ركسانا خوشابی، كارشناس ارشد مشاوره
سوال: آقای مالتز شما در نوشتههای خود، از خود حقیقی و درونی سخن گفتهاید، آیا میتوانید موضوع را برای خوانندگان ما بازتر كنید؟
مالتز: بله. در درون هر انسانی یك خود واقعی و یك خود كاذب یا دروغین وجود دارد. اگر خود واقعی هر كس قدرتمند شود، آن شخص در همه ابعاد زندگی خوشحالتر و خلاقتر میشود، اما اگر به خود دروغین اجازه دهد تا كنترل افكار و رفتار او را به دست گیرد، همیشه احساس پوچی و ناكامی بر او غلبه خواهد كرد. همه شما اساساً و در اصل، خود واقعیتان هستید كه مثبت و بدون كیفیت منفی است. این خود، همان خود حقیقی شماست كه همیشه آن را داشتهاید. اگر میخواهید خوشحال باشید، نباید به خود دروغین اجازه دهید بر شما غالب گردد. احساس غم، ناراحتی و افسردگی، زمانی بر شما غالب میشود كه بین خود حقیقی و كاذبتان فاصله عمیقی ایجاد شده باشد، یا ایدهآلهایی دور از دسترس و غیرحقیقی برای خود در نظر گرفته باشید
مجری: آقای مالتز، آیا راهی وجود دارد كه خود دروغین و واقعیمان را بشناسیم و از هم تفكیك كنیم؟
مالتز لبخند میزند و میگوید: «همانطور كه گفتم خود واقعی شما همیشه خوشحال است، پس هر وقت ناراحت شدید یا احساس پوچی كردید بدانید كه در آن زمان یا در آن لحظه یا در آن كار خاص، خود دروغینتان است كه كنترل را به دست گرفته»!
مجری: حال كه این شخصیتهای فرعی یا خویشتنهای نفی شده اینقدر مهماند و در ضمن توسط خود ما نفی شدهاند، چگونه میتوان آنها را از دست ندهیم و از خود بدانیم.
شاكتی گواین: من راه سادهای پیشنهاد میدهم كه میتواند در پذیرش تضادهای درونی و ایجاد تعادل به ما كمك كند. برای توصیف ویژگیهای متضادتان یك صفت را با صفت متناقض آن تركیب كنید و به خود نسبت دهید، مثلاً بگویید: من یك خیرخواه حسودم!، یا من یك فرد آرام و برونگرا هستم. بدین ترتیب هم همه ویژگیها را میشناسید و هم با اعتراف به آن تكلیفتان با آنها مشخصتر میشود.
مجری: آیا این درست است كه هر چه در خودشناسی جلوتر میرویم، نقاط منفی خود را بهتر و بیشتر میشناسیم؟
ژان شارتیه(2): نه، در واقع شما، "فقط" نكات منفی خودتان را میشناسید! چون صفات خود را با نقاط قوت دیگران مقایسه میكنید و خود را كمتر و پایینتر ارزیابی میكنید. وقتی مرتباً نكات منفی شما با نكات مثبت دیگران مقایسه میشود نتیجتاً شناختتان به این منجر میشود كه بیارزشاید و پر از نقاط ضعف و منفی هستید. در حالیكه خودشناسی یعنی هم شناخت نقاط منفی و هم شناسایی ویژگیهای مثبت.
مجری: به نظر شما آیا ویژگیهای منفی قابل رفعاند؟
رابینز: چرا كه نه. همه ما همیشه براساس تصویری كه از خود داریم عمل میكنیم، خواه این تصویر دقیق باشد یا خیر و منفی باشد یا مثبت. اما اگر درباره هویت خودمان اعتقاد تازهای پیدا كنیم، رفتار ما نیز، برای تقویت آن هویت تازه تغییر میكند.
مجری: آیا گامهای مشخصی را میتوان برای تغییر هویت یا ویژگیهای منفی پیشنهاد داد؟
رابینز: بله، نظر من این است كه باید در ابتدا فهرستی از همه عواملی كه به عنوان جزئی از هویتتان میخواهید داشته باشید تهیه كنید. تغییر هویت، تصمیمی آگاهانه، اراده و پشتكار لازم دارد. با در نظر گرفتن اینها، آنچه را كه میخواهید باشید برای خود به تفصیل شرح دهید و قاطعانه تصمیم بگیرید. بعد باید برنامه عملی بریزید و با آن هویت تازه زندگی كنید. البته باید خود را به هویت جدید مقید كنید به طوری كه نتوانید از زیر انجام ویژگیهای مرتبط با آن شانه خالی كنید. یكی از راههای این مقید كردن این است كه به اطرافیانتان هم تغییراتتان را اعلام كنید.
مجری: مثلاً فرض كنید من به جای این كه كارمند ادارهام باشم، میخواهم مدیر آن باشم، چگونه میتوانم هویت مدیر را در خودم ایجاد كنم؟
رابینز: البته منظور من از هویت، محدود به شغل و حرفه نمیشود و مفاهیم عمیقتر و وسیعتری را در برمیگیرد. شما میتوانید میلیونر بودن، یا چیزی مثل این را تصور كنید، اما برای مدیر بودن هم، شما اول همه ویژگیهای یك مدیر حقیقی و كارآمد را فهرست كنید و آن را به تفصیل برای خود شرح دهید و باز كنید. ویژگیهایی مثل احساس مسئولیت زیاد، وقتشناسی و مدیریت زمان، دلسوزی زیاد برای كار و كارمندان، توانایی راه اندازی و كار گرفتن مؤثر از كارمندان، داشتن قاطعیت و برش كاری و راهبرد و...هر یك از اینها را هم به طور كامل و به تفصیل برای خود شرح و توضیح دهید. وقتی دقیقاً فهمیدید موضوع از چه قرار است، تصمیم آگاهانه و قطعی بگیرید، به اطرافیان هم اعلام كنید و سپس شروع كنید به بروز تمامی آن ویژگیها از خود.
یعنی با آن ویژگیها زندگی كنید. مسئولیتپذیریتان را افزایش دهید، برای به نتیجه رساندن كار دلسوزتر از هم باشید، همكاران را آموزش دهید و در كارها و سمتهای جدید راهاندازی كنید. سود و منافع كار را افزایش دهید و...
مجری: به نظر شما، این كار كمی تصنعی نیست؟ چه بسا ما چیزی را دوست داشته باشیم كه با قابلیت و استعدادمان همخوانی نداشته باشد، یا برای آن ساخته نشده باشیم. درست است كه با شرح و تفصیل این ویژگیها شناختمان از آنها بالاتر میرود و شاید بتوانیم علاقهمان را هم محك بزنیم، اما باز هم ممكن است احساساتی تصمیم بگیریم و بدون پیدا كردن شناخت درستی از خود حقیقیمان از یك هویت به یك هویت دیگر سرگردان بشویم!
دیپاك چوپرا: اتفاقاً به همین دلیل است كه همیشه تأكید من بر این بوده كه مهمترین سؤالی كه باید از خودمان بپرسیم سؤال «من كیستم»؟است. به نظر من هیچ سؤال دیگری تا به این حد ارزش پرسیدن ندارد. ما در زندگی نقشهای بیشماری بازی میكنیم اما این نقشها، «خود» ما نیستند لازم است همه ما از نام و ظاهر بگذریم وحتی بگریزیم تا دریابیم به راستی كیستیم.
متأسفانه در اكثر جوامع، مفهوم كامل بودن این است كه تا حد امكان نقشهای بیشتری ایفا كنیم، اما حقیقت این است كه كامل بودن یعنی رهایی از هر نقش.
مجری: آیا در این زمینه توصیهای به خوانندگان ما دارید؟
چوپرا: همان توصیهای را كه به فرزندانم كردهام به دوستان خواننده هم میكنم. من هرگز به فرزندانم نگفتم درس بخوانند و نمرات بالا داشته باشند، به جای این، به آنها سفارش كردم بروید فكر كنید، تعمق كنید و كشف كنید خدا شما را برای چه كاری آفریده است؟ نتیجه این شد كه همه آنها در رشتههای تخصصی و علمی دكترا گرفتهاند! همه آنها جذب كارهایی شدند كه به آن عشق میورزیدند و در آن استعداد داشتند. این كشف مهمترین كشف زندگی همه ماست.
همانطور كه میبینید عقاید و آرای مختلف و متنوعی در باره خود، هویت و ویژگیهای شخصیتی وجود دارد كه نشان از گستردگی و پیچیدگی مفهوم «خود» دارند به طوری كه هر نظریهپردازی از زاویه دید و ادراك و به قدر آگاهی خود وارد موضوع شده و از «خود» یاد كرده است. شما هم سعی كنید «خود حقیقی» را بیشتر بشناسید و ابعاد مختلف آن را ببینید و هر چه بیشتر با «خودتان» در ارتباط باشید.
منابع
راه تحول، شاكتی گواین
روانشناسی ارتباط و كنترل؛ ماكسول مالتز
20 درست معنوی برای آفرینش زندگی دلخواه، دیپاك چوپرا
به سوی كامیابی 3، آنتونی رابینز
پینوشت
1- نویسنده كتاب سایكوسایبرنتیك
2- نویسنده كتاب درمان خجالت در سه هفته