برنامه غذاییام ميوه وجود دارد. در ضمن، غير از غذا روزانه از انواع لبنیات هم استفاده میکنم. ما ایرانیها عادتهای زیادی در انواع خوراکیها داریم.
یکی از این عادتها خوردن تنقلات است. من بعضی مواقع از انواع آجیل، خصوصاً در زمستان استفاده میکنم؛ اما کمتر از ميوه. شیرینی و شکلات هم در اولویتهایم بود! اما چند ماهی است که کمتر در برنامه غذاییام وجود دارد».
برداشت يازدهم:
توصيههاي احمد نجفي در خصوص تغذيه و غذا خوردن:
احمد نجفي سلامت را بزرگترين نعمت و هديه الهي ميداند. در توصيههاي آقاي نجفي اعتدال در همه شئون زندگي به ويژه مصرف درست و بهينه مواد غذايي و پرهيز از اسراف جايگاه ويژهاي دارد.
وي از ريخت و پاشهاي زياد و دردسري به نام تجمل كه امروزه رواج زيادي پيدا كرده است اظهار نگراني ميكند و با آرزوي سلامت و نشاط براي همه خوانندگان و ايرانيان عزيز، تكيه بر فرهنگ غذاي بومي و احياء سنتهاي ايراني در اين خصوص را راهگشاي اصلاح فرهنگ غذايي ميداند.