علی فتحی آشتیانی : روانشناس
تحریریه زندگی آنلاین : به نظر برخی از کارشناسان، سلامت روان مردم امروزه در کلانشهرها با چالشهای بسیاری مواجه است که این امر ریشه در عوامل ژنتیکی، اجتماعی و اقتصادی دارد و میتواند پیامدهایی از قبیل بالا رفتن سطح استرس، اضطراب، پرخاشگری، عصبانیت و خشونت در جامعه داشته باشد.سلامت روان به مجموعهای از فعالیتهای متنوع و وسیع اطلاق میشود که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم موجب ارتقاء سلامت و رفاه روانی و اجتماعی افراد میگردد و بهعبارتدیگر حالتی از رفاه است که در آن فرد تواناییهایش را بازمیشناسد و قادر است با استرسهای معمول زندگی تطابق حاصل کند و ازنظر خانوادگی، اجتماعی و شغلی مفید و سازنده باشد. اما مسئله سلامت روان امروزه در بسیاری از شهرها ازجمله شهرهای بزرگ با چالشهای بسیاری روبهرو شده است که برخی از کارشناسان معتقدند این امر ریشه در بسیاری از عوامل ژنتیکی، اجتماعی، اقتصادی و... دارد. اما اینکه این عوامل چه هستند و چگونه بر کیفیت زندگی و سلامت روان انسانها تأثیر میگذارند.
بیشتربخوانید:
مکمل های طبیعی برای مبارزه با افسردگی
عوامل تأثیرگذار بر سلامت روان انسانها
عواملی که سلامت روانی را در کلانشهرها به مخاطره میاندازد با عواملی که سلامت روان را تحت تأثیر قرار میدهد، متفاوت نیست. بهطورکلی این عوامل به چندین دسته از قبیل عوامل زیستی، اجتماعی، روانی، معنوی و سیاسی تقسیم میشوند. در بحث زیستی طبیعتاً عوامل ژنتیکی اهمیت دارند. عوامل ژنتیکی مانند نقش، کارکرد مغز و همچنین بیوشیمی مغز میتواند بر سلامت روان همه افراد نقش داشته باشد. در این خصوص نظریهای وجود دارد که مبتنی بر این است که چگونه ساختار جسمانی ما میتواند بر سلامت روانیمان تأثیر بگذارد.
از طرف دیگر نیازهای جسمانی مانند آب، خواب و فضای مناسب تحت تأثیر برخی از عوامل اجتماعی نیز قرار میگیرند. ازجمله عوامل اجتماعی میتوان به مسئله گرانی و تأثیر آن بر زندگی مردم صحبت کرد. انسانهایی که در کلانشهرها زندگی میکنند، برای اینکه بتوانند نیازهای فیزیولوژیک خود و یا خانوادهشان را تأمین کنند، باید بتوانند چند نوبتکار کنند. چند نوبتکار کردن نیز خستگی و استرس به همره میآورد. از طرف دیگر مردم نمیتوانند نقش خود را بهخوبی در جامعه ایفا کنند. به این صورت که نیازهای عاطفی یکدیگر را تأمین کنند.بنابراین بعد اجتماعی اهمیت دارد، زیرا شرایطی که اکنون ما درگیر آن هستیم میتواند بر سلامت روانمان تأثیر بگذارد. افراد خودبهخود وقتی درگیر تأمین نیازهای جسمانی و اولیه میشوند نقش خود را بهعنوان یک زن یا مرد و یا مادر در تربیت فرزندان نمیتوانند ایفا کنند و طبیعتاً افراد دیگری جایگزین این انسانها میشوند.علاوه بر مسئله گرانی در کلانشهرها، بحث بیثباتی نیز اهمیت دارد. بیثباتی عامل بسیار مهمی است که انسانها با آن در شهرهای بزرگ درگیر هستند. انسانها در فضای بیثبات دچار نوعی ابهام هستند. هرروز قیمتها نسبت بهروز قبل تغییر پیدا میکند و این بیثباتی هم کالای اساسی و هم غیراساسی را شامل میشود.
در این فضا، درگیری، تولید، مصرف و رفاهزدگی تغییرات اجتماعی بسیار زیادی را به همراه دارد. این تغییرات میتواند در حوزه اخلاق، آدابورسوم و تغییر در ساختار خانواده و نقشهای موجود در خانواده باشد. چون در این شرایط همه به دنبال این هستند که مایحتاج خود را تأمین کنند، بنابراین نقشها هم بهخوبی ایفا نمیشوند. برای مثال زنان که نقش اصلیشان خانهداری و تربیت فرزند است، در شرایط کنونی بهناچار باید کار کنند و کار در خانه را کاهش میدهند و کار بیرون از خانواده را افزایش میدهند. شاید این امر از جنبهای مثبت باشد، اما طبیعتاً از طرف دیگر میتواند تأثیراتی منفی بر سلامت روانی اعضای خانواده داشته باشد.ازجمله عوامل اجتماعی دیگر بحث مربوط به تحرک اجتماعی یا مهاجرت است که معمولاً انسانها از روستاها به شهرها و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگتر حرکت میکنند. در این فضاها نوعی دگرگونی در نوع زندگی افراد، معیشت و سبک زندگی افراد رخ میدهد. نوجوانان و جوانان بیشتر زمان خود را صرف فضای مجازی و ارتباطات خارج از فضای خانواده میکنند و همه اینها عواملی هستند که میتوانند از بعد اجتماعی بر سلامت روانی ما تأثیر بگذارند.از بعد روانی طبیعتاً فضایی که انسانها با آن درگیر هستند، احساس درماندگی، دلسردی، ناامیدی و ناتوانی در حل مسائل و مشکلات به همراه میآورد که منجر به مشکلات روانی در فرد میشود. از بعد معنوی هم ارزشها بهتدریج کمرنگتر میشوند و آنچه در دین بهعنوان صبر، تحمل و بردباری شاهد هستیم به دلیل نیازهای فیزیولوژیک کمتر موردتوجه قرار میگیرد. طبیعتاً معنویت هم تحت تأثیر سایر آیتمها قرار میگیرد.از بعد سیاسی هم جامعه ما یک نظام است که تحتفشار دنیا قرار دارد و آن کشورها تمام تلاششان را کردهاند تا این نظام را خراب کنند و در این زمینه راههای مختلفی را رفته و امتحان کردهاند. برای مثال اگر در ابتدا از جنگ بهره میبردند اکنون از فشار روانی استفاده میکنند تا بهاینترتیب به درون خانوادهها نفوذ کنند و بنیانهای اولیه و مهم جامعه را از درون فروبپاشند. فروپاشی بنیان خانواده ازیکطرف و وجود فضای مجازی از طرف دیگر، فیلمها، زنجیرهها و بازیهای کامپیوتری همه بر خانوادهها، جوانان و نوجوانان تأثیر میگذارد و چون در تضاد با رفتار سنتی ما عمل میکنند، مسلماً میتوانند آسیبها و مشکلات روانی هم داشته باشند. به دنبال این امر تعارضاتی بین خانوادهها، زوجین و همچنین والدین و فرزندان پیش میآید.
بیشتر بخوانید:
افسردگی پس از زایمان
پیامدهای به مخاطره افتادن سلامت روانی
پیامدها را میتوان از چند زاویه بررسی کرد برای مثال میتوان هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی از آنها نام برد. در سطح فردی استرس، اضطراب، پرخاشگری، عصبانیت و خشونت را نام برد و در سطح اجتماعی افزایش جرمها، جنایتها و خشونت خانگی را نام برد. از سوی دیگر به خطر افتادن سلامت روان شدیداً بر روی خانوادهها تأثیر میگذارد و وقتی فرد نتواند نقش خود را بهخوبی ایفا کند، بحث تعارضات و خشونتهای خانگی، اعتیاد، طلاق و روابط فرا زناشویی به وجود میآید. اگر مانتوانیم این نابسامانیها را تحملکنیم پیامدهایی جز خشم و عصبانیت نخواهد بود.
راهکارهایی برای تأمین سلامت روان
در گام اول نقش مسئولین بسیار پررنگ است. اگر مسئولین توجه بیشتری کنند و اقدام مؤثرتری داشته باشند، قطعاً از پیامدهای ناشی از آن کاسته میشود. گاهی اوقات چنین پنداشت میشود که مسئولین بیتفاوت هستند و یا درک مناسبی از شرایط ندارند و یا آنقدر درگیر نیستند که بدانند در جامعه با چه شرایطی روبهرو هستند. ازاینرو من نقش مسئولین را مهم میدانم و معتقدم این مسئولین باید تفکر جهادی داشته باشند و در اقتصاد مقاومتی بسیار کار کنند.حل این مسائل و مشکلات یک تفکر بسیجی میخواهد. من حتی خطاب به وزیر بهداشت قبلی هم گفتم که بحث سلامت روانی بسیار مهمتر از بهداشت جسمانی است. درحالیکه مسئولین ما خیلی کمتر به مسائل بهداشت روانی توجه میکنند.همانطور که گفتم سلامت روانی بسیار گسترده است و لازم است به بهبود تمام جنبههای آن توجه شود، چون سلامت روانی، عینی و آشکار نیست، بنابراین مسئولین کمتر به آن توجه میکنند. چون خانواده هسته اصلی زندگی را تشکیل میدهد و همه اتفاقات در بستر خانواده شکل میگیرد، بنابراین در بحث بنیاد خانواده باید خیلی کار شود. در این راستا تشکیل وزارت خانواده میتواند راهگشا باشد. آموزش مهارتهای زندگی و حل مسئله، مهارت احترام متقابل و تصمیمگیریها را باید بسیار انجام دهیم. ما اگر بحث کنترل خشم و عصبانیت را بیاموزیم بهتر میتوانیم آنها را کنترل کنیم. در کنار این امور، پرورش ویژگیهای شخصیتی فرزندانمان نیز مهم است تا بتوانیم اشخاص سالمی را تربیت کنیم.