Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 20 آبان 1403 - 19:28

6
اسفند
درمان‌های امیدبخش برای بیماری‌ام.اس ( قسمت اول )

درمان‌های امیدبخش برای بیماری‌ام.اس ( قسمت اول )

مصاحبه اختصاصی زندگی آنلاین با دکتر محمدعلی صحرائیان استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، متخصص مغز و اعصاب، فلوشیپ ام.اس و رئیس پژوهشکده بازتوانی عصبی و مرکز تحقیقات ام.اس، نایب‌رئیس انجمن ام.اس ایران

گفتگو : رضاحسینمرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی – خبرنگار

 

تحریریه زندگی آنلاین : محمدعلی صحراییان، متخصص مغز و اعصاب، فلوشیپ ام.اس از سوئیس و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران  در ۲۷ بهمن‌ماه ۱۳۵۰ در شهرستان جهرم استان فارس متولد شد.  دوران کودکی تا دبیرستان را در این شهرستان پشت سرگذشت. پس از موفقیت در کنکور و پذیرش در رشته پزشکی درنهایت سال ۱۳۶۹ دانش‌آموخته پزشکی عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز شد. پس از شرکت در آزمون تخصص، دوران دستیاری تخصص رشته مغز و اعصاب را با رتبه اول برد تخصص در سال ۱۳۸۱ در دانشگاه علوم پزشکی تهران پشت سرگذشت. چندی بعد برای گذراندن دوره فلوشیپ ام.اس به دانشگاه به ازل سوئیس در سال1384 رفت و سپس به ایران بازگشت.

 وی در برخی از خاطرات خود می‌گوید: مادرم خانه‌دار و پدرم مغازه‌دار بود. دوره ابتدایی به مدرسهٔ پیروزی و راهنمایی به مدرسهٔ شرف و فردوسی و مقطع دبیرستان به مدرسهٔ خواجه نصیر جهرم می‌رفتم. جزو شاگردان خوب بودم و در سال سوم متوسطه از رشتهٔ ریاضی به رشتهٔ تجربی تغییر رشته دادم.سال ۱۳۶۹ در دانشگاه علوم پزشکی شیراز قبول شدم و پزشکی عمومی را در دانشگاه علوم پزشکی شیراز گذراندم.

دوران دبیرستان من به کارهای فوق‌برنامهٔ مربوط به جنگ می‌گذشت، علاوه بر آن‌من و دوستانم به کوهنوردی علاقهٔ بسیاری داشتیم؛ پنج‌شنبه و جمعه را با دوستان در کوه می‌گذراندیم. این برنامه تا سال سوم دبیرستان ادامه داشت، من عمدهٔ وقتم را به مطالعه می‌گذراندم  و مجله‌هایی مانند دانستنی‌ها و دانشمند را می‌خواندم و زمانی هم جزو طرفداران پر و پا قرص مجلهٔ فیلم بودم اما در یک مقطعی احساس کردم که برای موفقیت در کنکور باید تمام این‌ها را کنار بگذارم.به اعتقاد دکتر صحرائیان، اگر  در دانشگاه ارتباط خوبی با سازمان‌های مردم‌نهاد و خیرین داشته باشیم، می‌توانیم راه‌های خوبی را برای کمک به بیمارانمان بازکنیم. طبیعی است که اگر گروه‌ها به‌صورت جداگانه کاری را انجام دهند، آن کار به‌صورت کامل انجام نمی‌شود. سیستم‌های دولتی و دانشگاهی از یک‌سو حمایت‌هایی را از بیماران به عمل می‌آورند و از سوی دیگر، دارای کمبودهایی هستند که این کمبودها را می‌توان با کمک خیرین برطرف کرد. طی دو دهه اخیر تحولات ارزشمندی در تشخیص و درمان بیماران مبتلابه ام.اس در ایران و جهان ایجادشده است. اگرچه روند شیوع این بیماری به‌ویژه در میان جوانان رو به گسترش است ولی روزنه‌های امید خبر از آینده‌ای روشن می‌دهد.با این مقدمه به گفتگوی اختصاصی با این چهره ماندگار علمی، پژوهشی و درمانی عرصه تخصصی بیماری‌های مغز و اعصاب به‌ویژه ام.اس پرداختیم.

بیشتربخوانید:

درمان "ام‌اس" با راهکارهای طب سنتی

 

 

 

لطفاً بفرمایید چطور شد که به رشته پزشکی گرایش پیدا کردید؟

من تنها پسر خانواده بودم. دو خواهر دارم که یکی از من بزرگ‌تر و دیگری از من کوچک‌تر است و هردوی آن‌ها دبیر هستند. ما در خانواده جو خوب و آرامی داشتیم . من هفت‌ساله بودم که انقلاب اسلامی پیروز شد و شروع کودکی و نوجوانی من با جنگ تحمیلی مصادف شد. من فکر می‌کنم بیشترین زمانی که در تحصیل موفق بودم دبیرستان بود. به یاد دارم حتی پیش‌ازاین که وارد دبیرستان شوم به کنکور فکر می‌کردم و از همان زمان به فکر موفقیت در کنکور بودم؛ اما در سال‌های اول دبیرستان به پزشکی فکر نمی‌کردم و دوست داشتم مهندسی شیمی بخوانم و برای همین وارد رشتهٔ ریاضی شدم اما وقتی بیشتر وارد جامعه شدم و محیط بیمارستان را دیدم به رشتهٔ پزشکی علاقه‌مند شدم و در سال سوم دبیرستان به رشتهٔ تجربی رفتم. خاطرهٔ خوبی که از آن دوران دارم این است که ما معلم زیست‌شناسی به نام آقای صادقی داشتیم و هنگامی‌که می‌خواستم از رشتهٔ ریاضی به تجربی تغییر رشته دهم نزد او رفتم و گفتم که می‌خواهم تابستان چند جلسه زیست بخوانم، او به من گفت به تو درس می‌دهم اما باید شش ونیم صبح بیایی تا هشت صبح به کارم برسم. به یاد دارم که بعدازاین که باهم زیست کل دوران دبیرستان را خواندیم گفت حالا دیگر آمادگی شرکت در امتحان راداری. من هم گفتم هزینهٔ این جلسات را با من حساب کنید اما او قبول نکرد و گفت وقتی نزد من آمدی حس کردم فرد بااستعدادی مثل تو پزشک خوبی می‌شود و هر چه اصرار کردم پول و هدیه‌ام را نپذیرفت، این کار تأثیر زیادی روی زندگی من گذاشت و برای من درس بزرگی بود. سرانجام با معدل عالی از دبیرستان خواجه نصیر جهرم فارغ‌التحصیل شدم. یکی از نکاتی که به پیشرفت من کمک کرد دوستان خوب و خانوادهٔ خوب بود و صد در صد کمک خانواده هم ورای همهٔ این‌ها است.

 

 آیا پدرتان رشتهٔ پزشکی را پیشنهاد ‌کرد یا صرفاً گرایش به تحصیلات دانشگاهی را مدنظر داشتند؟

پدر من در سن دوازده‌سالگی پدر خود را از دست می‌دهد و مجبور می‌شود برای گذران زندگی درس را رها کند؛ اما بااین‌وجود قرآن را حفظ می‌کند و مربی جلسات قرآنی است. او هم مثل من تک پسر بوده و چهارخواهر داشته است و مجبور می‌شود قسمتی از بار زندگی را به دوش بکشد. پدرم جزو افراد باهوش شهر و حافظهٔ او زبانزد بوده است. هیچ‌گاه به خاطر ندارم که پدر و مادرم رشتهٔ خاصی را به ما تحمیل کرده باشند ولی همواره به موفقیت در رشتهٔ خودمان تأکید می‌کردند. من وقتی قصد کردم که از رشتهٔ ریاضی به تجربی بروم خوشحالی را در وجود پدر و مادرم دیدم اما هرگز تحمیلی برای این کار وجود نداشت. من فکر می‌کنم این آزادی عمل و استقلال در تصمیم‌گیری باعث شد تلاش ما برای رسیدن به هدفمان بیشتر شود. گاهی دیده می‌شود وقتی خانواده‌ها رشته‌ای را به فرزند خود تحمیل می‌کنند حتی اگر فرزند به آن رشته علاقه داشته باشد درصدی از موفقیت او کم می‌شود.

 

 بفرمایید با این حجم درس و تحصیل، خدمت سربازی را چگونه گذراندید؟

من در دوازدهم بهمن ۱۳۶۵ زمانی که شاگرداول مدرسه بودم، بااینکه پانزده سال سن داشتم بدون اطلاع خانواده  با تغییر در شناسنامه به جبهه رفتم. در آن زمان فقط هفده‌ساله‌ها را به جبههٔ جنگ می‌بردند. این‌یک رسم بود که بچه‌های کوچک‌تر در کپی شناسنامهٔ خود تغییر ایجاد کنند و به جبهه بروند. این را خود اعزام کننده‌ها نیز می‌دانستند اما ایرادی نمی‌گرفتند. عملیات کربلای پنج‌در بهمن‌ماه ۱۳۶۵ اجراشده بود و من در آن زمان و در انتهای این عملیات به جبهه رفتم. من به خاطر جثه کوچک و وزن کمی که داشتم، در واحد تخریب لشکر ۳۳ المهدی مشغول به کار شدم. در آن زمان به من می‌گفتند که اگر روی مین بروی، مین منفجر نخواهد شد. آنجا واحد بسیار خوبی بود که بچه‌های هم‌سن‌وسال من و افراد جوان‌تر در آن حضور داشتند. آن واحد دو وظیفه داشت: یکی پاک‌سازی میدان‌های مین و دیگری انجام یک سری از انفجارها. در همان سال‌ها من آموزش تخصصی را درزمینهٔ.تخریب دریافت کردم. در فروردین ۱۳۶۶، در عملیات کربلای هشت مجروح شدم و ترکشی به ستون فقراتم اصابت کرد. وضعیت جراحت من به وضعیت ضایعه نخاعی بسیار نزدیک بود. در آن لحظه به دلیل موج انفجار، در پاهایم احساس فلجی داشتم و به مدت چند دقیقه در همین وضعیت ماندم؛ اما حس پاهایم کاملاً برگشت. بعداً که نورولوژی را خواندم، متوجه شدم که به آن وضعیت "شوک نخاعی" ناشی از انفجار می‌گویند. بعدازآن چند دقیقه، توانستم از آن منطقه خارج شوم. در فروردین‌ماه ۱۳۶۶ در بیمارستانی در شهر اراک به مدت دو یا سه روز بستری شدم. یکی از دلایل علاقهٔ من به علم پزشکی، همان چند روزی است که در آن بیمارستان بستری بودم. آن زمان کلاس اول دبیرستان بودم. از طرف مدرسه به همه سپرده بودند که نیامدن من به مدرسه را پیگیری کنند. من پس از درمان به مدرسه بازگشتم تا در امتحانات شرکت کنم. مدیر مدرسه با اخم به من گفت: "شما اگر در مدرسه می‌ماندی هم برایت مثل جبهه بود. شاگرداول که به جبهه نمی‌رود".

خانواده‌ام وقوع این اتفاق را پذیرفتند. به دلیل این‌که تک پسر بودم، خیلی نگران بودند. واقعیت این است که من بدون اجازه آن کار را کردم. مدتی طولانی را در خانه استراحت کردم تا این‌که بهبودی حاصل شد. امتحاناتم را گذارندم و سال دوم دبیرستان رشتهٔ ریاضی-فیزیک را برگزیدم. قبل از این‌که مدرسه آغاز شود، در مردادماه ۱۳۶۶ دوباره اعزام شدم؛ اما این بار با خداحافظی از پدر و مادر و خانواده. آن‌ها می‌دانستند که اگر مقاومت کنند، ممکن است  اتفاق قبلی تکرار شود. در آن زمان و در شهر ما، جو غالب این بود که بسیاری از دانش‌آموزان دبیرستانی به جبهه می‌رفتند. بار دوم، در منطقه غرب بودم. مدتی در آنجا ماندم و سپس برگشتم. اعزام بعدی در اواخر بهمن ۱۳۶۶ بود. اول به جبههٔ جنوب رفتیم ولی بلافاصله به غرب منتقل شدیم. آن زمان قرار بود که عملیات بزرگ والفجر ۱۰ شروع شود. این عملیات در اواخر اسفند و در اوایل فروردین سال بعد اجرا شد. پرخاطره‌ترین تحویل سالی که به یاد دارم، همان زمان است. منطقه خرمال و حلبچه عراق، کوه‌های بلندی داشت و ما باید وسایل زیادی را جابجا می‌کردیم. من به یاد دارم که یک‌بار به‌شدت خسته شده بودم و می‌خواستیم باری را از پایین کوه به قله برسانیم. من دیدم که تعداد زیادی از ضد هوایی‌ها شروع به شلیک کردند و فکر کردم که هواپیماهای عراقی آمده‌اند. وقتی‌که نشستیم، گفتند که ضد هوایی‌ها برای لحظهٔ تحویل سال شلیک کرده‌اند. ما آن‌قدر درگیر کار بودیم که تحویل شدن سال را حس نکردیم. عملیات والفجر ۱۰ که یکی از عملیات بسیار موفق بود، با حمله شیمیایی عراق به حلبچه و کشته شدن تعداد زیادی از اهالی کردستان عراق همراه بود. صحنه بسیار بدی بود و می‌شد جنازهٔ پیر و جوان را  آنجا دید. در سال ۱۳۶۷ قطعنامه پذیرفته شد و جنگ پایان یافت. من به یاد دارم که به مدرسه بازگشتم و امتحانات عقب‌مانده را گذراندم و وارد سال سوم ریاضی فیزیک شدم. درنهایت به دلیل جراحتم در جبههٔ جنگ از سربازی معاف شدم.

 

 پایگاه علمی و تخصصی شما (بیمارستان سینا) از مراکز درمانی باسابقه و قدیمی دانشگاه تهران است، چگونه در این مرکز مستقر شدید؟

وقتی‌که دستیاری را شروع کردم، برنامه‌ای برای تقسیم دستیاران وجود داشت به‌گونه‌ای که دستیاران تخصص دانشگاه علوم پزشکی تهران در سه بیمارستان امام خمینی، بیمارستان سینا و بیمارستان شریعتی تقسیم می‌شدند. من به بیمارستان سینا رفتم و در ابتدا خیلی از این بابت ناراحت بودم. چون ازلحاظ نمره، یا باید به بیمارستان امام خمینی و یا بیمارستان شریعتی می‌رفتم. یکی از همکارانی که قبول‌شده بود، جابجا شد و من بدین ترتیب به بیمارستان سینا رفتم. برای من جالب است که در همان هفته اول عاشق بیمارستان سینا شدم. فکر می‌کنم یکدست غیب باعث شد من در بیمارستان سینا باشم و رزیدنتی را در خدمت اساتید بزرگم آقای دکتر معتمدی، سرکار خانم دکتر تقاء و آقای دکتر قینی شروع کنم. فضای دستیاری تخصص در بیمارستان سینا، جوی بسیار دوستانه و خوب بود. من در سال چهارم بورد تخصصی داشتم و در بورد تخصصی رتبه اول کشور شدم. شاید برای اولین بار بود که کسی از بیمارستان سینا رتبهٔ اول مغز اعصاب را در کشور کسب می‌کند. سال ۱۳۸۱ نفر اول شدم و در آن زمان قانون این بود که نفرات اول می‌توانستند به دانشگاه درخواست بدهند و دانشگاه آن‌ها را می‌پذیرفت؛ بدین شکل افتخار این را داشتم که به‌عنوان عضو هیئت‌علمی در بیمارستان سینا مشغول به کار شوم.

 

 

 چطور شد که برای گذراندن دوره فلوشیپ ام.اس، به سوئیس رفتید؟

بعدازاین که من سه سال هیئت‌علمی دانشگاه بودم، در کنگره‌ای در کشور لبنان شرکت کردم. در این کنگره، بحث علمی بین من و استادی از کشور سوئیس به نام پروفسور رادو انجام شد. بعدازاین که بحث ما به‌جایی نرسید، او به من گفت 7:30 صبح به آنجا بروم و بحث را ادامه دهم. من ساعت ۷ صبح در لابی هتل نشستم و پس این‌که پروفسور رادو آمد، به ادامهٔ بحث پیرامون اختلاف‌نظرمان پرداختیم. او گفت: چند تصویر هست که به تو نشان می‌دهم و نظرت را بگو. دربارهٔ چند بیمار باهم صحبت کردیم. بعضی از آن‌ها بیمارانی بودند که ما در ایران نداشتیم و من توانسته بودم آن‌ها را تشخیص بدهم. از من پرسید: شما که این‌ها را در ایران ندارید؛ پس چگونه تشخیص دادید؟ در آن زمان کسی که می‌خواست نفر اول بورد شود، مطالعاتش خیلی زیاد بود. من گفتم اگر این موارد را نداریم، در عوض دربارهٔ آن خوانده‌ایم. به‌عنوان‌مثال، بیماری‌هایی در ارتباط با گوشت خوک بود که ما در ایران نداشتیم. او خیلی احساس رضایت کرد و به من گفت: آیا حاضری به‌عنوان فلو شیپ در بخش ما در کشور سوئیس مشغول شوی؟ من یک‌لحظه احساس خوشحالی داشتم؛ اما در دانشگاه گیر و بندهای قانونی وجود داشت و تا وقتی‌که پنج سال در هیئت‌علمی گذرانده نمی‌شد، نمی‌توانستم به فرصت مطالعاتی بروم. ازآنجایی‌که این فرصت ایجادشده بود، با دوستان مشورت کردم. به این فکر می‌کردم که چطور این فرصت را از دست ندهم؛ زیرا فرصت خوبی بود. به من گفتند که تنها راه آن این است که بگویم فرصت مطالعاتی نمی‌خواهم و به مأموریت آموزشی بروم. با تقاضای من برای مأموریت آموزشی موافقت شد و من در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۴ به دانشگاه به ازل سوئیس رفتم. آنجا یک مرکز فوق تخصصی بسیار خوب است.  آنجا در کنار پروفسور رادو و پروفسور کاپوس، جهت فلوشیپ یا زیر تخصص ام.اس، مشغول به گذراندن دوره  آموزش شدم و بعد از یک سال به ایران برگشتم.

 

 پس از  گذراندن دوره فلوشیپ خارج از کشور  به وطن برگشتید، برنامه‌هایی نیز برای اجرا و پیاده‌سازی در بیمارستان سینا داشتید، لطفاً درباره این موضوع برایمان صحبت کنید.

وقتی‌که برگشتم، فکر می‌کردم باید یک کار معمولی داشته باشم و بیشتر مبتلایان به ام‌.اس را ببینم. در آن زمان آقای دکتر پورمند رئیس بیمارستان بودند. یک روز من را خواستند و گفتند: "برنامهٔ شما چیست؟ دانشگاه شمارا فرستاده است و به‌عنوان یک دوره‌دیده برگشته‌اید، حالا می‌خواهید چه‌کار کنید"؟ من گفتم که می‌خواهم بیشتر بیماران مبتلابه ام‌اس را ببینم و اختصاصی اقدام کنم. من به دکتر پورمند گفتم مریض‌ها نمی‌توانند زنگ بزنند و از درمانگاه وقت بگیرند؛ زیرا درمانگاه عمومی بود. گفتند: «مشکل کجاست؟». من گفتم یک تلفن می‌خواهم که بیماران ام‌.اس بتوانند تماس بگیرند و از درمانگاه وقت بگیرند. دکتر پورمند گفتند: «بیمارستان یک موبایل دارد که در اختیار رئیس بیمارستان است. من موبایل خودم رادارم. این موبایل خدمت شما باشد. آن را به منشی بدهید تا برای ارتباط با بیماران مورداستفاده قرار گیرد». من خیلی جا خوردم. ایشان مدیر بیمارستان، آقای زراعتکار را صدا کردند و گفتند: «سیم‌کارت و گوشی را به منشی آقای دکتر بدهید و شماره را هم به‌عنوان شماره تماس درمانگاه ام‌.اس اعلام کنید». من گفتم: «این کار را نمی‌کنم؛ فقط به من کمک کنید تا سه خط تلفن برای بیمارستان بگیرم». وقتی دیدم که رئیس بیمارستان چنین کاری کرد، من هم تحت تأثیر قرار گرفتم و با هزینه شخصی دو یا سه خط تلفن به اسم بیمارستان سینا گرفتم. این خط‌ها طی سه روز وصل شدند. اتاقی هم به‌عنوان مرکز ام‌.اس در اختیار من قرار گرفت و ما درمانگاه ام‌.اس را با یک اتاق بسیار کوچک در بیمارستان سینا راه‌اندازی کردیم. این کار در سال ۱۳۸۶ انجام شد و به‌تدریج بر تعداد بیماران افزوده شد. سخنرانی‌های مختلف درجاهای مختلف باعث شده بود تا همکاران بیماران مشکل‌تر را ارجاع دهند و این ارجاع بیماران باعث شد تا مرکز ام‌.اس بیمارستان سینا به‌تدریج بزرگ‌تر شود. این موضوع با دورهٔ دوم شروع کار من در انجمن ام‌.اس همراه بود. در آنجا من ابتدا رئیس کمیته علمی بودم و سپس عضو هیئت‌مدیره و نایب‌رئیس انجمن شدم. ارتباط من با بسیاری از خیرین در آنجا شکل گرفت. یکی از خیرین که یکی از نزدیکانش مبتلابه ام‌اس بود، به بیمارستان آمد و گفت: «بااین‌همه مریض اتاق کوچکی دارید؛ چرا به یک مرکز بزرگ‌تر نمی‌روید؟». من گفتم: «آرزوی من این است که یک مرکز تحقیقات ایجاد کنیم و بتوانیم بخشی را به تحقیقات برای بیماری ام‌اس اختصاص دهیم». این عزیز و تعداد دیگری از خیرین کمک کردند و مرکز تحقیقات ام‌اس در زیرزمینی که مدت‌ها بلااستفاده مانده بود راه‌اندازی شد. این مرکز با کمک خیرین و حمایت جدی دکتر پورمند راه‌اندازی شد. تحقیقات من درباره‌ام.اس آغاز شد و به‌تدریج دوستان دیگر نیز به کمک من آمدند و ما با دانشجویان به این تحقیقات سرعت بخشیدیم. موافقت افتتاح این مرکز  در سال ۱۳۹۱ گرفته شد این مرکز تحقیقات به‌جایی رسید که به‌عنوان برترین مرکز تحقیقات بالینی در جشنواره رازی مطرح‌شده است. در این مدت، کارهای زیادی درزمینهٔ بیماری‌ام‌.اس صورت گرفت که عمدتاً برای اولین بار انجام شدند. من به‌عنوان اولین فلوشیپ رسمی‌ام.اس شروع به کارکردم و اولین مرکز تحقیقات ام‌.اس کشور نیز در بیمارستان سینا راه‌اندازی شد. با توجه به حجم بیمارانی که داشتیم، با کمک ریاست و هیئت‌رئیسه بیمارستان سینا، اولین بخش درمانی‌ام.اس در کشور را نیز در این بیمارستان راه‌اندازی کردیم. بعد از مدتی، با کمک خیرین، کلینیک سرپایی‌ام.اس نیز از سایر کلینیک‌ها جدا شد. ما در سال ۱۳۹۲، برای اولین بار در کشور فلوشیپ ام‌.اس را راه‌اندازی کردیم و اولین فلوشیپ‌های ام‌.اس وارد بیمارستان سینا شدند. این در حالی است که در کشور هیچ فلوشیپی در رشته مغز و اعصاب ایجاد نشده بود. فلوشیپ ام‌.اس، اولین فلوشیپی بود که به همت مدیر گروه آقای دکتر حریرچیان و همکارم آقای دکتر عظیمی در بیمارستان سینا ایجاد شد. ابتدا دو نفرفلوشیپ گرفتیم و اکنون سال‌هاست که فلوشیپ تربیت می‌کنیم. این موضوع باعث بالا رفتن سطح درمان در کشور شده است.

 

 شما در میان یک درصد دانشمندان دنیا قرار گرفتید،  چه حسی دارید؟

 چند سال پیش خیلی اتفاقی یکی از همکارانم در معاونت تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت به من پیام داد. من نمی‌دانستم تبریک به خاطر چیست و فرصتی برای پیگیری آن نداشتم ولی بعد از مدتی روی سایت دانشگاه اسم خودم را دیدم. واقعیت این است که خوشحال شدم اما به‌صورت اختصاصی برای آن تلاش نکرده بودم. من احساس کردم حالا وظیفهٔ سنگین‌تری دارم و طبیعی است که تلاش بیشتری لازم است تا بتوان راه را ادامه داد.

 

 

 چگونه با بیماران خود رفتار می‌کنید تا  بیماری مزمن خود را بپذیرند؟

وقتی بیماری دچار بیماری‌های مزمن می‌شود فازهای مختلفی را طی می‌کند. در اولین مرحله بیمار وارد دوران انکار می‌شود و بعدازآن هم دچار پرخاش می‌شود، فاز سوم افسردگی است و فاز چهارم پذیرش است؛ هنر کسانی که با بیماری‌های مزمن کار می‌کنند این است که باید با آرامش این مسیر را با بیمار طی کنند و هر چه فاز انکار تا پذیرش سریع‌تر طی شود بیمار آرامش بیشتری دارد اما گاهی بیمار سال‌ها در فاز انکار یا خشم می‌ماند و نه‌تنها خود را بلکه خانواده را نیز دچار دردسر می‌کنند، اینکه طی این مسیر پزشک آرامش داشته باشد بسیار مهم است.در همه مقاطع رشته پزشکی عمومی و تخصص باید این باور وجود داشته باشد که بیمار محور همهٔ چیزاست و محور آموزش و پژوهش ما هم بیمار است و کاری که به بیمار و انسان کمک کند ارزشمند است. به نظر من این بیمار محوری و مؤثر بودن برای بیماران کمک‌کننده است، ما در رشتهٔ خود با بیمارانی مواجه می‌شویم که نمی‌توانیم به‌صورت جدی به آن‌ها کمک کنیم اما سعی می‌کنیم حس مثبتی به او منتقل کنیم و پیگیری و مراقبت خوبی داشته باشیم. ما باید باور کنیم بیمار مهم‌ترین فرد جامعهٔ گروه پزشکی است و فراموش نکنیم حتی ارتزاق زندگی ما باوجود بیماران است و کل پزشکی به خاطر بیمار و کمک به او ایجادشده است.

 

 در خصوص زندگی مشترک خود بگویید. همسرتان در چه رشته‌ای تحصیل‌کرده‌ و چند فرزند دارید؟

من در سال ۱۳۷۵ در ۲۵ سالگی ازدواج کردم، همسرم همکلاسی من در دانشگاه علوم پزشکی شیراز بود. زمانی که من رزیدنتی را در تهران شروع کردم همسرم در شیراز مشغول به کار بود و ما دوران سختی را می‌گذراندیم چون هر دو هفته یک‌بار همدیگر را می‌دیدیم. همسر من پزشک عمومی است. اولین فرزند ما در آبان ۱۳۸۲ متولد شد که‌امیرحسین نام دارد و دومین فرزند ما به نام امیرعلی در سال ۱۳۸۷ متولد شد.  یکی از شانس‌های بزرگ زندگی من همسرم بود که در همهٔ سختی‌ها همراه من بود. دوران گذراندن فلوشیپ در سوئیس، توان مالی زیادی نداشتیم و  باصرفه جویی زندگی می‌کردیم. خوشبختانه همسرم همیشه همراه من بوده است و اگر من در کار موفق شده‌ام به این دلیل بوده است که خیالم از خانه راحت بوده است . بدین ترتیب بار بزرگی بر دوش همسرم بوده است که از ایشان سپاسگزارم.

 

ام.اس بیماری مزمن و طاقت‌فرسا

مولتیپل اسکلروزیس یا در اصطلاح ام.اس نوعی بیماری مزمن است که شاید بشر از سال‌ها پیش درگیر آن بوده ولی در قرن نوزدهم برای نخستین بار توسط فردی به نام" جین مارتین شار کو" پدر علم نورولوژی در بیمارستان "سالپتریه" فرانسه توضیح داده می‌شود. وی پایه‌گذار رشته بیماری‌های مغز و اعصاب است و یکی از بیماری‌هایی که  توصیف می‌کند بیماری‌ام.اس است. علت دقیق به وجود آمدن بیماری‌ام.اس مشخص نیست ولی به نظر می‌رسد که یکسری از فاکتورهای محیطی و ژنتیک دست‌به‌دست هم می‌دهد تا بیماری به وجود آید. در خصوص عوامل و فاکتورهای ژنتیکی، یکسری از ژن‌های بخصوصی شناسایی‌شده که وجود آن در برخی افراد باعث می‌شود به‌طور احتمالی به این بیماری مبتلا شوند.

بیشتربخوانید:

کنترل ام‌اس با تغذیه

درمان "ام‌اس" با راهکارهای طب سنتی

 

 

 

تأثیر عوامل محیطی در کنار ژنتیک

برخی تصور می‌کنند که چون بیماری جنبه‌های ژنتیکی دارد پس ارثی است. ژن‌ها در تمام فرایندهایی که ممکن است ما دچار آن شویم نقش دارند. به‌عنوان‌مثال امکان دارد یک فرد به کرونا یا ویروس کووید مقاوم و مصون باشد، ولی یک نفر دیگر خیلی سریع مبتلا شود و در پی عوارض آن حتی فوت کند؛ مثلاً در مورد بیماری سل نیز به همین شکل در یک جمع ممکن است تعدادی افراد خاص به "سل" مبتلا شوند وعده‌ای مصون بمانند؛ این رخداد به ژن‌هایی که در سیستم ایمنی وجود دارد بازمی‌گردد. نقش ژن بسیار مهم است ولی در کنار آن باید علل و فاکتورهای محیطی نیز وجود داشته باشد.

از دهه پنجاه و شصت میلادی مطالعات فراوانی پیرامون فاکتورهای محیطی مؤثر در بروز این بیماری صورت گرفته ولی تاکنون عاملی که به‌طور قطعی در بروز و یا تشدید بیماری نقش داشته باشد هنوز مشخص نشده است.اما آنچه مهم است و در سال‌های اخیر روی آن تأکید می‌شود نقش بارز ویروسی به نام "اپشتین بار" یا به‌طور مخفف (ای.بی.وی) است.

پژوهش‌هایی درمجموعه‌های گسترده انجام شد و نتیجه نشان داد افرادی که به ام.اس مبتلا شده‌اند در طور زندگی خود به این ویروس مبتلا شده‌اند. این ویروس شایع است و خیلی‌ها به آن مبتلا می‌شوند به‌گونه‌ای که در برخی جوامع حتی حدود نود درصد شیوع ابتلا دارد اما نکته مهم اینکه همه این افراد به بیماری‌ام.اس مبتلا نمی‌شوند. اینکه چگونه ابتلا و آلودگی به این ویروس در بروز ام.اس نقش دارد به‌عنوان یک عامل تحریک‌کننده مطرح است ولی اینکه بگوییم به‌تنهایی این ویروس قادر به ابتلا افراد به ام.اس خواهد بود، هنوز جای پرسش‌های فراوانی وجود دارد.همچنین کمبود ویتامین دی یکی از فاکتورهای مهم است که پایین بودن میزان این ویتامین در بدن به‌عنوان یکی از فاکتورهای خطر ابتلا به ام.اس شناخته‌شده است.

 

تهدیدی به نام استعمال دخانیات و قلیان

یکی دیگر از فاکتورهای خطرساز و دارای نقش در بروز بیماری‌ام.اس، مصرف سیگار و دخانیات است؛ بخصوص اینکه افراد در سنین جوانی و نوجوانی در معرض مواد دخانی قرار بگیرند. دخانیات شانس ابتلا را بالا می‌برد و طبق بررسی‌ها اگر در یک جامعه سیگار و دخانیات را حذف کنیم شانس ابتلا به ام.اس خیلی کم می‌شود ولی نمی‌توان گفت صفر خواهد شد.

نکته مهم اینکه مصرف سیگار توسط مبتلایان ام.اس روند بیماری را تشدید می‌کند. مهم‌ترین توصیه ما به بیماران قطع مصرف سیگار و دخانیات همچنین فاصله گرفتن از مصرف‌کنندگان مواد دخانی است. سایر محصولات دخانی مثل قلیان نیز بر اساس مطالعاتی که در ایران انجام داده‌ایم شانس بروز ام.اس را نیز افزایش خواهد داد. البته نتایج این یافته به مجامع علمی دنیا نیز ارائه‌شده است.بررسی‌ها نشان داده است ،خانم‌هایی که شوهرانشان سیگاری بودند در معرض بدتر شدن بیماری قرارگرفته‌اند؛ ولی تا الان مطالعه‌ای که ثابت کند قرار گرفتن در معرض افراد سیگاری شانس بروز بیماری را بالا می‌برد یا خیر انجام‌نشده است.

یکی دیگر از عوامل محیطی و خطرساز در ابتلا به بیماری‌ام.اس، چاقی دوران نوجوانی است. البته انواع اقسام تغذیه‌ها و مصرف برخی مواد غذایی هم به‌عنوان عوامل خطرساز دیگر در بروز این بیماری مطرح‌شده است ولی هیچ‌کدام به‌اندازه عواملی که در ابتدا بیان شد تأثیر جدی و پررنگ ندارند.مطالعه روی حدود هشتاد عامل خطرساز در بروز بیماری‌ام.اس توسط محققان نقاط مختلف دنیا انجام و شناسایی‌شده است که برخی اثرگذار است ولی در برخی جوامع دیگر بی‌اثر شناخته‌شده است.

 بیشتربخوانید:

در چه سنی ام اس سراغمان می‌آید؟ + ۵ علائم اولیه

 

 

 

هجوم سیستم ایمنی علیه سیستم اعصاب مرکزی

عوامل خطرساز محیطی در کنار یک ژن خا فرد را مستعد ابتلا به ام.اس می‌کند. این اتفاق یا در اصطلاح آبشار حملات بیماری‌ام.اس از سیستم ایمنی آغاز می‌شود. بدین ترتیب سیستم ایمنی از کنترل خارج می‌شود و اصطلاحاً خود ایمنی شده و خودزنی می‌کند. سیستم ایمنی برای دفاع از بدن است ولی برخی اوقات از کنترل طبیعی خارج‌شده و بدین ترتیب بدن مورد هجوم همین سیستم ایمنی قرار خواهد گرفت.اگر سیستم ایمنی به مغز و نخاع حمله کند باعث التهاب این ناحیه می‌شود.  غلاف "میلین" روی سلول‌های عصبی موجب ده برابر شدن سرعت ارسال پیام‌های عصبی می‌شود ولی چنانچه سیسم ایمنی به سیستم اعصاب مرکزی  شامل سلول‌های عصبی مغز و نخاع حمله کند، حاصل این التهاب به‌گونه‌ای است که غلاف "میلین" بر روی سلول‌های عصبی را دستخوش التهاب کرده و سرعت انتقال پیام‌های عصبی پایین خواهد آمد. بدین شکل فرد با علائم مختلفی مواجه خواهد شد.

علائم بیمار ام.اس به اینکه کدام ناحیه از سیستم اعصاب مرکزی را درگیر کرده باشد متفاوت است.مثلاً اگر عصب چشم درگیر شده باشد و این التهاب در ناحیه عصب چشم باشد، خانم یا آقا صبح که از خواب بیدار می‌شود احساس می‌کند یک‌چشم او "تار" می‌بیند و یا پرده‌ای کدر جلوی چشم او را گرفته یا در یک فضای غبارآلود نگاه می‌کند! معمولاً این‌گونه حملات یک‌چشمی است  و چشم دیگر مشکلی ندارد.بیمار تصور می‌کند اشک در چشم دارد و پس از مراجعه و معاینات چشم‌پزشکی مشخص می‌شود که مشکل اصلی از چشم نیست و باید به متخصص مغز و اعصاب ارجاع شود.

اگر حمله سیسم ایمنی در ناحیه نخاع رخ‌داده باشد، احتمالاً فرد دچار ضعف اندام‌های تحتانی شده و قدرت حرکتی خود را از دست می‌دهد. اختلال ادرار و مدفوع پیدا می‌کند، تکرر ادرار اتفاق می‌افتد. اختلالات تعادلی از علائم مربوط به درگیر شدن مخچه یا مسیرهای مخچه‌ای است. بدین ترتیب فرد عدم تعادل پیدا می‌کند. اختلالات شناختی ، اختلالات حافظه نیز درزمینهٔ بیماری‌ام. اس امکان به وجود آمدن دارند.گاهی افراد مبتلابه ام.اس، یک یا مجموعه‌ای از این علائم را با درجات مختلف دارند.

 

ام.اس بیماری جوانان جامعه

ازنظر اپیدمیولوژی بیماری‌ام.اس، بیماری جوانان است چون به‌طور شایع سنین بیست‌تا چهل سال را درگیر می‌کند و در این میان خانم‌ها نسبت به آقایان شیوع ابتلا بیشتری دارند و در هر کشور و منطقه این درصد متفاوت است. البته این بیماری در سنین دیگر هم گزارش‌شده است به‌گونه‌ای که  کودک بیمار دو سال و نیمه یا بیمار هفتادساله هم داشتیم.

بر اساس گزارش‌ها در عمده مناطق دنیا شیوع این بیماری رو به افزایش است. در منطقه خاورمیانه و کشورهای اطراف نیز این بیماری رو به افزایش است. در کشور ایران بیماری‌ام. اس طی دو و سه دهه اخیر رو به افزایش بوده است.  این بیماری در همه نقاط دنیا رو به افزایش است . نکته س دیگر اینکه وقتی یک فرد درگیر می‌شود، تقریباً تا پایان عمر بیماری ادامه دارد و اینکه بگوییم بیمار از درمان‌ها به‌طور کامل بی‌نیاز می‌شود، این‌طور نیست.

 بیشتربخوانید:

باید‌ها و نباید‌های خوراکی برای بیماران مبتلا به ام اس

 

 

 

آمار بالای مبتلایان به ام.اس در ایران

اکنون حدود نود هزار بیمار مبتلابه ام.اس در کشور داریم و پیش‌بینی می‌شود که این روند رو به افزایش است. سالانه بین هفت‌تا ده هزار بیمار جدید افزوده می‌شود و بر این اساس ایران یکی از مناطق با شیوع بالا در دنیاست.

گفته می‌شود که اگر در یک منطقه از دنیا سی مورد در هر یک‌صد هزار نفر  به بیماری‌ام.اس مبتلا باشند، یعنی شیوع بالایی وجود دارد. با احتساب اینکه ایران تعداد یک‌صد و پنجاه نفر در هر یک‌صد هزار نفر جمعیت، بیمار مبتلابه ام. اس دارد پس ایران رقم بالایی از شیوع ام.اس در دنیا را به خود اختصاص داده است.

در نقاط مختلف میزان ابتلا متفاوت است به‌گونه‌ای که بررسی‌ها حاکی است میزان ابتلا به این بیماری در شهرهای بزرگ بیشتر از روستاها و شهرهای کوچک‌تر است. این نیز به دلایل مختلف ارتباط دارد که از عوامل خطرساز گرفته تا توانایی مراجعه به پزشک، آلودگی‌ها، زندگی شهری و مدرنیته... میزان بیماری‌های خود ایمنی ازجمله ام.اس بیشتر است.

در ایران‌شهرهای تهران، اصفهان، شیراز، تبریز شیوع بالاتری از ابتلا را نسبت به شهرهای دیگر دارند.

در کل دنیا بیشترین میزان شیوع در آمریکای شمالی و اروپای غربی است. کمترین میزان شیوع در کشورهای آفریقایی و به‌ویژه کشوهای نزدیک به خط استوا است.

 

ابزارهای تشخیصی، کارآمد است

ازنظر تشخیصی، معاینات بالینی دقیق و گرفتن شرح‌حال از بیماران خط مقدم محسوب می‌شود و در کنار آن انجام (ام.آر.آی)  نیز کمک می‌کند.  تصویربرداری مغزی به‌وسیله  ام.آر.آی، نقاط التهابی و نواحی که سیستم ایمنی به آن حمله کرده است را به شکل "پلاک" و لکه‌های سفیدرنگ به پزشک متخصص نشان می‌دهد. این پلاک‌ها اگر شکل و ترکیب مشخصی داشته باشند در زمره پلاک‌های مربوط به ابتلا ام.اس محسوب می‌شوند. البته تنها علت وجود این لکه‌های سفید در مغز ام.اس نیست و با دیدن تعدادی از این لکه‌های سفید نمی‌توان گفت که فرد مبتلابه ام.اس شده است.

نکته مهم دیگر  اینکه برای اطمینان از ابتلا قطعی باید تشخیص‌های افتراقی ر ا نیز انجام داده باشیم.

بنابراین از ام. آر.آی به‌عنوان ابزار مهم و دقیق تشخیص نهایی کمک می‌گیریم. در برخی موارد ممکن است که از مایع مغزی نخاعی نیز نمونه‌برداری شود ولی به مدد ام.آر.آی تقریباً می‌توان دقیق به بروز این عارضه پی برد.

 بیشتربخوانید:

تاثیر زردچوبه بر بیماری ام‌ اس

 

 

 

ام.اس غیرقابل‌پیش‌بینی، ولی قابل‌کنترل است

در مورد پیش‌آگهی و پروگنوز یا در اصطلاح روند بیماری باید گفت که بیماری‌ام. اس قبل از اینکه بیماری بدی محسوب شود باید گفت که بیماری غیرقابل‌پیش‌بینی است؛ این بیماری در یک فرد با فرد دیگر متفاوت است. کنترل بیماری با دارو مهم‌ترین اولویت است ولی گاهی باوجود همه تلاش‌ها و داروهای مختلف این امکان وجود دارد که بیماری کنترل نشود.

اتفاق مهمی که در دنیا رخ‌داده است اینکه طی دو دهه اخیر داروهای کنترل‌کننده بیماری‌ام.اس خوشبختانه قدرت بیشتری پیداکرده‌اند و از داروهایی با توانایی اثر سی تا چهل درصد، امروزه به داروهایی رسیده‌ایم که هفتادتا هشتاد درصد مانع از بروز حملات می‌شوند و طی یک سال از بروز حملات و تکرار آن پیشگیری می‌کنند.

زمانی که به پرونده بیماران قدیمی مربوط به سال‌های تا پیش از دو هزار میلادی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که بسیاری از بیماران آن سال‌ها نیازمند عصا می‌شدند. طبق مطالعه‌ای که در ایتالیا انجام‌شده است به مدد داروهای پرقدرت و سیستم‌های تشخیصی و درمانی سریع، طی دهه‌های اخیر باید گفت که تنها هفده درصد بیماران نیازمند عصا و کمک می‌شوند که این عددی بسیار خوب و امیدبخش است.

برچسب ها: ژنتیک، چاقی، بیماری ام اس، سلامت روان، افسردگی، درمان ام اس، ام اس، تشنج، دخانیات، سیستم ایمنی بدن، سیستم عصبی، مغز، علائم ام اس، دکتر محمدعلی صحرائیان تعداد بازديد: 184 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز