رکسانا خوشابی : روانشناس بالینی
تحریریه زندگی آنلاین : چند وقت پیش مطلبی خواندم که نظرم را به خود جلب کرد. یک نفر با ایده جالبی، یک خانه سالمندان را با یک پرورشگاه ادغام کرده بود! بدین ترتیب سالمندان دارای نوه و نتیجه هایی شدند که هر روز در کنارشان بودند و کودکان بی سرپرست و بی خانواده هم پدربزرگ مادربزرگ هایی پیدا کردند که به آنها محبت کنند و چیز یاد بدهند! جدا از این که این ایده چه مزایا یا معایبی دارد، نکته ی مهم و جالب این است که برای سالمندان و بازنشستگان سر و کار داشتن با کودکان، شاداب کننده و جوان کننده است. این بدان معنا نیست که آنها مانند دوران جوانی انرژی کافی برای بزرگ کردن کودکان را دارند. مشخص است که نباید حجم کار بالایی باین گروه سنی تحمیل شود. اما معاشرت و گفتگو با کودک و نوجوان، باعث می شود انرژی زیاد جوان تر ها، به آنها هم منتقل شده و ساعت هایی از روز احساس جوانی و تر وتازگی به سراغشان بیاید .
بیشتربخوانید:
چگونه بايد با سالمندان رفتار کنیم؟
شاید شما هم شنیده باشید که سالمندان هم ممکن است دچار افسردگی شوند. این افسردگی نشانه هایی دارد . برخی از این نشانه ها عبارتند از این که :
بی علاقگی شدید سالمند نسبت به چیزهایی که زمانی بسیار دوستشان داشته.
بی میلی و بی انگیزگی در رسیدگی به خود (حمام، اصلاح صورت، تعویض لباس و...)
ردپایِ جملاتِ ناامیدکننده در اغلب گفتگوها…
منزوی شدن و کم حرفی…
عدمِ تمایل به حضور در مهمانی ها و…
مدام در گذشته ها بودن و از گذشته ها سخن گفتن.
بی اشتهایی و عدم تمایل به غذا خوردن .
مشکل در به خواب رفتن های شبانه، خواب بی کیفیت، چرت زدن های مدام روزانه.
احساسِ غم همیشگی. گریه های بیدلیل.
فراموشی و ضعف حافظهی شدید.
رخوت، سستی و خستگی مدام حتی از همان آغازِ صبح و بیدار شدن از خواب.
تغییراتِ بارزِ و چشمگیر احساسی، فکری، عملکردی…
احساس اضطراب، فشار یا استرس های بی دلیل و ناگهانی.
میل به مرگ یا منتظر آن بودن که گاه همراه با ترس است و گاه بدون واهمه.
بدخلقی، بداخلاقی، زود از کوره در رفتن گاه به گاه یا همیشگی.
عدم کارایی و لذت نبردن از زندگی.
متاسفانه این علائم و نشانه ها آزار دهنده هستند و بسیاری از سالمندان و بازنشستگان را به سوی مصرف داروهای ضد افسردگی و آرام بخش پیش می برند. البته گاهی این داروها کاملا لازم و ضروری اند. اما اگر بتوانیم راه هایی پیدا کنیم که سالمند در آن ها احساس شادی و حتی شکوفایی کند، می توان از افسردگی او جلوگیری کرد. یکی از این راهها همان سرو کار داشتن با کودکان شاد و حتی نوجوانان است که می تواند به راحتی روحیه سالمند را عوض کند.
بیشتربخوانید:
راه های فاصله گرفتن سالمندان از افسردگی
اینک ببینیم سرو کار داشتن با کودک و نوجوان چه مزایایی برای سالمندان دارد؟
کودکان عشق و انرژی خالص تری دارند و این عشق وانرژی را مانند نور به اطراف خود پخش می کنند و دقیقا آن چه که سالمندان بدان نیاز دارند همین است : عشق و انرژی
امروزه بخش زیادی از زمان کودکان صرف کارهایی مانند کار با گوشی یا دیدن تلویزیون می شود. کارهایی که گرچه بد نیستند اما غرق شدن در آنها، فاصله کودکان را از زندگی عملی دور کرده و ارتباط آنها را با کارهای عادی روزمره ، با دیگر انسان ها و با تجربه کردن امور، زیادتر می کند. اگر کودکان ساعاتی را با سالمندان بگذرانند هم می توانند به آنها در انجام کارهای روزمره کمک کنند و هم می توانند تجربه های زیادی در عمل بیاموزند.
معمولا مادر و پدرها به دلیل شاغل بودن یا داشتن کار زیاد نمی توانند زمان مفید زیادی صرف کودکان کنند، افراد سالمند می توانند جای آنها را پر کرده و وقت بیشتری برای کودکان اختصاص بدهند.
یاد دادن کارها به کودکان ، ذهن سالمندان را فعال تر کرده و برخی بیماری ها مانند آلزایمر و فراموش کردن مهارت ها را از ایشان دور می کند.
سالمندان داستان های واقعی زیادی از زندگی خودشان دارند و همچنین قصه های تخیلی زیادی بلدند که می تواند ساعت ها کودکان را سرگرم کرده و آنها را با کتاب خوانی و داستان و قصه آشتی دهد.
وقت گذراندن با کودکان، به سالمندان احساس ارزشمندی می دهد و افکار منفی مبنی بر بی استفاده بودن و موارد مشابه را از آنها دور می کند.
کودکان در کنار سالمندان احساس بزرگ شدن و مفید بودن می کنند. چون می توانند به یک انسان در انجام کارهایش کمک کنند که برای آنها تجربه جدیدی است. سالمندان هم با یاد دادن برخی مهارت ها به کودکان، احساس مفید بودن می کنند. این احساس دو طرفه سودمند بودن هر دو گروه را شاد کرده و به آنها انرژی مثبت می دهد.
نوعی احساس مسئولیت مثبت برای سالمند فراهم می شود که امید به زندگی را در آنها افزایش می دهد.
واگویه های منفی سالمندان
یکی از مشکلات سالمندان واگویه های منفیِ پنهان و گاه ناگزیر است. منظور کلمات و عباراتی که در ذهنشان تکرار و تکرار می شود. اغلب کسی از این واگویه ها و گفتگوهای درونی آنها خبر ندارد. حتی گاهی خود آنها هم از این کلمات بی خبرند. اما روح و روان شان از تکرار آنها آزار می بیند . عباراتی مانند:
دوست قدیمی چندین ساله ام فوت کرد او هم سن من بود یا حتی کمی کوچکتر. مرگ از رگ گردن به من نزدیکتر است.
همسایه مان، پدرشان را به خانه سالمندان بردند، او حالا چه حسی دارد. ممکن است این اتفاق برای من هم رخ دهد.
به آخر زندگی رسیدم و بسیاری از آرزوهایم محقق نشد؛ آنچه دوست داشتم را هیچگاه انجام ندادم و دیگر زمانی برای آنها ندارم.
فرزندم مهاجرت کرد. شاید دیگر هیچگاه او را نبینم.
دردهایِ جسمی مرا لحظه ای آرام نخواهند گذاشت. روزهایم با درد آغاز می شوند و با درد پایان می یابند.
زندگی پوچ است. دوران سالمندی که تصمیم داشتم به خستگی درکردن، باغبانی، سفر و… بگذرانم با خمودگی، بی انرژی، بی هیچ تفریح، سفر و شادی سپری می شود.
تمام زیبایی هایم را از دست داده ام، از دید بقیه زشت و منفور شده ام.
نه می توانم دردی از خودم دوا کنم نه دیگری. مزاحم همه هستم. کاری از من بر نمی آید.
بیماری های مختلفی که گریبان من را گرفته اند به زودی مرا از پا درخواهند آورد.
- و…
خوشبختانه سر و کار داشتن با کودکان و نوجوانان چنین واگویه هایی را کمتر میکنند و افکار منفی سالمندان را کاهش می دهند. واگویه هایی که می تواند به افسردگی منجر شود.اگر خانواده ها بتوانند، کودکان و نوه ها را نه برای نگهداری، برای برای گذراندن وقت با سالمندان بازنشسته خانواده و کمک به آنها نزد آنها ببرند کمک بزرگی به سالمندان مهربان کرده اند.