علی خدایی
من از کسانی هستم که از تبدیل کتابهایم به کتاب صوتی استقبال میکنم بنابراین مخالف کتاب صوتی نیستم اما خودم از آنها تقریبا استفاده نمیکنم، کتاب کاغذی را ترجیح میدهم و دوست دارم چشمهایم متن و واژهها را ببیند.
من به این شیوه عادت کردهام. گوش دادن به کتاب به تربیت نیاز دارد.
کتابهای صوتی راه حلی است که کتاب و نوشتار هرچند گویا بین مردم برود. در بسیاری اوقات میشود به آنها گوش داد.
چند سال پیش ماهنامه همشهری داستان برای داستانها این کار را انجام داد و اتفاقا با استقبال روبهرو شد.
این کار کمکم علاقهمندان خود را پیدا کرد و شخص به جای شنیدن موسیقیهایی که مدام تکرار میشدند این داستانها را میشنید.
آیا ایبوک جای کتاب کاغذی را گرفت؟ هرکدام از اینها جایگاه خود را دارند. کتاب صوتی یا فیلمهایی که براساس آثار ادبی ساخته میشود همینطور، هرکدام جای خود را دارد و اینها باید به یکدیگر کمک کنند که جلو بروند.
کتاب صوتی درواقع داستانخوانی است، اگر بخواهیم به آن لحن دهیم، بالا پایین کنیم، مابین آن موزیک پخش کنیم، اسمش میشود نمایشنامهخوانی رادیویی و دیگر داستانخوانی نیست.
گوینده قرار نیست داستان را اجرا کند بلکه داستان را باید درست بخواند و بهقدری کلمات را خوب ادا کند که تمام معنا و بار کلمه را منتقل کند.
اینکه گوینده داستان زمانی که میگوید «پدر گفت» صدایش را کلفت کند یا «مادر گفت» صدایش را نازک کند برایم جذاب نیست.
گوینده باید لحن داستان را پیدا کند و شرکتهای تولیدکننده کتابهای صوتی باید کسی را به عنوان گوینده انتخاب کنند که داستانخوانی بلد باشد و مخاطب را جذب کند و اینکه فلان کس صدایش خوب است و فلان برنامه را به خوبی اجرا میکند کافی نیست. گوینده بهتر است داستان را دریابد و تمام حس داستان را بدون کلمهای اضافه بیان کند.
گوینده باید داستان را کامل و درست بخواند. در غیر اینصورت بهتر است اصلا نخواند. شاید برخی از کتابها برای خوانده شدن درست نشدهاند.
اگر در مراحل زندگی خود به «بوف کور» مراجعه کنید نحوه خواندنش فرق میکند. یکجور تجربه شخصی است.
همانطور که داستان بد میخوانید و آن را کنار میگذارید اگر داستانخوانی بد نیز بشنوید میگذاریدش کنار.